"همان تابش ماه نتوان نهفت"
فردوسی
امروز بعد گذشت چهلوچند سال از چیرگی ناگوار حکمرانی مذهبی فاشیستی زشتچهرگان اهرمن کیش برمردمان بزرگوار و ارجمند ایرانزمین بخشی از بزهکاریهای آفتابی شده این "زدانائی و شرم بیبهرگان" عمامه دار و فرومایگان ذوب در ولایت عبارتند از تیربارانهای بدون دادرسی، زمینهسازی و پیگیری یک جنگ درازمدت غیرضروری و قابلاجتناب،تبلیغ بلای خانمانسوز جنگ بهعنوان موهبت الهی، سرکوب معترضین، گسترش اختناق و خفقان و امتناع از پذیرش خواستههای بهحق شهروندان انقلابی و فداکار توسط اعمال قانون زمان جنگ.
این ورشکستگان به تقصیر عالم سیاست و بیخبران از مرام مردمداری و فن اداره امور مملکت در آغاز با سوءاستفاده از احساسات ملی و باورهای مذهبی نیروی جوان و فعال جامعه را در جبههها به آتش تنور جنگی خمینی خواسته سپردند تا به مقاصد شوم یک توسعهطلبی فاشیستی جامه عمل پوشانده شود.
برای نمونه از افتخارات سیدمحمد خاتمی وزیر ارشاد دوران جنگ، سردمدار اصلاحطلبی دروغین و بعداً رئیسجمهور (به گفته خودش تدارکچی) گسیل بیش از ۴۵۰۰۰۰ دانشآموز به جبهههاست!
از آمار به مصرف رسانیدگان از خیل آن گلهای خندان و نوباوگان گولخورده که در میادین مین با کلیدهای پلاستیکی مخصوص بهشت چینی و ژاپنی بر گردن تباه شدند اطلاع کافی در دست نیست.
تا اینکه سرانجام ترس از سرنگونی به دست پرتوان ارتش آزادیبخش ملی ایران بنیانگزار نظام فقاهتی "خمینی دجال" را ناگزیر به خوردن زهر آتشبس و پایان دادن به آن خونریزیها و ویرانیهای گسترش یابنده هولناک نمود.
مطلعین حاصل آن جنگ ویرانگر را بالغبر چند صد هزار کشته و بیش از یکمیلیون مجروح، مصدوم و معلول و یک هزار میلیارد دلار خسارت تنها در طرف ایران برآورد کردهاند.
پذیرش آن شکست خفتبار همزمان با بهنمایش گذاشتن ناتوانی و قدرتنمائی پوشالی سپاه پاسداران و عوامل ارتجاع توهم خواب پنبهدانهای "فتح قدس از طریق کربلا"ی حکومت نو پا، فرتوت و مستهلک آخوندها را نیز نقش بر آب کرد.
ازآنجاکه رژیم ثبات لرزان و بی آیند خود را در اثر ضربات بنیانکن مقاومت در معرض خطر میدید در تابستان ۶۷ رذیلانه به قتلعام بیش از ۳۰۰۰۰ زندانی سیاسی سر موضع دست یازید و دومین هولوکاست قرن بعد از دومین جنگ جهانی را در تاریخ بشریت به ثبت رساند.
بله: بقول زندهیاد فرخی یزدی شاعر دوران اختناق رضاشاهی
٭"شیخ از آن کند اصراربرخرابی احرار
چون بقای خودبیند در فنای آزادی"
آن نسلکشی و آن جنایت ضد بشری بهغایت ننگین علیه اسیران بیدفاع در شرایطی به وقوع پیوست که پیش از آن دهها هزار دختر و پسر خردوکلان، زن و مرد و پیر و جوان از فرزندان راستین حقطلب و آزادیخواه ایرانزمین به دست جلادان خمینی صفت از قماش دژخیم حمید نوری که هماکنون در سوئد تحت محاکمه است به چوبهها دار و جوخههای تیرباران سپرده شده بودند.
و دیگر آنکه نظام ولائی محیطزیست در ایرانزمین این "زیباترین وطن را" بشدت در معرض نیستی قرار داده بطوریکه آبهای جاری با احداث سدهای کارشناسی ناشده و بسا غیر لازم به هدررفته و بعضاً به منابع آبشور تبدیلشده، ۹۸ درصد از سفرههای آبهای فسیلی توسط عوامل رژیم از ژرفای خاک استخراج و در طرحهای نامناسب و غیرمفید پاسداران به مصرف رسیده، جنگلها غارت و مراتع از پوشش گیاهی خالی، هوا مسموم، کویرزائی گسترش و زمین با عارضه غیرقابلترمیم نشست دستبهگریبان است در یککلام دشت و دمن کوه صحرا مشمول "انفال" شده و در تصرف و تملک گنده لاتهای پاسدار وابسته به بیت رهبریست.
منع ورود واکسن کرونا به قتلعام خاموش بیش از نیم میلیون شهروند هموطن منجر شده
فقر، فحشا، اعتیاد، بیکاری، تورم، دزدیهای نجومی با نام لوکس و لاکچری "اختلاس" چنان دمار از گرده مردم کشیده که ۹۰ در صد جامعه با پدیده شوم تهیدستی دستوپنجه نرم میکند.
به قیمت حیفومیل امکانات مالی و به حاشیه راندن سرمایه انسانی بالفعل و پیشفروش ثروتهای ملی بالقوه هزینههای کمرشکن پروژه بمب سازی هستهای، تسلیحات موشکی، پهبادی و مخارج سرسامآور جنگهای نیابتی در کشورهای منطقه و صدور ارتجاع و تروریست بجهان از محل دارائیهای ما ملت ایران پرداخت میشود.
مافیا ملاتاریا به نفع روسیه و اقمار آن در کنارههای خزر فقط به "۹ تا اا در صد" از سهمیه "۵۰ درصدی" ایران از دریای مازندران رضایت داده و ایضاً بهرهبرداری از سهم ایران در خلیجفارس را یکجا به حکومت دوشخصیتی کمونیستی امپریالیستی چین واگذار کرده تا شاید برای تداوم خلیفهگری خامنهای تدبری ولو موهوم اندیشه شود.
این نوشتار را مجال پرداختن به فجایع صدها وجهی اختاپوس ولایت مطلقه نیست بهویژه آنکه غرض از یادآوریهای فوق بهمنظور ورود به موضوع اصابت تیر بهجت اثر آلترناتیو از ترکش کانونهای شورشی به قلب بنگاه سخنپراکنی، دروغپرداز و وسیله تبلیغاتی رژیم است.
در اینکه بازوی بهکارگیری زور و ایجاد اختناق نظام سپاه پاسداران است تردید نیست اما وارونه جلوه دادن واقعیات توجیه خیانتها و رفتار فاجعهبار مرتجعین حاکم پخش اعترافات اجباری، نشر اکاذیب، رواج خرافات، ترور شخصیت و هتک حرمت از معترضین شرافتمند از آغاز وظیفه اصلی صداوسیمای مربوطه میباشد. لاجرم برای رژیم بدون در اختیار داشتن این رسانهٔ عریض و طویل امکان شیطان سازی علیه الترناتیو شایسته و مقاومت نستوه سراسری خود میسر نبود.
بنا براین اهمیت حفظ امنیت از صداوسیما برای رژیم اگر از حفاظت از بیت رهبری مهمتر نباشد کمتر نیست.
پس عملیات هدفمند هک صداوسیمای ملایان کمتر از یک ضربه اساسی مهلک بر پیکر سپاه پاسداران و ماشین سرکوب نظام نمیباشد.
نگارنده با یاری گرفتن ازنیم بیت
"فلک گفت احسن و مه گفت زه"
از شاهنامه فردوسی توسی در شادمانی ناشی از این پیروزی بزرگ سهیم میشود.
واکنش مقامات جناحهای مختلف حکومت و اظهارات کارشناسان متعدد و نشریات رنگ وارنگ داخل و خارج عمق زخم و شدت درد بر پیکر رهبریت و میزان تخریب بر دیوارها پوسیده املقراء ولایت را به رساترین وجه ممکن آنتنی و اعلام نموده و از توضیح بیشتر بینیاز است.
باوجوداین اپوزسیون نماهای ساختهوپرداخته وزارت بدنام اطلاعات، مزدوران اجارهای و ریزشیهای مصلحتی آسیمهسر به رادیوتلویزیونهای سرسپرده کشانده شدند تا بهعنوان کارشناس اهمیت ضربه مقاومت بر پیکر علیل نظام ولائی را کماهمیت و عادی جلوه دهند!
اگرچه پرداختن به تحلیلها پاسداران سیاسی و کوشندگان حفظ نظام را لازم نمیدانم درعینحال نیمچه توجهی به اظهارات رفیق "گرمابه و بستان" و مشاور ریزشی آشیخ مهدی کروبی پربدک نباشد.
در حالیکه دژخیم حمید نوری در پیشگاه دادگاه به زبان آوردن نام مجاهدین را خطرناک دانسته و لابه کنان از تلفظ آن امتناع میورزد آسید مجتبی واحدی ضمن یک کارشناسی با تیتر "همدستی کرملین و لیبرتی با مجتبی خامنهای!!!"
کشف شگفتانگیز خود مبنی بر وحشت مردم از مجاهدین را به سمع عموم میرسانند بدون آنکه بگویند ازچه طریق بمردم مراجعه، آمارگیری و چگونه به این نتیجه ولائی پسند دستیافتهاند!؟
علاوه براین"تک" پیروزمند کانونهای شورشی قهرمان به رسانههای رادیوتلویزیون صداوسیما را "کار خودشان" اعلام میکند تا ضربهپذیری و ضعف سیستم حفاظتی و امنیتی نظام کمرنگتر به نظر برسد درعینحال "کار خودشان است" یعنی"خودکشی از ترس مرگ"
برخلاف تئوری "خودزنی" مورد تأکید واحدی یکی از وحشت وارفتگان سردمدار امکان محتوم خطر نفوذ کانونهای شورشی به بیت رهبری را هشدار میدهد!
تا آنجا که به یادم مانده ذکر مصیبتی هم در مورد رژیم سابق و سلطنت کرده و بیرون انداختن شاه توسط مردم را محکوم نمودهاند.
عدم مشروعیت نهاد پادشاهی نزد ایرانیان را طرد و تبعید محمد علیشاه، احمدشاه، رضاشاه و محمدرضاشاه که یکی بعد از دیگر در خارج از خاک میهن دستشان از سلطنت در ایران کوتاه شد به تصویر میکشد.
سلطنتطلبی یعنی راضی بودن از تداوم حاکمیت جعل جنایت موجود.