رحمان کریمی: نبرد نیروهای اهورایی و اهریمنی در تاریخ و ماقبل تاریخ ایران

 در گستره طبیعت و جوامع بشری، هیچ پدیده‌یی خلق‌الساعه نیست. هر معلول را علت یا علت‌هایی‌ست. جدال دو نیروی متضاد در تاریخ و ماقبل تاریخ ایران‌زمین قابل مشاهده و بررسی و تفسیر و تبیین است. به عصر اساطیر که برویم نیروی انیران یعنی تورانیان مهاجم و مدافعان ایرانی را می‌بینیم که مظهر شاخص آن رستم است. ضحاک می‌بینیم با موبدان و ارتشبدان در خدمت او و مظهر تقابل و تضاد، کاوه آهنگر و فریدون. همین‌جا باید گفت که کاوه برخلاف تصور بسیاران یک کارگر ساده نبوده است. آهنگری تا به دوران سلاح‌های گرم رسیدن، به منزله معتبرترین کارگاه تأمین نیازهای حربی و غیر حربی نقش ایفا می‌کرده است. از سپر تا شمشیر و خنجر و نیزه و زوبین و نعل و رکاب و... می‌ساخته است. اگر بخواهیم در یک مطابقه با امروز بیان کنیم در حقیقت کارگاه آهنگری نقش کارخانه‌های بزرگ اسلحه‌سازی و دیگر نیازهای عمومی داشته است. و در حقیقت کاوه نمایندگی بورژوا ملی امروز را ایفا می کرده است. قباد ساسانی و بعد انوشیروان مزدکیان را بی‌رحمانه قتل‌عام می‌کنند. مدافعان آنان چه کسانی هستند؟ موبدان (آخوندها) و ارتشبدان. همانطور که ضحاک خونخوار از موبدان و ارتشبدان شهادت نامه می گیرد که ضحاک عادل است، به انوشیروان هم بعد از کشتار وسیع؛ لقب عادل می دهند. شاه الهی‌های امروزین از خود نمی‌پرسند که دستگاه سلاطین ساسانی چگونه و بر چه پایه یی استوار بوده است که به قول خودشان عده یی بیابانگرد عقب مانده توانستند آن تمدن با شکوه را به خرابه ایوان مداین تبدیل کنند؟ و اگر یزدگرد سوم از حمایت مردم برخوردار بود، فرار نمی‌کرد و به جزیره‌یی پناه نمی‌برد. دربارها عظیم و شکوهمند بودند اما سنگ بر سنگ آنها از رنج و ستم و تبعیض طبقاتی روی هم سوار شده بود. از بعد از اشغال ایران، این آخوندهای به ظاهر مسلمانند که در خدمت دستگاه خلافت و امیران و پادشاهان تحت امر خلیفه قرار می‌گیرند. چهره‌های درخشانی همچون فردوسی، ابن‌سینا، زکریای رازی، اسحاق مسیحی و ابن مقفع و بابک خردمدین و مازیار توسط آخوندها در مظان اتهام بی‌دینی و کافر و زندیق قرار می گیرند. و این همان تقابل و تضاد اهورایی و اهریمنی ست. سلسله ستمگر پهلوی که در تاریخ معاصر با حمایت قدرت‌های خارجی به حاکمیت رسیدند، اصل آزادی را به اختناق کشاندند تا با تکیه تبلیغاتی به ایران باستان و کورش کبیر، تسمه از گرده آزادیخواهان بکشند و سلطنت کنند. به شهادت مستندات تاریخی به جز استثناهایی، همواره آخوندها با عناوین مختلف تکیه گاه سلاطین بوده‌اند. 
 خمینی جلاد شیاد به ناگهان از سایه و تاریکی، صحن سیاسی ایران را به اشغال خود درنیاورد. خمینی صاحب تبار و سابقه بود. او بازمانده آخوند مجلسی‌ها، آقا نجفی‌ها و شیخ فضل‌الله نوری (پدر بزرگ خائن معروف کیانوری) و کاشانی می‌بود. خمینی نتیجه یک توطئه ضد مردمی در گوادلوپ بود و نه اینکه بی‌مقدمه، انقلاب را از دست انقلابیون واقعی چون مجاهدین خلق و چریک‌های فدایی خلق در ربود و بر مسند نشست. او سر آغاز یک استراتژی گمراه کننده مردم و بس شوم برای ملل مسلمان بود. بحث در این باره مفصل است و در این نوشتار محدود، جای آن نیست. 
 زمان بی‌کار نمی نشیند. برای هر تز، آنتی‌تز وجود دارد. قهرمانی چون مسعود رجوی را در میدان نبرد اهورا با اهریمن آماده مقابله تمام و کمال دارد. مسعود قهرمان تا به امروز فرمانده و چاووش خوان آزادی و آزادیخواهان می‌شود. هیچ دیکتاتوری، کسی را شریک قدرت و اختیارات خود نمی‌کند. مسعود ضد دیکتاتورهاست. او برای آزادی میهنش هفت سال زندان کشید. بعد از زندان هم فریاد آزادیخواهان وطنش در ظلمت استبداد موحش خمینی و آخوندهای همراهش شد. این رهبر سترگ و خستگی و خلل ناپذیر، پرچم عزم و رزم را در صحنه ملی و بین‌المللی بدست صالح‌ترین و شایسته ترینی چون مریم قهرمان سپرد. این کار از یک دیکتاتور برنمی آید مگر از یک رهبر آزادیخواه و در اندیشه رهایی ملت در بندش. امروزه سرفرازانه، مقاومت یعنی مجاهدین خلق، شورای ملی مقاومت، اشرف۳ و کانونهای شورشی در اوج اعتلا و محبوبیت جهانی و رژیم فاشیستی ملایان و پاسداران در حضیض ذلت و بدنامی به گونه‌یی که عملیات قهرمانانه مقاومت، چشم بسیاری از مخالفین سیاسی مجاهدین را هم گرفته است و بعضی از آنان شجاعانه و به صراحت بیان هم می کنند. ما نیز چنین مرحله امیدبخشی را گرامی می‌داریم و با رعایت موضع سیاسی، انصاف آنان را تحسین می‌کنیم. مشکل اساسی مردم عصیان‌زده ایران در سیاست قدرت‌های مماشاتگر است. مقاومت سرفراز ایران همچون ملت خود بیدار است و پر حوصله و پیوسته در نبرد و مقابله با اهریمنان خودی و غیرخودی. بگذار استعمارگران در کار بافتن طنابی باشند که فردا به بدنامی به گردن خودشان خواهد افتاد.