عزیز پاک‌نژاد: آثار شکنجه‌های ساواک شاه پاک شدنی نیست

 

در حول‌وحوش سالگرد قیام و انقلاب ضد سلطنتی ۱۳۵۷ و خاکسپاری آن نظام و دیکتاتوری ۵۷ ساله خاندان پهلوی هستیم.
طبق معمول سالهای اخیر، طرفداران نظام گذشته که بعضاً از زیر عبای آخوندها به زیر ردای سلطنت کوچ کرده‌اند، در مورد «خوبی‌های بیشمار و بدی‌های قابل‌اغماض» آن نظام دیکتاتوری، در رسانه‌های متعدد تلویزیونی و شبکه‌های اجتماعی، داستان‌سرایی‌های زیادی را شروع کرده‌اند.
بعضاً از پیشرفت‌های اقتصادی و نمادهای سرمایه‌داری وابسته به غرب در آن زمان، نتیجه می‌گیرند که در مقایسه با ویرانگری‌های نظام ولایت مطلقه فقیه، آن نظام به ایران خدمت کرده، باعث پیشرفت و بهتر شدن زندگی اقشار زیادی از مردم شده است و باید تلاش کرد که دوباره تاج بر سر، روی تخت ازدست‌رفته جلوس کنند.
ادعا می‌کنند که در نبود «شعور اجتماعی»، مردم، «شورش ۵۷» را که ناشی از تبلیغات دروغ بعضی «روشنفکران» و مثلاً وابستگان به اردوگاه شرق و بیگانگان بوده را، انجام داده و ایران را به دام نظام آخوندی انداخته‌اند.
پسمانده‌های آن نظام در پیرانه‌سری همراه با بعضی از قربانیان نادم و پشیمان از گذشته خود، با کمک پول‌های دزدیده‌شده از مردم توسط بازماندگان دیکتاتور، در ناامیدی مطلق به صورتی رقت‌بار همراه با محافل خاصی در خارج کشور، با وقاحت، بر سر آن دیکتاتور و دستگاه سرکوبگرش دست نوازش می‌کشند و خاک به چشم مردم می‌پاشند.
ابعاد این تبلیغات دروغ تا جایی رفته که برای گول زدن نسل جوان و انقلابی، که درنبرد سختی با رژیم حاکم درگیرند، جدا از جنایات آشکار و پنهان دستگاه‌های سرکوبگر دیکتاتوری شاه، حتی اعمال شکنجه در مورد زندانیان سیاسی را نفی می‌کنند. آن رفتارهای جنایتکارانه را دفاع از میهن و حفظ تمامیت ارضی در مقابل وابستگان خارجی عنوان می‌کنند.
در اسفندماه سال ۱۳۵۲، در «اتاق تمشیت» طبقه بالای شکنجه‌گاه اوین قدیم، دریکی از نوبت‌های شکنجه دادن به من برای اقرار به کدرهایی که نکرده بودم، در انتراکتی که برای رفع خستگی خود، سه شکنجه‌گر به نامهای مستعار «صانعی» و «اسفندیاری» و «دادرس»، داده بودند، وقتی از آن‌ها پرسیدم که چرا از منطق شلاق برای بازجویی تا سرحد مرگ زندانی استفاده می‌کنید، اسفندیاری با لحن و لغاتی که شایسته خود و اربابش بود به من جواب داد، برای حفظ میهن، چون من آدمی وطن‌پرست هستم و شماها خائن هستید و ترا باید همین‌جا به راه راست بیارم. این وظیفه منه و راه دیگری هم نیست، و به زدن ادامه داد تا جایی که به سفارش دکتری که برای معاینه من آورده بودند، مجبور شدند از تن زخمی من بگذرند تا نوبت بعدی.
این‌گونه استدلال برای دربردن آن نظام دیکتاتوری وابسته، از جنایاتی که مرتکب شده، بعد از حدود ۵۰ سال هنوز عیناً توسط این واماندگان به همان صورت نشخوار می‌شود. حتی برای برخورد با کسانی که خواهان کمی آزادی و فضای باز در نظام سابق بودند، همان استدلال را می‌آورند، که این شکنجه‌گر، رو در روی من که با تنی خونین روی تخت بسته شده بودم، بر زبان آورد.
می‌گویند باعث‌وبانی آمدن خمینی کسانی بودند که در نظام سلطنت سکوت پیشه نکردند و با شاه به مخالفت برخاستند. این‌گونه استدلالات مسخره و بی‌پایه تا جایی می‌رود که همه مردم ایران را، قدرنشناس و باعث‌وبانی این وضعیت می‌دانند.
شرح شکنجه‌های منجر به مرگ در خاطرات زندانیان سابق در رژیم شاه، فراوان و در اختیار همه هست. اکثراً پاهای تغییر شکل یافته در کف و کناره‌ها دارند و با آن زندگی می‌کنند. نقص عضو و پارگی پرده گوش و اختلال حواس در اثر ضربات کابل به سر زندانی و بسیاری عوارض دیگر در تن و جان بسیاری از آن مبارزان بوده و هست.
دزدیدن افراد جوان در خیابان‌ها و بردن آن‌ها به محل‌های امن از قبل تعیین‌شده و شکنجه‌های طاقت‌فرسا برای گرفتن اطلاعاتی که وجود نداشت، یکی از روش‌های ساواک برای کنترل جامعه بود. از این افراد در زندان‌های شاه بودند که برای خلاصی از شکنجه و تعرض مأموران ساواک به‌دروغ متوسل می‌شدند و اعترافاتی می‌کردند و به همین خاطر به زندان می‌افتادند.
گروهی که من به آن تعلق داشتم به همین روش لو رفت. دختر جوانی را به همین شکل در خیابان در جلوی دانشگاه تهران می‌ربایند، شکنجه می‌کنند، تا سرانجام می‌گوید من چیزی نمی‌دانم ولی شاید نامزدش اطلاعاتی که شما می‌خواهید را بتواند به شما بدهد چون با یک گروه در جنوب ایران در تماس است. آن فرد یکی از افراد گروه ما بود که ساواک با تطمیع و تهدید به همکاری درآورد و باعث دستگیری همه شد.
شلاق ابزار اصلی شکنجه بود. آپولو دستگاهی بود که به همین منظور به کار می‌رفت. شهادت‌های زیادی از اعدام‌های مصنوعی در آن زمان برای گرفتن اعترافات موجود است. انواع و اقسام شکنجه را روی آزادیخواهان اعمال کرده‌اند که لازم به شرح و بسط نیست.
هدف من در این مطلب کوتاه فقط اینست که رفتارهای جنایتکارانه و شکنجه‌های بی‌سابقه ابداعی پاسداران و جلادان رژیم آخوندها، برای زجرکش کردن زندانیان که در همه‌جا با ذکر ابعاد گفته و شنیده می‌شود، نباید باعث از یاد رفتن رفتارها و جنایات مشابه نظام سلطنتی بشود. این جنایات نباید با سکوت شکنجه‌شدگان دالانهای تاریک زندان‌های مخوف نظام سلطنت به فراموشی سپرده شود.
من هنوز آثار این شکنجه‌ها را در بدن خود دارم. هنوز ناخن دو انگشت پای راست من هرچند مدت سیاه می‌شود و می‌افتد. هنوز برای جلوگیری از وارد شدن ناخن جدید به داخل گوشت انگشت مجبور به استفاده از نخ هستم. همان کاری که در سالهای بعدی در زندان انجام می‌دادم و بسیاری مثل من بودند و این کاری عادی بود. 
من به‌عنوان کسی که در زندان‌های شاه به‌سختی شکنجه‌شده و هنوز بعد از ۴۸ سال، آثار این شکنجه‌ها را در بدن دارم، به‌عنوان وظیفه و برای آگاهی نسل جوان به گوشه‌ای از شکنجه‌های ساواک شاه نسبت به زندانیان سیاسی برای گرفتن اعترافات اجباری اشاره کردم. نمی‌توان جنایات و تبهکاری‌های رژیم فاسد شاه را با آویزان شدن بر جنایات بی‌سابقه شیخ پوشاند.

به جد فکر می‌کنم تمامی تلاش‌های این افراد و محافل، برای القاء این‌که امکان برگرداندن نظام سلطنت به ایران وجود دارد، بر باد است و خیالات. هیچ زمینه‌ای ندارد. فقط و فقط برای مخدوش کردن مبارزات مردم و جوانان ایران برعلیه رژیم ضد ایرانی آخوندهاست و ناامید کردن جوانان انقلابی از هرچه قیام و انقلاب و سرنگونی، و درنهایت تلاش برای بقای هر چه بیشتر نظام آخوندی است. آبشخور اکثر این تبلیغات در مورد مشروعیت بخشیدن به نظام پادشاهی، وزارت اطلاعات رژیم است که در این مورد هم شواهد زیادی وجود دارد که توسط اشخاص حقیقی و حقوقی تأیید شده است.