م. سروش: "از تبار نجس قابیلی"

 

از کدامین جهنمی ای شیخ

کاین چنین دون و زشت و بدنامی

تکیه داری به چوبه های دار

عاشق بند و حبس و اعدامی؟!

 

رتبه اول به بستن و کشتن

در جهان یکه تاز این میدان

آنچه بر مردمان روا داری

هیچ حیوان، نکرده با حیوان

 

طشت رسوائی ات ز بامِ جهان

از کران تا کران فرو افتاد

آنچه کردی به نام دین و خدا

داده ایمان مردمان بر باد

 

هرزگی و قساوتت ای شیخ

در جهان گشته واضح و معلوم

آدمیت و عشق و زیبایی

در وطن شد به دست تو معدوم

 

راستی! از چه دشمنی با خلق

می زنی، می کُشی و می بندی؟!

بعد هم در کمال فخر و غرور

از جنایاتِ خویش خرسندی؟!

 

در دل حجره های تاریکی

بحثی از عدل و از عدالت بود

یا که موضوع علم و دانشِ تو

جمله بر ظلم و بر شقاوت بود؟!

 

فهم و درک و کمال تو ای شیخ

می دهد قد به درکِ آزادی؟

مطمئنا جوابِ من منفی ست

معنیِ تامِ ظلم و بیدادی

 

 

سالها بر فراز منبرها

از صداقت، وفا، سخن گفتی

ننگ مطلق تویی، که بی پروا

با ریاکاری و ستم، جُفتی

 

شک نمانده یقین و بی تردید

از تبار نجسِ قابیلی

ورنه اینگونه از چه با کینه

قاتل نسلِ پاکِ هابیلی؟!