حمیدرضا طاهرزاده: بمناسبت درگذشت «استرادیواری ایران» استاد ابراهیم قنبری مهر، برجسته‌ترین خالق آلات موسیقی

 



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خشک سیمی خشک چوبی خشک پوست
از کجا می‌آید این آوای دوست؟

درمیان هیاهوی پرتلاطم روزگاران وطنین خوش آهنگ نواهای جانبخش سازها در دل دهها سال گذشته، جان شیفته مهر و انسانیت، بزرگ‌مردی از تبار نور و نواهای مینوی و آسمانی در گوشه‌ای از این خاک پرگهر زندگی می‌کرد  که  مهر و مهربانی برازنده نام و هنرش بود. استاد ابراهیم قنبری مهر، برجسته‌ترین سازنده آلات گوناگون موسیقی به‌ویژه ویلن در ایران و یکی از بزرگان صدرنشین در جهان ساز سازی است که آثار جاودان و نامش به‌طور خاص در خارج از مرزهای میهن در میان بزرگ‌ترین موسیقیدانان جهان از قبیل بهودی منوهین و دیوید اویستراخ و دیگران با احترام و تکوین برده می‌شد!
اما چه حیف که در وطن خویش غریب و به‌جز در میان اهل‌فن، جامعه ما از وجود این شخصیت بی‌بدیل و فراموش ناشدنی  چندان خبری نداشت.** و طبعاً در رژیمی که موسیقی را خلاف شریعت دانسته و خمینی ساخت و خریدوفروش آلات موسیقی را حرام می‌داند، جایی برای بزرگ‌مردی همچون استاد قنبری مهر وجود ندارد!
او که با سرپنجه‌های عاشقانه‌اش گویی با دم مسیحایی بر خشک سیم و خشک چوب، بر تارک دل نقش جان می‌زد تا دل انسانهای دردمند را با آوای عشق و مهر بیکرانش سرشار و لبریز کند، روز جمعه ۲۱ مرداد و درست یازده روز پس از تولد ۹۴ سالگی، بدنبال ابتلا به کرونای منحوس، بدور از هر جار و جنجال و حاشیه، همانگونه که ساده زیسته بود، بیصدا و خاموش و چه سبکبال رو بسوی معبود شتافت. در فقدانش بحز هنرمندان و شاگردانش از هیچ جا صدایی برنخاست! که البته همین هم شایسته این هنرمند والا بود و بس.
ابراهیم قنبری مهر در یازدهم مرداد ۱۳۰۷ در خانواده‌ای فقیر در تهران دیده به جهان گشود. در ساختن ساز خلاقیتی خاص و ذوقی شگفت‌انگیز داشت. او دست‌پرورده پدر موسیقی ایران استاد صبا بود و اخلاق و منش انسانی ستودنی‌اش را نیز مدیون آن بزرگوار می‌دانست. آن‌چنان‌که هرگاه  از صبا یاد می‌کرد بی‌اختیار اشک در چشمان پرمهرش حلقه می‌زد؛ به گفته خودش؛ «رابطه بین او و صبا، عشق پدر و فرزندی است و تربیت امروز خود را مدیون همان گذشتگان می‌داند». چهره‌اش همیشه خندان و چشمان پرفروغش گواه تلاش پیگیرانه و خستگی‌ناپذیرش سالیان در زیرزمینی کوچک که  قلم بر چوب می‌زد و همراه و همدل با صبا تاریخ هنر را به‌پیش می‌برد. عشقش  به کار و صداقت ستایش انگیزش که از نهاد نیکش برمی‌خاست، مرام و معرفتی که شوربختانه امروزه  در بازار مکاره  کیمیاست، را می‌توان در دل ساز‌هایی که آفریده دید و شنید.
استاد ابراهیم قنبری‌مهر از کودکی به موسیقی علاقه‌مند بود. بدبختانه پدر را در همان دوران طفولیت از دست داد همین باعث شد که بقول خودش برای تأمین معاش مدرسه  و تحصیل دانش  را هم در سال ششم رها کند و به کارگری نجاری روی بیاورد. او همواره در کمال مناعت طبع خود را که بدون تردید بزرگ‌ترین هنرمند سازنده ساز در عصر ما بود،  کارگری ساده می‌دانست و بدان مفتخر بود. با توجه به علاقه‌ای که به موسیقی داشت، پس از چند سال و زمانی بهر ترتیب برای فراگیری ویلن خود را به استاد ابوالحسن صبا رساند و دامن مهرش را تا پایان عمر رها نکرد. در کلاس استاد صبا دوره‌های تئوری موسیقی را من‌جمله نت‌نویسی و آشنایی با گام‌های موسیقی ایرانی و غربی و نوازندگی را نزد ایشان آموخت.  استاد صبا علاوه بر آن به استعداد و خلاقیت شگفت‌انگیز این جوان هنرجو در امر ساختن ساز پی برد و او را به ساختن ویلن تشویق کرد. صبا که علاوه بر هنر موسیقی خود از سازندگان برجسته آلات موسیقی بود  او را به استاد ممتاز دیگری بنام سورن آراکلیان معرفی می‌کند تا از اطلاعات و مطالعات نظری وی بهره جوید. وی با تحت آموزش و راهنمایی‌های ابوالحسن صبا و سورن آراکلیان دست به ساخت ویلن زد.
بهتر است وصف زندگی ساده و پرافتخارش را از قول خود استاد بخوانیم:
« در خاطرات کم‌رنگی که از پدرم به یاد می‌آورم در دورانی که نه برقی بود نه وسایل روشنایی تنها با همان چراغ‌های روغنی، اقوام و آشنایان دورهم جمع می‌شدند و پدرم کتاب‌های جوهری هروی و داستان‌های رزمی حسین کرد شبستری را نقل می‌کرد و می‌خواند. آثار جوهری وجهه مذهبی داشت و با صدای خوش پدرم که خوانده می‌شد همه اشک می‌ریختند. درواقع صدای موسیقی از همان دوران کودکی در گوش من زمزمه شد و تأثیر خود را گذاشت.
شش‌ساله بودم که پدرم فوت شد؛ تا کلاس پنجم ابتدایی بیشتر نتوانستم درس بخوانم و به دلیل اوضاع بد مالی خانواده، ناچار به ترک تحصیل و مشغول کار شدم. شغل‌های آهنگری، تراشکاری، حلبی‌سازی و ریخته‌گری را شاگردی کردم، اما هیچ‌کدامشان موردعلاقه‌ام نبود و در آخر شاگرد نجاری شدم و احساس کردم کار با چوب برای من لذت‌بخش‌تر است و چسبیدم به این کار و اتفاقاً موفق هم شدم، به‌طوری‌که بعدها دکانی اجاره کردم و مستقل به کار نجاری پرداختم. کار من ساخت مبل و صندلی بود و به کار ما فرنگی سازی می‌گفتند. اما قرار گرفتن در مسیر موسیقی به‌یک‌باره در زندگی‌ام اتفاق افتاد، نخستین بار با شنیدن صدای ساز صبا عاشق و شیفته موسیقی شدم. استادم ابوالحسن صبا هفته‌ای دو بار در رادیو سلو می‌نواخت از همان ابتدا صدای سازش در وجود من نشست؛ البته آن زمان برادران معارفی و دیگر هنرمندان هم در رادیو برنامه داشتند و نوازندگی می‌کردند اما ساز صبا من را گرفته بود و بسیار مشتاق بودم او را از نزدیک ببینم و برای این دیدار تلاش بسیاری کردم، اما هر زمان که موضوع را با دوستان در میان می‌گذاشتم و می‌گفتم که می‌خواهم به دیدار صبا بروم می‌گفتند تو را قبول نمی‌کند. خب من کارگر ساده‌ای بودم و شیفته موسیقی، با خود می‌گفتم کسی که از سازش چنین صدای دل‌نشینی به گوش می‌رسد قطعاً انسان بزرگی است و من را از خود نمی‌راند: روزها گذشت و سرانجام توانستم به کلاس او راه پیدا کنم، کلاسی که در آن نظم خاصی برقرار بود. از همان نگاه نخست متوجه شدم هرکسی به کلاس صبا می‌آید باید نوبت خود را نگاه دارد، تا زمانی که نوبت به من رسید. در دلم آشوب و نگرانی بسیاری بود. صبا نگاهی به من کرد و گفت باباجان چه می‌خواهی؟ حالم دگرگون شد، انگار یک سطل آب روی سرم ریخته باشند، گفتم من کارگری بیش نیستم و علاقه‌مندم ویولن بنوازم اما می‌گویند دستان تو مناسب این کار نیست. صبا گفت چه اشکالی دارد من هم کارگرم. کف دستم و لاله گوش‌هایم را به‌دقت نگاه کرد و گفت برو بنشین. آقای مسنی که در کنار صبا نشسته بود گفت آقا این پسر نجار و رنگ‌کار خوبی است؛ کلاس که به پایان رسید رو به من کرد و گفت سازها را بردار؛ به اتفاق به اتاق کوچکی رفتیم. صدا زد مادر! مادر! خانمی با چارقد سفید که صبا شباهت بسیاری به او داشت  جلوی درآمد. روبه مادرش گفت: یادتان می‌آید پدر می‌گفت سازنده ساز در بین کارگرها پیدا می‌شود! این جوان، همانی است که پدرم می‌گفت. در پایان آن روز و دیدار به من گفت جلسه دیگر با یک دفترچه نت بیا تا درس اول را شروع کنیم. می‌دانستم هفته‌ای دو جلسه تدریس می‌کند و حق‌التدریس آن ماهی بیست‌وپنج تومان است. درس اول نت‌نویسی و گام‌نویسی بود و تأکید داشت نخست با نت‌نویسی آشنا شوم و بعد موسیقی.
بعد از پایان کلاس، دست در جیب کتم کردم تا پاکت پول را دربیاورم. صبا لب خود را گزید و دستم را خالی از جیبم درآوردم. با نگاه پدرانه رفتارم را تأیید کرد و از آن زمان به بعد رابطه ما، رابطه پدر و فرزندی شد. روزها می‌گذشت و من همچنان مشتاق و حاضر بر سر کلاس‌ها بودم و مشخص بود صبا از کار من رضایت دارد. یک روز به من گفت یکجایی در زندگی‌ات می‌ایستی و اگر مراقب نباشی، آن جایگاه نقطه سقوط تو است، این صدا هنوز هم در گوش من زمزمه می‌شود...سرم را به نشانه ادب پایین انداختم. صبا گفت اوستا جون! یک نفر پنجه ساز می‌نوازد و چهار نفر در محل از او تعریف می‌کنند، اما خدا نکند صدای سازش از رادیوپخش شود، آنگاه‌که به او لقب استادی دادند احساس بزرگی و بزرگ‌تری می‌کند و انتظارش از جامعه بیشتر می‌شود. سپس صبا با نگاهی جدی خطاب به من گفت، برای خودت ساز بنواز و معرفت و انسانیت را فراموش نکن. به یاد داشته باش اگر روزی در صف نانوایی ایستادی و شاطر نانوا تو را استاد خطاب کرد و خواست نوبت دیگران را به تو بدهد، بگو نوبت آن پیرمردی است که مدت‌ها در صف ایستاده است و تو آقای شاطر را ادب کن. من تربیت امروز خود را مدیون گذشتگانم هستم و افتخار می‌کنم شاگرد صبا هستم. درس‌های اخلاقی که از او آموخته‌ام آویزه گوشم است و تا امروز تلاشم این بوده خود را از مردم بدانم و هیچ‌گاه مغرور نشدم…
روزی استادم صبا به من گفت ویولن بساز. صبا می‌دانست من عاشق هنرم هستم و به من گفت ویولن سازی گذر از هفت‌خوان رستم است خیلی‌ها به این وادی آمدند و نتوانستند موفق شوند و در نیمه‌راه کار را رها کردند و رفتند اما تو می‌توانی و موفق می‌شوی فقط مواظب باش زندگی‌ات را از دست ندهی! آن زمان معنای هشدارش را نفهمیدم. شروع به ساخت ساز کردم تا آنکه یک روز متوجه شدم پولی ندارم و مجبور شدم دکان نجاری‌ام را بفروشم و هزینه آن را روی ساز سازی گذاشتم تا روزی که تمام زندگی‌ام را فروختم و هیچ پول و سرمایه‌ای برایم نماند.... سه روز از هفته در مغازه شاگردم کار می‌کردم و پولی که دریافت می‌کردم تنها خرج خانواده‌ام را تأمین می‌کرد. یک روز به دیدن صبا رفتم، متوجه شد کمی گرفته و ناراحت هستم. علت دمغ بودنم را سؤال کرد و پاسخ دادم چیز مهمی نیست! مغازه نجاری‌ام را فروخته‌ام و حالا برای خرید ابزار به ۳۰۰ تومان پول نیاز دارم، حرفم تمام نشده بود که صبا یکباره محکم روی زانوانش زد و گفت می‌دانستم چنین بلایی سر خودت می‌آوری و بیچاره می‌شوی. بسرعت لباس پوشید و گفت برویم بیرون و کمی قدم بزنیم. در مسیر به بانکی رسیدیم و یک چک ۵۰۰  تومانی نوشت و ۱۰۰ تومان آن را در جیبش گذاشت و ۴۰۰ تومان دیگر را به من داد و گفت برو ابزارهایت را بخر و به کارت ادامه بده.
آخرین ویولنی که ساخته بودم به استاد نشان دادم ساز را به دست گرفت و شروع به نواختن کرد، خیلی خوشحال شد و گفت چه صدای زیبایی دارد و در ادامه گفت اگر امشب اجرای برنامه داشتم با همین ویولن تو ساز می‌زدم. افسوس! بعدها که به تجربه و تبحر بالایی رسیدم دیگراستادم صبا فوت شده بود. می‌خواهم بگویم چنین انسان‌های بزرگی سر راهمان قرار گرفتند و ما را ساختند و پرورش دادند وگرنه ما که هیچ ادعایی نداریم. افکار چنین انسان‌هایی امثال من را به مسیر سلامت راهنمایی کرد و امروز زندگی آرام و خوبی دارم.»
ابراهیم قنبری مهر در سال ۱۳۳۴ کارگاه ساز سازی وزارت فرهنگ و هنر را تأسیس نمود. او پیشتر به پیشنهاد استاد صبا به ساخت و تعمیرات سازهای ایرانی و غربی نیز پرداخته بود وی شاگردان بسیاری را در پهنه ساز سازی آموزش داد که هر یک نقش بسزایی در ارتقای کیفیت سازهای ایرانی ایفا کرده‌اند. او با برخورداری از روحیه نوآور خود، برای حل برخی مشکلات تکنیکی سازها، تغییراتی در ساختمان برخی سازهای ایرانی ایجاد کرد. ازجملهٔ این فعالیت‌ها می‌توان به تنظیم فاصله گوشی، ثابت کردن خرک سه‌تار، تثبیت پرده‌های تار و سه‌تار با فلز، تغییر سرپنجه تار و سه‌تار به قالب گیتار، ایجاد شیار در اطراف دهانه کاسه و نقاره تار، طراحی ساز کروماتیک سنتور، تغییرات در سازهای قانون و کمانچه اشاره کرد.
او بر اساس مطالعاتی که موسیقی‌شناس نامی زنده‌یاد دکتر مهدی فروغ درباره بربط انجام داده بود، توانست این ساز را که اعراب آن را از ایران اقتباس کرده و عود می‌نامند احیا و بربط بنامد. امری بی‌سابقه که فقط در ید قدرت او بود.
از ابداعات تکنیکی زیبا و منحصربه‌فرد استاد در تزئین سازها که با بهره‌گیری از تلفیق ورق برنج و چوب‌های زینتی که به «مِهرکاری» در میان شاگردانش معروف گشته باید نام برد که از پسوند فامیل قنبری مهر الهام گرفته‌شده است.. تمام بزرگان موسیقی ایران از استادان نامداری همچون زنده‌یادان  علی تجویدی، پرویز یاحقی، مهدی خالدی، روح اله خالقی، حبیب اله بدیعی، همایون خرم، اسداله ملک و دیگر هنرمندان در تمام دوران فعالیت هنری خویش با سازهای ساخته‌شده توسط استاد قنبری می‌نواختند. تمام نواهای زیبایی که ما سالیان دراز از دل سازهای آن‌ها شنیده و آهنگ‌های جاودانی که با این سازها اجرا شده همه وامدار قنبری مهر است. او در خصوص تحولاتی که ایجاد کرده در مصاحبه‌ای چنین می‌گوید؛ « باید سینه یحیی (از بزرگ‌ترین سازندگان تار در ایران) را بشکافید تا بدانید چه اسراری درسینه اوست. اسرار هنرمند عشق است و بزرگانی چون فرج‌الله، یحیی، حاج طاهر و رمضان شاهرخ هرکدام در دوره خود عاشق کارشان بودند و رموز عشق درسینه آن‌ها نهفته است. به باور من سازنده‌ای که عاشق کارش است صدای سازش با دیگرسازها متفاوت است و این همان تجلی عشق است. من نیز عاشق کارم بودم و هرگاه کسی مشتاق به خرید سازم بود به او می‌گفتم مبلغ خریداری‌شده روی این طاقچه امانت نزد من می‌ماند، یک هفته این ساز را امتحان کن اگر از صدای آن رضایت داشتی تلفن بزن تا آن پول را خرج کنم.
من با جان‌ودل ساز می‌سازم. هیچ‌گاه برای به دست آوردن پول کار نکردم و ساز سازی را از صبا الگوبرداری کردم. چوب‌ها را به‌خوبی می‌شناختم و چوب‌های مخصوص ساخت ساز را از صندوق‌های مربوط به اجناس خارجی که وارد کشور می‌شد تهیه می‌کردم. البته بهترین چوب‌های صفحه زیر و کلاف و دسته نیز در ایران موجود است که من از جنگل‌های شمال تهیه می‌کردم. صبا از همان نگاه اول به علاقه و پشتکار بسیارم به ساز سازی پی برده بود و من را به آقای سورن آراکلیان معرفی کرد و اطلاعات تئوری ساخت ساز، چون ابعاد و ضخامت‌ها را از او آموختم و همه این‌ها منجر به تأسیس کارگاه سازسازی وزارت فرهنگ و هنر با پشتیبانی استاد صبا و موافقت وزیر وقت فرهنگ در سال ۱۳۳۴ گردید.

انتخاب ویلن استاد ابراهیم قنبری مهر توسط یهودی منوهین سال۱۳۴۸


سال ۱۳۴۸ بود، وزیر فرهنگ وهنر  به من گفت قرار است آقای یهودی منوهین (از برجسته‌ترین موسیقیدانان جهان و نوازنده بزرگ ویولن) به ایران بیایند و از موزه هنرهای زیبا بازدید کنند. از من خواستند مجموعه‌ای از سازهای ملی را برای نمایش در موزه بگذارم. البته من اکثریت سازهای ایرانی را ساخته بودم یا اصلاح‌کرده‌ام. به وزیر فرهنگ و هنر گفتم می‌خواهید یکی - دوتا ویولن هم در کنار این سازها بگذاریم! خنده‌ای کرد و گفت: قنبری این چه حرفی است!! منوهین با ویولن‌های گوارنری و استرادیواری ساز می‌زند، متوجه ناراحتی من شد و گفت باشد هرکاری دوست داری انجام بده و من در ردیف آخر سازهای ملی یک ویولن گذاشتم. روز بازدید بود و منوهین به موزه آمد، در هنگام بازدید از سازهای ملی نگاهش به ویولن افتاد و اشاره کرد ویولن را به او بدهند، شروع به نواختن کرد، آن‌قدر نواخت که آرشه شکست و سریعاً یک آرشه دیگر به او دادم. کاملاً مشخص بود این ساز نظرش را جلب کرده، گفت صدای این ساز بالاتر از همه این سازها است. ساعتی بعد آقایی که به نظر می‌آمد مدیر یکی از بخش‌های موزه باشد به سالن آمد و با صدای بلند گفت: قنبری چه کسی است؟ تعجب کردم چرا این‌گونه من را خطاب می‌کند! به من گفت: سازت را چند می‌فروشی؟ گفتم من سازنده هستم نه فروشنده؛ من عاشق کارم هستم و قیمت کارم را دیگران باید انتخاب کنند. آن زمان در دنیا سه نوازنده بزرگ ویولن وجود داشت که حرف اول را می‌زدند. نخست هایفتز دوم دیوید اویستراخ و دیگر منوهین که تکرار نشدنی هستند. خوشحال بودم منوهین به یک ساز ایرانی علاقه‌مند شده بود. به من گفت کدام‌یک از سازها را بردارم گفتم هرکدام را که دوست داری و بار دیگر حرفش را تکرار کرد و این نشان از درک و آگاهی این نوازنده داشت چراکه او می‌دانست سازنده، ساز بهتر را به‌خوبی می‌شناسد. بعدازآن به  پهلبد گفتم لطفاً این ساز را به ایشان هدیه کنید و سرانجام این ویولن از طرف وزارت فرهنگ و هنر به ایشان اهدا شد بعدها متوجه شدم یهودی منوهین دریکی از برنامه‌هایش از ساز من استفاده کرده. وقتی هم از او سؤال کرده بودند که آیا ویولن ساخت استرادی واریوس (بزرگ‌ترین ویولن سازجهان) است؟ گفته بود نه کار یک سازنده ایرانی به نام قنبری مهر است. بعد از فوتش شنیدم وصیت کرده بود که سازهایش را بفروشند و پول آن را به بنیاد منوهین اختصاص دهند تا کسانی که بضاعت مالی ندارند به‌صورت رایگان موسیقی را آموزش ببینند. اتفاقاً اولین ویولنی که به فروش رفته بود ساز من بود، به قیمت یک و نیم میلیون دلار. با گذشت این‌همه سال بسیار خوشحالم در آن برهه زمانی کارم دیده‌شده و بازده داشته است … آنچه تا به امروز ساخته‌ام در حوزه سازهای ملی ایران بوده است. سال ۱۳۳۴ اولین کارگاه ساز سازی را در اداره هنرهای زیبا راه‌اندازی کردم و سال ۱۳۳۹ از سوی کارگاه ساز سازی اداره هنرهای زیبا جهت کارآموزی در کارگاه اتین و اتلو به فرانسه رفتم و در آنجا با ابداعات و تکنیک‌های ساختار ساز آشنا شدم. در همین کارگاه «دیوید اویستراخ» ویولنی است مشهور روسی که شهرت جهانی داشت با ویولن من ساز نواخت و با نوشتن یادداشتی آن را تأیید کرد. در زمینه تزئین سازها هم با بهره‌گیری از تلفیق ورق برنج و چوب، هنر ظریف‌کاری را ابداع کردم که با استفاده از پسوند نام خود به «مهرکاری» معروف شد.


زمانی که از پاریس برگشتم ویولن‌های من مشتریان بسیاری داشت. به‌هرحال تأیید دیوید اویستراخ پشت آن بود. من آنچه را آموخته بودم در سازهای ملی به کاربردم از قیچک شروع کردم، بعد از آن رباب، سنتور و سازهای دیگر...
با خود فکر کردم سازهای ملی و ایرانی ما جایگاه کمتری در ارکستر دارند. براین اساس تصمیم گرفتم که تمامی سازهای ملی را اصلاح و با رفع معایب آن‌ها امکان نوازندگی و صدادهی بهتر را برای نوازندگان فراهم آورم. اخیراً هم گوشی سنتور با گام دنده که از ابداعات پیش از انقلاب و با مشورت استاد زنده‌یاد فرامرز پایور ساخته بودم و به‌رسم امانت به سنتور ساز جوانی داده بودم را به‌نام خود ثبت کرده و مدعی شده که هرکسی زودتر ثبت کند ابداع مال اوست!» عجب زمانه‌ای پلیدی شده که شاگرد با استادی همچون قنبری مهر این‌چنین ناجوانمردانه خیانت می‌کند! اما استاد بزرگ که منشی والا و اخلاقی آسمانی دارد غمض عین می‌کند و حتی نام او را نیز قنبری مهر می‌گوید: «صادقانه کار کردم و داشته‌هایم را که همان اسرار عشق است با صداقت به مردم کشورم هدیه کردم و تمام زندگی‌ام همین بوده و این پایان خط من است... و امروز خوشبختم و آرزویی ندارم. اگرچه زندگی‌ام پستی و بلندی‌های بسیاری داشت اما روزگارم را با وجدانی آسوده طی می‌کنم.»


** متاسفانه اکثراً هر اثر کلامی موسیقی مثل ترانه‌ها صرفاً بنام خواننده آن شناخته و مطرح می‌شود. غافل از اینکه آن ترانه، آهنگساز و ترانه‌سرا و نوازندگانی دارد که اگر آن‌ها نباشند هیچ اثری خلق نخواهد شد!  خواننده صرفاً مجری اثر و خلاقیت دیگر هنرمندان است و به همین مناسبت وامدار آن‌ها می‌باشد. قابل‌ذکر اینکه تنها خواننده‌ای که براین نکته اصرار می‌ورزید بانو مرضیه بود که همیشه ستایشگر هنرمندان همکار خود می‌بود. این موضوع را در فیلمی که از کنسرت ایشان در تالار شهر تهران به همراه ارکستر پلی فونیک فارابی به رهبری زنده‌یاد استاد مرتضی حنانه موجود است می‌توان مشاهده کرد. خانم مرضیه در پایان برنامه دسته‌گل بزرگ اهدای به خودش را پرپر می‌کند و به نشانه احترام و قدر شناسی انرا در زیر پای حنانه و دیگر هنرمندان می‌ریزد! یادش گرامی باد! (ضمناً استاد قنبری مهر دو سه تار بسیار خوش دست و خوش طنین را بطور خاص برای خانم مرضیه ساخته بود و انها را به بانو هدیه داده بود که یکی از آنها «همدم» نام داشت!)