جمشید پیمان: چه دروغ زشتی!

 

 

 

 

کورش بزرگ فروغ چشم ما، آبروی تاریخ ما، و مایه‌ی سرفرازی ما!

اما چه کنیم که در این زمانه، کالای دکّان فرصت طلبان و دشمنان تاریخ

و فرهنگ ما شده است! ابراهیم رئیسی آدم‌خوارهم کورش پرستی می‌کند!

 

از همان لحظه ‌ی مرگ

تا همین لحظه که من با تو سخن می گویم

جانش از کرده‌ی ما می سوزد

 و به نادانی و ناکاری ما می‌گریَد

 

به گمانم کورش،

شاه شاهان،

شاه با فرّه‌ی نیکی و درستی، پاکی

از همان لحظه ی مرگ

تا همین امروز

از هزاران خنجر

بر تن بی رمق ایرانش،

خواب در چشم تَرَش بشکسته،

خواب در چشم ترش می شکَنَد! *

لحظه‌ای نیست نسوزد جانش

 

به گمانم کورش

از همان لحظه ‌ی مرگ

نه به فرزند بلافصل خودش دل خوش بود

نه به زنجیره ی میراث خورانش

به درازای زمان!

هرکه از راه رسید

پتک ویران‌گر بدکرداری

کوفت بر منشورش

و به نیرنگ شکست

فرّه و رسم و ره و پیمانش!

 

تک و توکی اگر اینجا، آنجا

راه او را رفتند،

گاه‌گاهی وسط اینهمه سال

پادشاهی، سرداری

سر برافراشت که سازد کاری

سوخت در آتش کین و حسد یارانش

نه غریبه، همه از خویشانش!

 

خواب و کورش؟

نشنیدم سخنی بیهده، بی معنی تر

زآن‌که

کورش تو بخواب

ما همه بیداریم.

چه دروغ زشتی

از سر بی خرَدی

یا ز فرصت طلبی

بر دل و پیکر او می بارد!

 

جان کورش

نه از اسکندر نالد

نه ز چنگیز و نه تیمور وُ

نه زان تازی تاریک پرست.

دشمنِ خانگی او را سوزاند

زخم کاری

نه ز بیگانه که از خویش

به پهلو دارد!

 

*نیمایوشیج:

غم این خفته‌ی چند

خواب در چشم تَرَم می‌شکنَد!