اسماعیل محدث: دمکراسی و ابزار آن

 


پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، در سال ۱۳۳۵ محمدرضا شاه علاوه بر تأسیس ساواک به فکر تأسیس یک حزب هم افتاد و به اسدالله علم دستور برپایی حزب مردم را صادر نمود و این حزب در سال ۱۳۳۶ موجودیت خود را اعلام کرد. بعد از یک سال احتمالاً شاه متوجه شد که تک‌حزبی ظاهراً شباهت زیادی به نظام‌های کمونیستی موجود داشته و این باعث وحشت او شد و در سال ۱۳۳۷ به نخست‌وزیر وقتش، منوچهر اقبال، دستور تشکیل یک حزب دیگر، حزب ملّیون ، را صادر فرمود!
در ساده‌ترین تعریف حزب یک سازمان سیاسی است که در کف جامعه به‌وسیلهٔ افراد فعال و به‌منظور سازمان‌دهی افراد جامعه و خواسته‌هایشان و برای شرکت در جریان سیاسی کشور و حکومت و تأثیرگذاری در ادارهٔ قدرت، از مردم آن جامعه تشکیل می‌شود. احزاب سیاسی، که رهبری آن با رأی اعضاء در کنگرهٔ آن حزب انتخاب می‌شود، با معرفی و تبلیغ برنامه‌هایشان سعی در جمع‌آوری اقبال مردم کرده و با به دست آوردن رأی اکثریت آن‌ها در انتخابات آزاد قدرت اجرایی کشور، دولت، را در دست می‌گیرند. حزب سیاسی در نظام دمکراتیک از پایین و برای نمایندگی، سازمان‌دهی و ارتقاء خواسته‌های مردم جامعه تشکیل می‌شود. در زمان محمدرضا شاه سران حزب فرمایشی مردم، به اشارهٔ او و عمدتاً از بالا و از بین افراد دست‌چین دانشگاهی و سیاسی و حکومتی بودند و تا زمان انحلال رهبری آن عملاً در دست‌های علم، فرد مورد اعتماد شاه بود. حزب ملّیون هم از بیشتر از وزیران، نمایندگان مجلس، مقامات وقت و رجال سیاسی مورد اعتماد شاه تشکیل‌شده بود.

منوچهر اقبال در اولین جلسه حزب ملّیون گفت: در دنیای امروز حکومت دموکراسی (!) بدون احزاب و تشکیلات اجتماعی معنی ندارد. شاهنشاه دستور فرموده‌اند که سیستم دو حزب در مملکت برقرار شود. پس حزب ملّیون در مقابل حزب مردم تأسیس می‌گردد». با این اظهارات جناب نخست‌وزیر و فرموده شاهنشاه کافی است به درک آن‌ها از دمکراسی، دست آورد بشریت در عصر مدرن، پی ببریم. با این درکِ «شخص اول مملکت» امکان رسیدن آن جامعه به دمکراسی نزدیک به صفر بود و انقلاب برای استقلال و آزادی، که خمینی و اجنبی‌ها آن را به بیراهه کشاندند، در تقدیر ملت ایران بود. سرانجام شاه در اسفند ۱۳۵۳، آب پاکی را روی دست همه ریخت و دستور تشکیل حزب رستاخیز را، به‌عنوان تنها حزب کشور، صادر نمود. او در زمان انحلال دو حزب دست‌ساخته‌اش و تشکیل حزب رستاخیز گفت: «کسی که وارد این تشکیلات سیاسی نشود و معتقد به سه اصلی که من گفتم نباشد، دو راه برایش وجود دارد: یا یک فردی است متعلق به یک تشکیلات غیرقانونی یعنی به‌اصطلاح خودمان: «توده‌ای». یعنی باز به‌اصطلاح خودمان و باقدرت اثبات: بی‌وطن. او جایش یا در زندان ایران است یا اگر بخواهد فردا باکمال میل بدون اخذ حق عوارض، گذرنامه در دستش می‌خواهد برود چون‌که ایرانی نیست، غیرقانونی است و قانون هم مجازاتش را معین کرده است». محمدرضا شاه قبلاً در کتاب مأموریت برای وطنم، که در آن خود را نظرکرده خدا و امامان شیعه تعریف کرده و برای خویش رسالت الهی قائل شده، گفته بود: «اگر من دیکتاتور بودم تا پادشاه مشروطه، سعی می‌کردم مانند هیتلر یا آنچه امروز در کشورهای سوسیالیستی (کمونیستی) می‌بینید، رهبری یک حزب واحد و مسلط را به دست بگیرم». از انشاء لرزان این جمله که بگذریم، آیا می‌توانیم از این ناپایداری شخصیت و افکار و از این دیدگاه متزلزل به ریشهٔ تاریخی «حزب فقط حزب‌الله» برسیم؟ طبیعتاً قصد این یادداشت کوتاه اصلاً ورود به بررسی تاریخ احزاب در ایران معاصر نیست، اشاره‌ای است مختصر به درک دمکراسی در زمان دیکتاتوری پهلوی، که هنوز هم در اکثر طرفدارانش به همان شکل مانده است، و اشاره ایست به جامعهٔ سیاسی مطلقاً بستهٔ آن دوران. با این تفاسیر آیا بهتر نیست مقولهٔ سلطنت را در کشور ایران پایان‌یافته ارزیابی کنیم و آن را برای همیشه به تاریخ بسپاریم؟ در طول بیش از یک قرن مردم ایران برای دمکراسی مبارزه کرده‌اند، این مبارزه هنوز هم ادامه داشته و تعمیق پیداکرده است. بعد از انقلاب مشروطه دو شاه پهلوی به دیکتاتوری ادامه دادند و برای همیشه پروندهٔ سلطنت در ایران را با خاری و خفت بستند. به محمدرضا شاه و کسانیکه هنوز گمان می‌کنند که مردم اول باید دمکرات بشوند و بعد شخصی به آن‌ها دمکراسی اعطاء کند، باید گفت مردم فقط در نظام و جامعهٔ دمکراتیک این شیوهٔ اداره را می‌بینند، می‌آموزند و درک می‌کنند و آن را به‌صورت سنت تلقی کرده و به کار می‌گیرند. بعضی‌ها که با تاریخ شوخی دارند و یا از آن خوانشی ایستا دارند، بعد از غسل‌تعمید ساواک و بدون درک عمر مراحل تاریخی، کسانی را که هنوز برای دمکراسی مبارزه می‌کنند، به «پهلوی ستیزی» متهم می‌کنند؛ توفان خنده‌ها! هر جامعه‌شناسی باهوشی متوسط هم می‌تواند بفهمد که عمر تاریخی سلطنت در ایران به پایان رسیده است، چراکه سدِ جنبش مردم ایران برای دمکراسی شده است. به رژیم ولایت‌فقیه، که زاییدهٔ جامعهٔ بستهٔ زمان پهلوی است، اساساً تهمت دمکراتیک نمی‌چسبد.

در جوامع دمکراتیک جاافتاده دو، سه و یا چهار حزب سیاسی وجود دارند که خواسته‌های مردم را نمایندگی می‌کنند و آن خواسته‌ها را با استفاده از نهادهای دمکراتیک موجود به کرسی می‌نشانند و عملی می‌کنند. سرجمع کردن خواسته‌های مردم، تصویب و به اجرا درآوردن آن‌ها از طریق آرای اکثریت نمایندگانشان را می‌توان معنای عملی دمکراسی تعریف کرد. سندیکاها، سازمان‌ها، انجمن‌ها و بنیادهای مختلف ابزارهایی هستند که دامنهٔ دمکراسی را گسترش داده و در همهٔ سطوح کشور به جمع‌آوری و عرضه کردن خواسته‌های اقشار مختلف مردم می‌پردازند. زمانی که سیاست و مخصوصاً سیاستمداران یک نظام دمکراتیک دچار بحران مقبولیت اکثریت جامعه بشوند، این امر باعث تعدد بی‌حساب احزاب می‌شود. احتیاج به گفتن ندارد که مطبوعات آزاد، به‌عنوان ستون چهارم دمکراسی، در کنترل و انتقاد از قدرت نقش اساسی دارند. در نظام‌های دیکتاتوری یک حزب سیاسی وجود دارد که از بالا تأسیس‌شده و نظام از آن به‌عنوان ابزار کنترل مردم و دهنه زدن به خواستهای آنان استفاده می‌کند.

اگر در دمکراسی‌های جاافتاده دو، سه و یا چهار حزب با اعضاء بسیار، خواسته‌های مردم را نمایندگی می‌کنند، در ایران امروز، بسیار و بی‌شمار گروه و نیرو و حزب سیاسی (چشم حسود بترکه!) دو، سه، و یا چندنفرهٔ عمدتاً خارجه نشین وجود دارند، که حتی خواسته‌های خودشان را هم روشن بیان نمی‌کنند. وفور زودگذر این گروه‌ها با وخامت اوضاع رژیم آخوندی رابطهٔ مستقیم دارد. اما زمانی که مردم کف خیابان شعارهای صریح سرنگونی سر می‌دهند و مورد حملهٔ وحشیانهٔ پاسداران و بسیجی‌ها قرار می‌گیرند، این گروه‌ها «خشونت پرهیزی» تجویز می‌کنند و اظهار تمایل می‌کنند که آیندهٔ کشور را هم با همان «برادران» اداره کنند. بسیاری از این گروه‌ها به جانِ مقاومت سازمان‌یافته، با هزاران نیروی تشکیلاتی علنی در خارج و با اعضاء و کانون‌های شورشی غیرعلنی در داخل که امان رژیم حاکم سرکوبگر را بریده است، می‌افتند که چرا از همهٔ امکاناتش برای کشاندن شخصیت‌های خارجی به‌پای سرنگونی استفاده می‌کند. درک این نیروها از روابط خارجی طرز به قدرت رسیدن رضاشاه و چگونگی به قدرت برگشتن محمد رضا شاه بعد از ۲۸ مرداد می‌باشد. این‌ها حتی الامکان اینکه مردم ایران و مقاومت سازمان‌یافته هنوز به دنبال «استقلال و آزادی» باشند را در نظر نمی‌گیرند، چراکه درکی از آن نداشته و به آن، در فرای حرّافی، اعتقادی ندارند. این نیروها و شخصیت‌ها، که بسیاری مستقیم از زیر عبای شیخ درآمده و امروز سلطنت‌طلب شده‌اند و با جابه‌جایی در کاخ سفید، گرمی و سردی‌شان می‌شود، از مقاومت ایران طلبکاری می‌کنند که چرا در کاخ سفید و حومه پنبهٔ مماشات را می‌زنند. خرده می‌گیرند که چرا مقاومت سعی می‌کند که این تحلیل علمی را جا بیندازند که برای منافع مردم ایران، و منطقه و جهان، راهی به‌جز از سرنگونی تمام‌عیار رژیم آدم‌خوار آخوندی متصور نیست. این فعالان آخوند صفت، اغلب با نقاب نوستالژی رستاخیزی، فقط به کشف پول گرفتن مجاهدین از آمریکا و اسرائیل و کشورهای عربی و جن و پری بسنده نمی‌کنند؛ این دمکرات مأب های تازه به دوران رسیدهُ خارجه نشین به حجاب زنان رزمندهٔ مقاومت هم پیله می‌کنند. از همین‌الان می‌خواهند حتی آزادی پوشش را از مردم بگیرند و الگوی جامعهٔ «همه مثل من» را مستقیم از مغز کوچکشان به همهٔ عالم بشارت بدهند؛ این‌ها با آزادی مشکل‌دارند. به نظر می‌رسد که، علاوه بر دغدغهٔ پول‌هایی که مجاهدین از امریکا می‌گیرند! و به آمریکایی‌ها می‌دهند!!، دلواپس نوع لباس پوشیدن رزمندگان امروز و یا لابد شهروندان فردا هم باشند. این‌ها به‌جای پیشنهاد و تبلیغ دولت لائیک، به دین مردم حمله می‌کنند؛ این‌ها با آزادی مشکل‌دارند و آب به آسیاب رژیم دجال مذهبی حاکم بر ایران می‌ریزند. این جماعت عالم هپروت حتماً برای کسانیکه هم که نخواهند وارد تشکیلات «همه مثل من» بشوند راه‌حل «فردا باکمال میل بدون اخذ حق عوارض، گذرنامه در دستش می‌خواهد برود چون‌که ایرانی نیست، غیرقانونی است و قانون هم مجازاتش را معین کرده است»، را پیشنهاد می‌کنند!

کارنامهٔ بسیاری از مدعیان پرچونهٔ مقاومت ایران و مجاهدین، دریغ از یک انتقاد سخت و سازنده، در شبکه‌های اجتماعی در مقابل چشم همه قرار دارد؛ این‌ها با آزادی مشکل‌دارند. بااین‌همه خدمتِ لشکر شکست‌خوردهٔ بد سلطنت و بدتر ولایت فقیه باید گفت که از بهمن ۵۷، هزار سال گذشته است و اگر صد تا خمینی هم در ماه و در مریخ دیده شوند دیگر نمی‌توانند مردم را گول بزنند. لشکر بد و بدتر می‌خواهد حقیقت را بکُشند؛ کسی که توان کشتن حقیقت را داشته باشد، توان انجام هر جنایتی را خواهد داشت. در ایران امروز اما خورشید دیگر در پشت ابر نمی‌ماند، انقلاب نوین دمکراتیک با کنار زدن دشمنان استقلال و آزادی و آرشیو حزب فقط تک حزبی در راه است.