در این چهل سال حاکمیت نکبت بار و خونبار آخوندی، از میان هزاران هزار خانواده داغدار و دردمند ایرانی، شاید خانواده بزرگ «شجاعی» از یک نظر ویژگی خاص تری داشته باشد. خانواده ای مبارز از هموطنان دلاور لُر بختیاری، که تاکنون ۱۲ تن از عزیزانش، جانفشان راه آزادی مردم و میهن محبوبشان شده اند.
نسرین شجاعی، غنچه زیبایی بود که در بطن همین خانواده خوشنام و در بوستان پرمهر پدر و مادری شریف و مردم دوست، در حال روئیدن و شکفتن بود که بناگاه دیو پلید دوران، خمینی تبهکار از راه رسید... و از آن پس هیچ کشتزار و گلزاری در ایران زمین نبود که از گزند آن «نفرین مجسم» در امان بماند.
تابستان خونین سال شصت در حالیکه نسرین فقط یازده سال داشت، در اولین موج هجوم پاسداران پلید ارتجاع به این خانواده آزاده در اصفهان، برادر ۱۵ ساله او بنام «مهران شجاعی» بخاطر هواداری از مجاهدین خلق دستگیر و مدت کوتاهی بعد در مهرماه همراه با دهها تن جوان و نوجوان دیگر و از جمله پسر عموی نوجوانش «سوخته زار شجاعی» تیرباران شد. دستگیری و کشتار دانش آموزان ۱۴ و ۱۵ ساله آنهم بجرم خواندن نشریه یا توزیع اعلامیه یا ارتباط با یک گروه اپوزیسیون، در آن شرایط شاید برای بسیاری غیرقابل باور بود!
برادر دیگر نسرین، «مسعود شجاعی» نیز درهمان زمان همراه با دایی اش «اشکبوس شجاعی» و پسر عمویش «کیان شجاعی» دستگیر شدند. مسعود نوجوان پرشور و با انگیزه ای بود که حدود یکسال در زندان دستگرد اصفهان در حبس بود و بیشتر بچه های زندان، شوخ طبعی و چشمان سبز او را بیاد دارند. او پس از آزادی در اولین فرصت، همراه با اشکبوس مخفیانه از کشور خارج شدند و به رزمندگان مجاهد در نوار مرزی در کردستان پیوستند و سرانجام هر دو در نبرد با پاسداران پلید، با پیکری خونین بر خاک افتادند.
در این فاصله پدر و مادر نسرین که بخاطر تهدیدات و کین توزیهای گشتاپوی آخوندی به زندگی مخفی روی آورده بودند، سال ۱۳۶۲ مجبور به ترک کشور و زندگی در تبعید شدند و نسرین هم بخاطر سن کمش با سرپرستی عموهای مهربانش مشغول تحصیل در مدرسه راهنمایی بود.
اوایل بهار ۱۳۶۴ در موج دوم حمله وحشیانه گزمه های خمینی به این خانواده آزادیخواه، چندین نفر دیگر از افراد این خانواده همچون عمو رحمان و عمو صادق و کوروش شجاعی و علی طاهری همراه با نسرین عزیز دستگیر شدند در حالیکه نسرین فقط ۱۴ سال داشت.
این دخترک معصوم و رازدار که توسط دژخیمان واواک به منظور کسب اطلاعات در مورد خود و خانواده مجاهدش ماهها تحت بازجویی و انفرادی و شکنجه بود، سرانجام به بند عمومی منتقل شد و حدود دو سال بعنوان یک زندانی مقاوم و سرموضع، در زندان دستگرد اصفهان بسر برد تا اینکه در سال ۱۳۶۶ آزاد شد هرچند همچنان تحت نظر بود.
ولی این پایان طوفان و کابوس هولناک خمینی برای این خانواده نبود چرا که در موج سوم یورش ماموران امنیتی و آدمکشان بیرحم جمهوری اسلامی در بهار ۱۳۶۷ دوباره نسرین و تعداد دیگری از افراد خانواده همچون مراد شجاعی و علی طاهری ... دستگیر و برای شکنجه روانه سلولهای انفرادی زندان شدند. اینبار باز هم نسرین که حالا یک دانش آموز ۱۷ ساله بود متهم به همکاری با خانواده مجاهدش و اطلاع از فعالیتهای آنان میشود...
مدت کوتاهی بعد، در مرداد سال ۶۷ فرمان و فتوای خمینی تبهکار در رابطه با قتل عام همه زندانیان سیاسی «سرموضع نفاق» صادر شد و آن کشتار بزرگ و بیرحمانه را در اصفهان «هیئت مرگ» و دژخیمان امنیتی استان و پاسداران پلید زندان مرتکب شدند. در خیل زندانیان جانفشان ۶۷ در اصفهان چهار عزیز از خانواده دلیر شجاعی نیز دیده میشوند، نسرین و کوروش (قربان) و مراد شجاعی و همینطور داماد این خانواده علی طاهری.
طبعآ جرم اصلی نسرین با همه معصومیت و مظلومیتش، کرنش نکردن در مقابل هیئت مرگ و نفی نکردن هویت سیاسی خود و خانواده اش بوده است. حتی در یکی دو روایت خصوصی که از قول فردی مرتبط به باندهای درونی رژیم درز پیدا کرده، صحنه حضور شبانه نسرین عزیز در مقابل کمیسیون مرگ این چنین تصویر شده که او بی اعتنا به تهدیدات آنان فقط با سکوت به چهره حاکم شرع وقت اصفهان یعنی آخوند عبداللهی، خیره نگاه میکرده است.
دخترک زیبا و نوگلِ با طراوتی که عزیز دُردانه خانواده اش بود به یکباره از سن ده سالگی تا آخر عمر کوتاهش یعنی طی هفت سال سیاه، در گرداب چنین حوادثی گرفتار میشود. زمانه ای که با تنوره دیو جماران و ظهور هیولای فاشیسم مذهبی، بسیاری دیگر از گلهای سرسبد این خلق و این میهن نیز همچون گل نسرین ما، بیرحمانه به غارت رفتند و نشکفته پرپر شدند. آن فروریخته گلهای پریشان در باد...
هر صبح و شب به غارت طوفان روند و باز
باز آخرین شقایق این باغ نیستند
درد و رنج نسرین یکی دوتا یا یکی دو روز نبود: حمله چماقداران حزب الله و پاسداران مسلح به خانه و کاشانه خانوادگی، دستگیری هر دو برادر نوجوانش و کشتن آنان، هراس و نگرانی همیشگی از حملات بعدی، جدایی اجباری از پدر و مادر، شنیدن خبر اعدام و یا کشته شدن دیگر عزیزان خانواده، دستگیری و زندان و شکنجه، و بازهم دوباره دستگیری و زندان و شکنجه ... و سرانجام دو راهی انتخاب بین ایستادن در مقابل جوخه مرگ یا تسلیم شدن در مقابل قاتلین پست فطرت.
البته انتخاب نهایی نسرین در آن شرایط مرگ و زندگی دیگر بر کسی پوشیده نیست. در واقع او با فدای جان و جوانیش در راه «آزادی» به خمینی خبیث «نه» گفت و در صف عزیزان و یاران و همبندان مجاهدش ایستاد و بنام «مسعود» با کاروان شهدای ۶۷ جاودانه شد.
پدر و مادر دلسوخته نسرین که هر سه فرزند دلبندشان مهران و مسعود و نسرین، در نوجوانی توسط جنایتکاران دستگاه قضایی و امنیتی رژیم از آنان گرفته شدند، چهل سال است در تبعید و غربت در مجامع بین المللی و اجتماعات اعتراضی اپوزیسیون حضور دارند و دادخواه ظلم و بیدادی هستند که بر این خانواده و بر خلق ایران رفته است. «پدر یحیی شجاعی» گرامی و «مادر زینت شجاعی» عزیز از پرچمداران جنبش دادخواهی خانواده های داغدار ایرانی در تبعید هستند.
در کشتار زندانیان سیاسی تابستان ۶۷ در اصفهان با اینکه مقامات دادستانی و امنیتی استان، آدرس مزار بخش اعظم آن جانفشانان آزادی را در گورستان باغ رضوان اصفهان اعلام کردند ولی مزار تعداد دیگری از آن عزیزان را در گورستانهای نجف آباد و همایونشهر و کاشان و شهرکرد... پراکنده کرده اند. در واقع آدرس مزار این بذرهای ماندگار، نسرین شجاعی و قربان شجاعی و مراد شجاعی و چند زندانی مجاهد دیگر، در گورستان عمومی نجف آباد ثبت شده است.
بی تردید روزی نه چندان دور، مردم ستم دیده ایران همراه با کانونهای شورشی و رزمندگان آزادی، ملایان تبهکار را به زیر خواهند کشید و جنایتکاران را در هر لباسی به پای میز عدالت و عقوبت خواهند کشاند!
اینک زیباترین صدا، در میهن من
آواز پرغرور مردان و زنانی است بیشکست که از دروازه مرگ میگذرند.
دلاورانی که پیش از مرگ آینده را زیستهاند.
فرّخ حیدری و صادق شجاعی
خرداد ۱۴۰۰
-------------------------------------------------------------------------------
پانویس:
۱- لینک مقاله تحقیقی « قتل عام ۶۷ در اصفهان: رازها، مزارها، نام ها » - فرّخ حیدری
https://farrokh-heidari.blogspot.com/p/blog-page_79.html
۲- خانواده شجاعی در یک نگاه - دادخواهی یک خانواده قتل عام شده!
نسرین شجاعی - دختر نوجوان این خانواده مبارز که در دهه شصت دوبار دستگیر و زندانی شد و سرانجام در قتل عام ۶۷ به جرم حمایت از مجاهدین خلق در سن ۱۸ سالگی مخفیانه اعدام شد.
مهران شجاعی - برادر نسرین و دانش آموز ۱۵ ساله ای که در مهرماه شصت در اصفهان بجرم هواداری از مجاهدین خلق تیرباران شد.
مسعود شجاعی - برادر نسرین و مهران که پس از آزادی از زندان به پیشمرگه های مجاهد خلق در کردستان پیوست و سرانجام در رزم آزادیبخش به شهادت رسید.
سوخته زار شجاعی - پسر عموی نسرین، دانش آموز ۱۷ ساله از فرزندان مجاهد این خانواده که در مهرماه شصت در اصفهان تیرباران شد.
کیان شجاعی - پسر عموی نسرین، دانش آموخته رشته شیمی دانشگاه اصفهان و زندانی مجاهدی که پس از دو سال حبس و فرار از زندان اصفهان و شرکت در عملیات فروغ جاویدان، سرانجام در سال ۶۷ در داخل کشور و در شرایط زندگی مخفی، ربوده و جاودانه شد.
مراد شجاعی - پسر عموی نسرین و برادر کوچک کیان که در تابستان ۶۷ در زندان اصفهان به جرم ارتباط با مجاهدین خلق سربدار شد.
علی طاهری - داماد مجاهد خانواده (همسر خواهر کیان و مراد) که بعد از تحمل دو سال زندان، دوباره دستگیر شد و در تابستان ۶۷ در اصفهان با کاروان شهدای قتل عام رهسپار شد.
رحمان شجاعی - عموی شیردل این بچه ها، دانشجوی دکترا در هندوستان، که در اوایل بهار سال ۱۳۶۴ در اصفهان دستگیر شد و پس از تحمل شکنجه های بسیار در زندانهای مختلف اصفهان، سرانجام در اسفند ۱۳۶۵ با حکم اعدام آخوند عبداللهی به قتل رسید.
قربان (کوروش) شجاعی - پسر عمه نسرین و از فرزندان دلاور این خانواده و که پس از تحمل سه سال زندان، در قتل عام تابستان ۶۷ در زندان اصفهان جاودانه شد.
اشکبوس و کاووس شجاعی – هر دو دایی نسرین، دو برادر مجاهد و رزمنده که در عملیات ارتش آزادیبخش در نوار مرزی، دلاورانه علیه پاسداران خمینی جنگیدند و سرانجام در خاک میهن به خون غلطیدند.
حمید راکی (شجاعی) – دایی زاده نسرین و از فرزندان مجاهد خانواده شجاعی که در قتل عام تابستان ۶۷ در زندان مسجد سلیمان، در مقابل جوخه مرگ قرار گرفت و به کاروان شهدای راه آزادی پیوست.