" با خیانتها و جنایتهای خامنهای و خمینی در ۴۳ سال «سلطنت مطلقهٔ فقیه نمیتوان بر خیانتها و جنایتهای شاه و پدرش در ۵۷ سال «سلطنت مطلقهٔ شاهنشاهی» سرپوش گذاشت... ". (مسئول شورای ملی مقاومت ایران مسعود رجوی ۱۴ بهمن ۱۴۰۰)
انقلاب به معنی دگرگونی بنیادین، حذف کهنهها و برقراری آزادی، آبادی و نوگراییها است. تفکر انقلابی خطمشی سرنگونی استبداد در هر شکل و نام را دنبال میکند. سازمانیافتگی و تشکیلات منسجم برنامه و خط مشخص آنها هست. لازمه پیگیری چنین ارزشهایی پرداخت بهای لازم توسط انقلابیون جهت رسیدن به اهداف یعنی سازندگی و آزادی هست.
اما مخالفان انقلاب حاضر به پرداخت بهای لازمه دگرگونی بنیادین نیستند. به همین دلیل و دلایل دیگر، پرواضح است که انقلاب را خشونت و هرجومرج میپندارند.
اختلاف و تضاد:
تشخیص درست تضاد اصلی در مبارزه علیه استبداد، یک ارزش مبنایی است. خمینی با سیستم شاه تضاد نداشت فقط اختلافاتی را گاها وارد صحبتهای منبریاش میکرد. بیان اختلافات در درون یک سیستم استبدادی نشانه همجنس بودن آنها با همدیگر است. برای مثال خمینی مخالف رأی زنان بود. او میگفت: "اعلیحضرت را نصیحت میکنم" این ماده ضد اسلامی!!! را حذف نماید. یا اینکه مثلاً اعلیحضرتش یک وزارتخانه ایی مثل "امربهمعروف و نهی از منکر" به او عطا! فرماید. با این عقیده و تفکر، خمینی هرگز انقلابی نبود و هرگز با شاه وارد تضاد نشد. بهطور مثال بعد از کشتار ۱۷ شهریور سال ۵۷ معروف به "جمعه سیاه" در تهران بااینکه مردم باهدایت پیشتازان انقلابی میگفتند ما را مسلح کنید، خمینی بنا بر ماهیت واپسگرایانه اش و طبق قرارش با استعمار به چنین خواستهای تن نمیداد. علت اصلی هم اینکه خمینی با شاه اختلاف داشت نه تضاد.
قبل از انقلاب ۵۷ پیشتازان مجاهد و فدایی در آن دوره با شاه تضاد داشتند نه اختلاف. داشتن مشی تضاد یعنی سرنگونی سیستم شاهنشاهی. مبارزه با مشی تضادی بهایش زندان، شکنجه و اعدام بود اما خمینی چون با شاه فقط اختلاف داشت به همین دلیل هیچ بهایی هم پرداخت نکرد بلکه شاه او را بنا به مصلحت خودش مثلاً تبعید کرد. چون شاه هم با خمینی اساساً تضاد نداشت.
محمدرضا شاه در مسیر تمامیتگرایی سیستم شاهنشاهی، ۱۱ اسفند ۱۳۵۳ حزب رستاخیز بهعنوان "تنها حزب واحد فراگیر"را تشکیل داد. " پس از اعلام تشکیل این حزب به دستور شاه، همه حزبها و سندیکاهای فعال در نظام شاهنشاهی ایران مانند حزب ایران نوین، حزب مردم، حزب پان ایرانیست و حزب ایرانیان موظف شدند به حزب رستاخیز بپیوندند و به عقیده بسیاری تشکیل حزب رستاخیز تیر آخری بر مشروطیت بود". (ویکیپدیا)
شاه با تشکیل این حزب کوچکترین فعالیتهای مدنی را سرکوب میکرد. با سرکوب تمامعیار، روش مبارزه هم عوض میشود. بهعبارتدیگر روش مبارزه را حاکمیتها تعیین میکنند. اگر امکان فعالیت حزبی و مدنی باشد روش اختلاف در پیشگرفته میشود در غیر این صورت روش برخورد تضادی تحمیل میشود. با این تحمیل، مجاهدین و فدائیان آن دوره ناگزیر از اتخاذ مبارزه مسلحانه برای سرنگونی استبداد سلطنتی شده بودند. چون راهها و روشهای دیگر مبارزه کاملاً مسدود شده بود.
در دوره خمینی جریانات و احزاب بعد از ۳۰ خرداد ۶۰ تعیین تکلیف واقعی شدند و تعدادی مشی اختلاف را در پیش گرفتند. رهروان داشتن اختلاف با دستگاه جبار خمینی، یا از هم پاشیدند و یا بهطور پراکنده لابی رژیم جمهوری اسلامی ایران شدند و... .
"از آغاز گفتهایم که ولیعهد واقعی شاه بهواقع خمینی بود چراکه شاه بعد از کودتای ارتجاعی استعماری ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علیه مصدق و سرکوب تمام احزاب سیاسی که سرانجام به «حزب فقط رستاخیز» راه برد جز برای خمینی و ارتجاع آخوندی راهی باز نگذاشت... ." (از پیام مسعود رجوی ۱۴ بهمن ۱۴۰۰)
با نگاه به صفحه سیاسی ایران و رشد اعتراضات اجتماعی در اواخر دوران شاه، استعمار با تمام توان رسانهای و تبلیغاتی پشت خمینی ایستاد و او را بردند به ماه.
برای آوردن این پلید حوزه قم به زمین، گروهها و جریانات فکری باید امتحان پس میدادند. مقاومت ایران با رهبری مسعود رجوی به قانون اساسی خمینی و در مخالفت با "اصل ولایتفقیه" رأی ندادند. مبنای رأی ندادن هم، اینکه خواسته مهم شورای ملی مقاومت یعنی اصل حاکمیت مردم و نیز "جدایی دین از دولت" را نقض میکرد.
با این مختصر توضیح، آزمون بزرگ مدعیان آزادیخواهی در مسیر انقلاب ۵۷ آغاز گردید. خیابانها در بهار آزادی بعد از سقوط استبداد سلطنتی شاه خائن صحنه آزمون وفاداری به خونهای شهدای دوران شاه در زندانها و شهدای خیابانی و زندانی دوران خمینی در سراسر ایران گردید. در میان تمامی جریانات فقط سازمان مجاهدین خلق ایران بود که این آزمون را با شعار میلیشاهای جانبرکف با مرام آزادی و شعار "مرگ بر ارتجاع" پس داد که تا همین حالا صحت و درستی آن خط و استراتژی صالح در دنیا و حالا در کف خیابانها اثبات میشود: "مرگ بر اصل ولایتفقیه".
وارثان شعار "مرگ بر ارتجاع" اکنون در آزمون نهایی برای سرنگونی حکومت ولایی ایران با شعار مرگ بر اصل ولایتفقیه" راه و آرمان میلیشیای دوران "بهار آزادی" بعد از انقلاب ضد سلطنتی در ایران را ادامه میدهند .این کانونها در تضاد با رژیم ولایتفقیه وارد عملیات متنوع و متعدد اختناق شکنانه شدهاند. در آخرین عملیات شگفتانگیزشان مجسمه قاسم سلیمانی قاتل را بعد چند ساعت از افتتاحش آتش زدند و روز پنجشنبه ۷ بهمن ۱۴۰۰ برای اولین بار دهها شبکه تلویزیونی و رادیویی رژیم را از کار انداختند و یا مختل کردند که همچنان ادامه دارند. با این عملیات متهورانه، هم لانه استبداد سلطنتی بقایای شاه آتش میگیرد و هم لانه تبهکارانه و ریایی سلطنت ولایتفقیه میسوزد و دودش چشمان لابیها و آلترناتیوسازان متوهم را گریان و پریشان حال میسازد.
" ... این تنها سیاست دمکراتیک و ملی و میهنی و انقلابی در شرایط تاریخی کنونی است.
در سالگرد انقلاب ضد سلطنتی ما میگوییم باید این رژیم را سرنگون کرد و بند از بندش گسست
مسئولیـت و مأموریت شـورشگـران برای آزادی همین است." (از پیام مسعود رجوی مسئول شورای ملی مقاومت ایران به تاریخ ۱۴ بهمن ۱۴۰۰ در آستانه سالگرد انقلاب ضد سلطنتی سال ۱۳۵۷)