موضوعاتی مثل رنج و تحقیر، که استعمار از خود راضی، قرن ها به بخش بزرگی از جهان تحمیل کرده بود و از این سرزمین ها مستعمراتی بی روح و بی طغیان و بی هدف ساخته بود، در دهان امه سه زر تبدیل به کلماتی شدند، که به مانند پتکی سنگین پایه های استعمار را خرد کرد و بیرحمی و حقارتِ وجودی استعمار و استعمارگران را جلوی چشم همه قرار داد. بی تردید میتوان گفت که سلاح مبارزهٔ امه سه زر کلمه است و پشتوانهٔ کلمات او آگاهی و اختیار، و از ترکیب آنهاست که فرهنگ زائیده می شود. ژان پل سارتر در مقدمه کتاب دوزخیان روی زمین در مورد کلمه می گوید: «در گذشتههای نه چندان دور، باشندگان زمین به دو میلیارد میرسید؛ یعنی ۵۰۰میلیون انسان و ۱میلیارد و۵۰۰میلیون بومی. اولیها به کلمه دسترسی داشتند و دیگران از آنها تقلید میکردند». خود سه زر در مورد شاعر، که کارش ساختن برج بلند خودآگاهی با مصالح کلمه می باشد، می فرماید: «شاعر موجودی خیلی قدیمی و بسیار جدید، خیلی پیچیده و بسیار ساده است که در مرز رؤیاهای واقعی و واقعیتهای روزمره، در روز و در شب، در غیبت و در حضور، در میان انفجار فاجعهٔ درونی خویش به جستجو می پردازد و می یابد؛ تنها این رمز شاعر و نیروی اوست، جستن و یافتن».
امه سه زر شاعر، نویسنده و روشنفکرِ سیاه در ۲۶ ژوئن سال ۱۹۱۳ در جزیره مارتینیک در دل آبهای کارائیب به دنیا آمد. بعد از پایان دوره ابتدایی، برای ادامهٔ تحصیل به فرانسه رفت. در ۱۹سالگی نشریهای به نام «دانشجوی سیاه» منتشر کرد که راه را برای نویسندگان سیاه پوست به نویسندگی و طرح نقد و نظرشان باز کرد. در سال ۱۹۳۵ اولین مجموعهٔ شعرش با نام «دفتر بازگشت به زاد بوم» را شکل و قوام داد. بعد از پایان تحصیلات مدتی به تدریس در دانشگاه پرداخت. در سال ۱۹۳۹ با شاعر سنگالی لئوپولد سدار سنگور و شاعر گویانی لئون-گونتران داماس آشنا شده و باهم به مطالعهٔ آثار محققین و نویسندگان اروپائی در مورد آفریقا پرداختند و باهم به کشف واژهٔ نگری تودینه، سیاه وارگی نائل شدند. این سه شاعر با واژهٔ «سیاهوارگی» اصالت روانی، هنری و فلسفی سیاه آفریفائی را با غرور برجسته کردند. همین واژه کم کم به نظریه ای، که لازمهٔ هر مبارزه می باشد، تبدیل شد و موضوع استقلال را مطرح و به ثبت رساند. سه زر در مورد واژهٔ سیاهوارگی می گوید:
سیاهوارگی من، انفجار ناشنوائی یک سنگ در برابر فریاد نور نیست،
سیاهوارگی من چاه آب مرده ای در چشم مردهٔ جهان نیست
سیاهوارگی من نه برجی است و نه یک کلیسائی پرعظمت
سیاهوارگی من در گوشت سرخ زمین ریشه دارد
در گوشت ملتهب آسمان
که صبر بی انتهای پلشتی های مکدر را سوراخ می کند
کلید فهم کلام امه سه زر و کلید شناخت شعر او، ارادهٔ رفتن به سوی هدف بلند بالای آزادی است. با این هدف، خواندن نوشته های پرمغزِ امه سه زر را می بایست امری ضروری تلقی کنیم.
خود امه سه زر در مورد فرهنگ می گوید: «فرهنگ مجموعه یی از آن چیزی است که انسانها با تصور آن طرح جهان را ریخته اند تا خودشان را با آن جهان سازگار ساخته و آن را سزاوار و شایستهٔ انسان بسازند. فرهنگ یعنی: تمامیت آنچه انسان با ابداع آن، جهان را قابل زیستن و رویارویی با مرگ را ممکن ساخته است». از هر سطری که از امه سه زر بخوانیم، انسان و مقام والای انسان را در آن پیدا می کنیم؛ انسان، بی هیچ کم و بیش. امه سه زر به این موضوع پی برد که در جامعه ای او در آن زندگی می کرد، جامعهٔ سیاه، کمبود «فرنگ ساختاری» به مثابهٔ خودآگاهی فردی و اجتماعی بود. استعمار هم در قدم اول تیشه به ریشهٔ فرهنگ بومی می زند و آن را ازبین می برد تا فرهنگ استعماری خودش را در جامعه جا بیندازد. تکلیف فرهنگ وارداتی نیز مشخص است: توجیه و تمجید حاکمیت. امه سه زر به کشف این مکانیزم رسیده بود و سعی کرد این را، چه به زبان هنری و چه به زبان عمل سیاسی، به سیاهان دیگر نشان دهد. امه سه زر در حقیقت قصد داشت تا اصالت فرهنگ بومی را به ثبت برساند و رساند، اگرچه اینکار آسان نبود و قبل از هر چیز به آرمان و امیدی فولادین احتیاج بود. او میگوید: «امیدوار بودن در من ریشه دارد و در بنیاد من است. من تمام بدبختیهای پیش آمده را میشناسم. من آنها را انکار نمیکنم. من بینهایت روشننگرم؛ اما نومید شدن را نمیپذیرم؛ زیرا نومید شدن، نپذیرفتن زندگی است». پس از سالها مبارزه امه سه زر سرانجام موفق شد خودمختاری کشورش را در سال ۱۹۴۶ به دست بیاورد و خود به عنوان نماینده مارتینیک در مجلس ملی فرانسه حضور داشته باشد. امه سه زر قهرمان خودآگاهی و مردِ میدان عمل است. او می گوید: «زمان ایدئولوژیهای سطحینگر (قشری) به پایان رسیده است. چیز دیگری در کار است؛ خاطر جمع باشید: جهان دیگری نیز در کار می باشد». هر کسی که به معدن توانائی هائی که در درون انسان وجود دارد برسد، حتماً می فهمد چیزی دیگر و جهان دیگری نیز در کار است. اساساً باور به مقاومت و مبارزه و ورود به آن اعتقاد به «جهان دیگر» است.
بنا به گفتهٔ منوچهر هزارخانی امه سه زر در مسیر مبارزهٔ هر دم سختشونده، هویت انسانی خویش را بیشتر کشف میکند و از آن توان و انرژی مضاعف برای تحقق هدفش استخراج مینماید. امه سه زر فرزندِ بردگان سیاه افریقا، با کشف جوهر انسانی در خود، به نقشهٔ راهی می رسد که با آن سفر پرخطرش را به انجام می رساند. امه سه زر سرزمین مادری اش، مارتینیک را به این وسیله از یوغ استعمار فرانسه رها ساخت.
منوچهر هزارخانی، که در جوانی چند کتاب از امه سه زر ترجمه کرده و از او بسیار آموخته بود، در مورد او می گوید: «امه سه زر یک سیاستمدار ضداستعماری و در عینحال روشنفکری فوقالعاده پیشرفته بود که به معلمان سابقش درس میداد...شعر امه سه زر شعار نبود. واقعأ شعر بود. ادبیات بود. یعنی اینکه اگر هم از متن سیاسیاش آن را سوا کنید، باز هم شعر است. اگر آن را ببرید در قرن دیگری بخوانید، باز هم شعر است». امه سه زر شاعر سورئالیست، شاعر سیاه، انسان را در قلب هنرش و رفع تحقیر از انسان را در قلب زندگی اش قرار داده بود.
امه سه زر در ماه آوریل ۲۰۰۸ به خاطر مشکلات قلبی در بیمارستانی در فورت دو فرانس پایتخت مارتینیک، شهری که از سال ۱۹۴۵ تا ۲۰۰۱ شهردار آن بود، بستری شد و در صبح روز ۱۷ آوریل در سن ۹۵ سالگی چشم از جهان فروبربست. در مراسم تشیع جنازهٔ او، که در استادیوم دیون فورت دو فرانس برگزار شد. در این مراسم رئیس جمهور فرانسه نیکلای سرکوزی، که او در زمان حیاتش از پذیرفتنش امتناع کرده بود حضور داشت، اما اجازهٔ سخنرانی نیافت. امه سه زر هر بار که به سرزمینش باز می گشت می گفت: «خاک من مرا در آغوش بگیر! ... تنها ثروت من کلمات هستند، آن را فقط به پای تو می ریزم». خاک آزاد سرزمین امه سه زر بدن فرسودهٔ او را برای همیشه در آغوش گرفت. شعرهای امه سه زر، مثل خود او ساده و پیچیده اند. شعر زیر، رفتن، از امه سه زر و ترجمهٔ نویسنده این سطور می باشد، که انسان بالای همه چیز تلقی می کند.
رفتن
همانطور که انسانهائی کفتاری و یا پلنگی وجود دارند
بنده انسان یهودی می باشم
انسان کافر
انسان هندوی کلکته ام من
انسانی در هارلم که در انتخابات شرکت نمی کند
انسان قحطی، انسان توهین، انسان شکنجه
که هر لحظه می شد او را به چنگش گرفت و یا که خود پیچاندش
و یا در لحظه او را کشت – کاملاً او را کشت ـ بی بایدِ
حساب پس دادن به کسی، بی آنکه
پوزشی بخواهی از کسی
از انسان یهودی
از انسان قتل عام شده
و یا خود از جوجه ای
یا که از گدائی
آیا پشیمانی،
به زیبائی چهرهٔ متعجب بانوی انگلیسی
که در کاسهٔ آشش جمجمهٔ سیاه افریقایی را می یابد،
خودش را خواهد کُشت؟