"به اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان میرسانم مؤلف کتاب «آیات شیطانی» که علیه اسلام و پیامبر و قرآن، تنظیم و چاپ و منتشرشده است، همچنین ناشرین مطلع از محتوای آن، محکومبه اعدام میباشند. از مسلمانان غیور میخواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند، سریعاً آنها را اعدام نمایند تا دیگرکسی جرئت نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید و هر کس در این راه کشته شود، شهید است انشاءالله".
این قسمتی از فتوای جنایتکارانه خمینی در تاریخ سهشنبه بیست و پنجم بهمنِ سال هزار و سیصد و شصتوهفت، در خصوص سلمان رشدی، نویسندهٔ هندی-انگلیسی است.
سال شصتوهفت برای ما ایرانیها، یادآور وقایعی است که در حافظهٔ تاریخ میهنمان، نقش بسته است.
سالِ بالا کشیدنِ جامِ زهر پس از هشت سال مدام بر طبل جنگ کوبیدن و پذیرفتن قطعنامهٔ پانصد و نودوهشت شورای امنیت سازمان ملل متحد.
سالِ قتلعام وحشیانه سی هزار مبارز و مجاهد در زندانهای سراسر ایران، بر اساس فتوای پیر کفتاری که جنونِ کشتار بیرحمانه، کمترین بیماریاش بود.
سالِ صدور فتوای قتل سلمان رشدی به خاطر انتشار کتاب "آیات شیطانی".
فتوای دجال فروخفته در آتش دوزخِ لعن و نفرین و آهِ مادران ایرانزمین، امروز سیوسه سال پس از مرگش، هنوز حادثه میآفریند و گویی نفسهای شوم دیوِ زشتی و پلشتی، هنوز از گوشه کنار گور او، در فضای هستی منتشر میشوند و قربانی میگیرند.
خمینی طی دوران جنگ، دجالانه شعار داده بود " راه قدس از کربلا میگذرد" و احساساتِ مذهبی مشتی فریبخورده را برانگیخته بود و همزمان، هواپیمای آمریکایی با سلاحهای مدرن و کیک و کلت در تهران فرود میآمد و امام دجالان حتماً به ریش جماعتی که ساده لوحانه بر اسلام، اسلامش و فریبکاریِ "جنگ بین اسلام و کفر"ش باور داشتند، میخندید.
حالا پس از هشت سال اوضاع بهگونهای دیگر چرخیده بود و او به دلایلی که میگفت فعلاً نمیتواند از آنها سخن بگوید! جام زهر را تا ته سر کشیده بود.
با این شرایط، تکلیف نعرهها و عربدهکشهای سپاهی و بسیجیِ "جنگ، جنگ، تا پیروزی" چه میشد؟ پاسخ خانوادههایی که کشته و مجروح و معلول و اسیر داده بودند تا آقا برود و خلافت اسلامیاش را تا "قدس" گسترش دهد، چه میشد؟
در این اوضاعواحوال درهمریخته و وانفسای سرافکندگیِ ناشی از ضعف و شکستی تلخ و رسواییِ به گِل نشستنِ کشتیِ "ام القرا" که سرخوردگی و یاس و نومیدی را به رگهای پاسدار و بسیج، تزریق میکرد، تکلیفِ چند ده هزار زندانی مجاهد و مبارز که بر سر ایمان و اعتقاد خود محکم و استوار ایستاده بودند، چه میشد؟
پاسخ خمینی به آن شرایط، فتوایی بود که بهوسیله آن میشد، سی هزار زن و مرد و جوان و کودک را برای حفظ منفورترین حکومت دوران معاصر، از طریق طنابهای دار و به طرق مختلف از سر راه برداشت. آخر بهزعم او"حفظ نظام از اوجب واجبات" بود.
این اما برای دیوِ تنورهکش جماران، کافی نبود. او به حرکت دیگری نیاز داشت تا در مقابل بیآبرویی که تسلیم شدن و آتشبس برایش رقمزده بود، بتواند ژست قدرت گرفته و به جهانیان این پیام را برساند که: هنوز هم میتواند تنوره بکشد و جان بستاند.
رمان "آیههای شیطانی" رشدی مدتها بود، که انتشاریافته و جایزه ادبی "ویت برد" بریتانیا را نیز نصیب نویسندهاش کرده بود.
مسلمانان هند و بنگلادش و پاکستان، ماهها بود که از وجود آن آگاهی یافته و دست به اعتراض زده بودند. خمینی البته آن زمان سر در جنگ خانمانسوز داشت و آنقدر مشغول بود که نیازی به وارد شدن به ماجرای سلمان رشدی احساس نمیکرد.
نوزده بهمنماه شصتوهفت، سیوپنج تن از آخوندهای هممسلک خمینی در اسلامآباد و راولپندی پاکستان بیانیهای صادر کرده و ازآنجاکه "انجمن بینالمللی قلم" همراه با چند نویسنده دیگر آمریکایی هرگونه مخالفت خود را با حکم توقیف کتاب، ابراز کرده بودند، از اهالی این دو شهر، برای یک راهپیمایی اعتراضآمیز در روز یکشنبه بیست و سوم بهمنماه، در برابر مرکز فرهنگی آمریکا، دعوت به عمل آوردند.
در این تجمع خشونتآمیز، پنج نفر از معترضان توسط پلیس کشتهشده و شصت نفر نیز مجروح شدند.
موجسوارِ مکار، فرصت را غنیمت شمرد و بر امواج اعتراضاتی که از مدتها پیش توسط تندروها در کشورهای دیگر آغازشده بود، سوار شد و ازآنجاکه پس از تسلیم در جنگی که هشت سال بر تداوم آن، اصرار کرده بود، نیاز به قد علم کردنی دیگر درصحنه جهانی داشت، از همریشهای مرتجع خود در پاکستان، پیشی گرفت و دو روز بعد، سهشنبه بیست و پنجم بهمن، (حدود یک سال پس از انتشار کتاب) فتوای قتل یک انسان دیگر، یعنی کاری که در آن تبحر فراوان داشت را صادر و نویسنده کتاب را مرتد و واجب القتل معرفی نمود.
ترفند جدید کارگر افتاد و تنورهٔ دیو جماران، دوباره در سراسر جهان طنینانداز شد.
نامِ منحوس و مرگبارِ او سوار بر امواج خبری، ناقوسهای مرگ را در اقصی نقاط این عالم خاکی به صدا درآورد.
کمتر از یک ماه بعد از مرگِ کفتارِ پیر جماران، قرعه اولین قربانی به نام جوان بیستویکساله لبنانی به نام "مصطفی مازح" خورد، که پیش از آن به ایران سفرکرده بود. او با شناسایی هتل محل اقامت رشدی، در آن هتل اقامت کرد. سؤالات مازح در مورد رفتوآمدهای رشدی باعث شک زن خدمتکارشد و نیروهای امنیتی انگلیس را روانه هتل نمود.
بمب همراهِ او، هنگام فرار منفجر شد و اینگونه دستانِ آرمیده در گورِ خمینی، به خون دیگری آلوده گردید.
حکم پیامآور مرگ و نیستی، شامل مترجمان و ناشران کتاب نیز میشد. در سال هزار و نهصد و نودویک میلادی، "هیتوشی ایگاریشی" مترجم آیات شیطانی با ضربات چاقو در توکیو به قتل رسید.
مترجم ایتالیایی آن "اتوره کاپری یولو" در آپارتمانش بهوسیله چاقو، مورد سوءقصد قرار گرفت، که البته جان سالم به دربرد.
به مترجم نروژی کتاب ویلیام نیگارد در سال ۱۹۹۳، سه بار با گلوله شلیک شد، اما او نیز زنده ماند. انگشت اتهام از سوی پلیس نروژ بهسوی محمد نیکخواه، دبیر اول سفارت رژیم در اسلو که از اعضای سپاه بود، نشانه رفت.
عزیز نسین نویسندهٔ معروف ترک و مترجم کتاب نیز از اهداف اصلی حریق در هتلی با سیوهفت کشته بود.
در بمبئی زادگاه رشدی، دوازده تن در جریان تظاهرات کشته شدند.
همه اینها بر میزان فروش کتاب افزود و سالها آن را در صدر کتابهای پرفروش قرارداد.
علی خامنهای سردمدار ترور و وحشت، آب پاکی بر دست کسانی ریخت که معتقد بودند فتوای قتل شامل مرور زمان شده و دیگر اجرا نخواهد شد. او گفت:
"...تیر از چله کمان خارجشده و هدفگیری هم دقیق بوده، دیر یا زود این تیر به هدف خواهد رسید". از حکومت مرگ و قتلعام و انفجار بمب در داخل و خارج از ایران، مگر میشود غیرازاین انتظاری داشت؟! اینها تا هستند، در بر همین پاشنه خواهد چرخید.
این را همگان میدانند. اما گویی مماشاتِ غربی و مماشات گرانی که سرمست از بوی نفت، چشم بر حقیقتِ عریان حکومت ترور و وحشت بستهاند، نمیخواهند بر روی این حقایق چشم بگشایند!.
حکومت سانسور و خفقان، آزادی بیان و عقیده را درست زمانی در آمریکا، با وارد آوردن ضربات چاقو بر سر و روی یک نویسندهٔ شناختهشدهٔ بینالمللی، فرود آورده و مورد تاختوتاز قرار داده، که سردمداران حکومتهای غربی در سریالی از مذاکرات برجام، که بیشتر به بازی معروف "مار و پله" شبیه است، با قاتلانِ ملت ایران و بسیاری از بیگناهان دیگر در سراسر جهان، هنوز بر سر میز نشسته و لاسِ سیاسی میزنند!.
غرب دارد آزادی بیان و عقیدهاش را، بر سر میز قمار با آخوندها میبازد. سیوچهار سال پس از مرگ دجال، ناقوسهای مرگ دوباره به صدا درآمدهاند. حکومت ترور جهان را به گروگان گرفته است.
مقامها و شخصیتهای آمریکایی در سرزمین خودشان، تهدید به ترور شدهاند.
تروریستها دارند در آمریکای تا بن دندان معتقد به آزادی بیان و اندیشه، شلنگتخته میاندازند!. جوانِ سوءقصد کننده به جان نویسندهٔ "آیات شیطانی" در بازجوییهای اولیه نسبت به آیهٔ اصلی شیطان، روحالله خمینی ابراز علاقه و احترام میکند!.
غربِ متمدن همچنان با تروریستها بر سر میز "برجام" میزان عشق و تعهد و علاقهاش نسبت به آزادی و دموکراسی را به رخ مردم ایران میکشد!.
نخستوزیر بلژیک قوهٔ قضائیه کشورش را، لگدمال چند بشکهٔ نفت نموده و اگر رخصتش دهند، میخواهد بر وجدان و شرافت فرشتهٔ عدالت، بر سر بازار مغازله با تروریستهای ولیفقیه، چوب حراج بزند!.
آمار فروش نسخهٔ چاپی "آیات شیطانی" که در هفتههای گذشته در بین صد کتاب پرفروش سایت آمازون نیز قرار نداشت، حالا با شتابی اعجابانگیز، به قیمت ضربات چاقوی فرود آمده بر جسم نویسندهاش، به ردهٔ هشتم پرفروشترینها صعود کرده است.
جهان متمدن و مدعی آزادی بیان! با اربابان تجارت مرگبار صدور تروریسم در سطح بینالمللی، همچنان نشستوبرخاست میکنند. آنگونه که انگار نه خانی آمده و نه خانی رفته است!.
تنها اپوزیسیون اصلی و اصیل ایرانی، باوجود بخش اعظمِ مسلمان آن، در زمرهٔ معدود سازمانها و گروههای مسلمانی هستند که فتوای خمینی را، از همان آغاز بهشدت محکوم کردند و از آن زمان تا امروز نیز، همچنان این حکم جنایتکارانه را دستآویزی برای صدور تروریسم و بریدن سرِ آزادی بیان و شکستن قلمها ورای مرزهای ایرانِ خفقانزده با سوءاستفاده از نام اسلام معرفی کردهاند.
جهانِ آزاد باید صدای این مقاومت را بشنود. معامله با مافیای تروریسم جهانی که حالا سر از خیابانهای شهرهای مختلف اروپا و آمریکا درآورده، ممنوع. مماشات و بستن چشمها بر حقایق حکومت ترور و وحشت، کاردهای این جنایتکاران را تیزتر خواهد کرد.
آنچه تاکنون اتفاق افتاده، مؤید این نکته است که مماشات گران امروز هم میتوانند، قربانیان فردای صادرکنندگان تروریسم جهانی باشند.