از کدامین جهنمی ای شیخ
کاین چنین دون و زشت و بدنامی
تکیه داری به چوبه های دار
عاشق بند و حبس و اعدامی؟!
رتبه اول به بستن و کشتن
در جهان یکه تاز این میدان
آنچه بر مردمان روا داری
هیچ حیوان، نکرده با حیوان
طشت رسوائی ات ز بامِ جهان
از کران تا کران فرو افتاد
آنچه کردی به نام دین و خدا
داده ایمان مردمان بر باد
هرزگی و قساوتت ای شیخ
در جهان گشته واضح و معلوم
آدمیت و عشق و زیبایی
در وطن شد به دست تو معدوم
راستی! از چه دشمنی با خلق
می زنی، می کُشی و می بندی؟!
بعد هم در کمال فخر و غرور
از جنایاتِ خویش خرسندی؟!
در دل حجره های تاریکی
بحثی از عدل و از عدالت بود
یا که موضوع علم و دانشِ تو
جمله بر ظلم و بر شقاوت بود؟!
فهم و درک و کمال تو ای شیخ
می دهد قد به درکِ آزادی؟
مطمئنا جوابِ من منفی ست
معنیِ تامِ ظلم و بیدادی
سالها بر فراز منبرها
از صداقت، وفا، سخن گفتی
ننگ مطلق تویی، که بی پروا
با ریاکاری و ستم، جُفتی
شک نمانده یقین و بی تردید
از تبار نجسِ قابیلی
ورنه اینگونه از چه با کینه
قاتل نسلِ پاکِ هابیلی؟!