در جنبشهای اجتماعی شعارها جایگاه خاصی داشته و همواره خواستها، اهداف و آرمانها و سمتوسوی آن جنبش را روشن میکنند.
شعارها نقطه وحدت عناصر شرکتکننده در هر جنبشی، عامل دینامیسم آن و مبین درجه رادیکالیزم آن میباشند. آنها میتوانند سلبی و منفی بیانشده و روشن کنند که «چه چیزی نباید باشد» مانند «مرگ بر دیکتاتور» و یا میتوانند بهصورت ایجابی و مثبت خواست مشخصی را مطرح کنند. و بهعبارتدیگر بیان کنند که «چه چیزی باید باشد» مانند «زندانی سیاسی آزاد باید گردد».
این شعارها بسته به رشد و پیشرفت جنبش و متناسب با آن انتخابشده و در ارتباط تنگاتنگ با آن میباشند. به عبارت روشنتر هر چه جنبش اجتماعی رادیکالتر باشد، شعارهای آنهم رادیکالتر میباشد و اساس و بنیان آن نظام ظالمانه را هدف قرار میدهد.
فیالمثل شعار «مرگ بر رئیسی» تمامیت نظام را زیر ضرب نمیبرد و سمبل و نماد اصلی رژیم آخوندی یعنی خامنهای را هدف قرار نمیدهد ولی «مرگ بر خامنهای» رادیکالتر بوده و بگفته آخوندها «عمود خیمه نظام» را هدفگیری میکند. اما شعار «مرگ بر اصل ولایتفقیه» اساس و بنیان نظام ضد بشری آخوندی را آماج حمله خود قرار میدهد. و یا شعار مرگ بر دیکتاتور عامتر بوده و هر نوع حکومت دیکتاتوری چه سلطنتی و موروثی و چه حکومت مطلقه فقیه را هدف قرار میدهد اما این شعار بهصورت روشن مصادیق دیکتاتوری را روشن نکرده و تنها بهصورت کلی آن را مطرح میکند. اما شعار «مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر» کلیه نظامهای ظالمانه و سمبلهای آن (شاه و رهبر) را موردحمله قرار میدهد، اینجاست که جیغ بنفش طرفداران شاه و شیخ این زوج جداییناپذیر که در طول تاریخ همواره یار و مددکار یکدیگر در مقابل آزادیخواهان بودهاند بلند شده و در مقابلان موضع میگیرند.
این شعار هم مرز بین جنبش و ضد جنبش را مشخص میکند و هم بر خواست آزادی و طرد مخالفان آن تأکید میکند. این شعار وحدتبخش کلیه نیروهای سرنگونی طلب و خواستار آزادی و رهایی میباشد.
ازاینرو آنها که هیچگاه جنایات رضاخان قزاق و محمدرضا را محکوم نکرده آن را برنتابیده و به مقابله با آن برمیخیزند. اینان اگر بویی از صداقت برده و یا طرفدار آزادی باشند چرا یکبار بهعنوان نمونه بر جنایات صورت گرفته در حکومت پهلویها تأکید نکرده و حداکثر آن را قابل نقد نمیدانند. جنایتهای صورت گرفته توسط این پدر و پسر از حافظه تاریخی ملت ایران حذف نشده و هنوز بسیاری از مبارزان آن دوران (از جمله نگارنده) که طعم شکنجههای شاهانه را چشیدهاند زنده و شاهد میباشند. بنابراین با هیچ توطئه و ترفندی نمیتوان آنها را لاپوشانی کرده و یا از کنار آن گذشت.
ترفندهای نیروهای ضد آزادی:
طرفداران سلطنت موروثی بدون آنکه در داخل کشور نقشی جدی در مبارزه علیه رژیم سفاک آخوندی داشته و بهایی برای آن پرداخت کرده باشند با اوجگیری جنبش مردمی بوی کباب به مشامشان رسیده و برای سرقت انقلاب خیز برداشتهاند. آنها برخلاف توافقات صورت گرفته در اعتراضات بزرگ هم میهمان در خارج کشور ازیکطرف با بالا بردن عکس «شازده» و فیلمبرداری و نشان دادن آن در رسانههای معلومالحال سعی میکنند خود را نیرویی بزرگ جا زده و به جامعه بینالمللی قالب کنند. از طرفی با طرح «عدم تفرقه» و «همه باهم» که در اساس «همه با من» از نوع خمینی میباشد سعی دارند حتیالمقدور راه سرقت انقلاب جاری را برای خود فراهم کنند.
راستی اگر هدف آزادی است وحدت با نیروهای ضد آزادی که هیچگاه دیکتاتوریهای گذشته را محکوم نکردهاند چه معنا دارد. وحدت بین نیروهای آزادیخواه و دمکرات آری وحدت با حامیان دیکتاتوریهای فعلی و گذشته هرگز.
وانگهی وقتی ترفند عدم تفرقه کارگر نمیافتد از زاویه دیگر به توجیه یا تئوریزه کردن مسئله میپردازند و از زبان یکی از پیش برندگان خطوط وزارتی مطرح میکنند که «مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر» شعار را به فرد تقلیل داده و از روی سیستم و نهاد برمیدارد. اینان «عمداً فراموش کردهاند»! که در نظامهای دیکتاتوری چه سلطنتی موروثی و چه آخوندی شخص اول رژیم سمبل و نماد اصلی نظام است و حمله به سمبل نظام حمله به اصل سیستم و نهاد میباشد وانگهی شعارهایی چون مرگ بر اصل ولایتفقیه و یا مرگ بر حکومت آخوندی نیز به قوت خود باقی است.
اما این مدعیان دروغین آزادی در پروسه تعمیق جنبش و با روشنتر شدن مرز بین نیروهای دمکرات و نیروهای ضد آزادی ناچار چهره واقعی خود را نشان داده و همچون پاریس و لندن و برلین و سوئد و نروژ به حمله و هجوم به نیروهای انقلابی رو آورده و با گسیل شعبان بیمخهای امروزی به ضرب و شتم و یا فحاشی علیه آنها و یا تخریب وسایل صوتی و ... پرداخته و دمکراسی ادعایی خود را به نمایش میگذارند و یا در فضای مجازی با چرخاندن شعارها و با باز نشخوار یاوههای دیکتاتور سابق یعنی طرح «ارتجاع سرخ و سیاه» علیه کلیه نیروهای سرنگونی طلب و آزادیخواه هرزهدرایی میکنند.
و نیز با طرح مسئله «اخراج مجاهدین» از تظاهرات پاریس توسط سینهچاکان سلطنت موروثی و یا اینکه مجاهدین در ایران فردا حق هیچگونه فعالیتی را ندارند (توسط یک مجری خطوط وزارت بدنام که سنگ سلطنت را هم به سینه میزند) دمکرات پناهی دروغین خود را به نمایش میگذارند.
میبینید که شیخ و شاه و جیرهخواران و مرتبطین با آنها مشترکا در مقابل شعار استراتژیک و متحد کننده نیروهای آزادیخواه موضعگیری کرده و یکی چون مزدور نفوذی آنرا در خدمت رژیم آخوندی قلمداد میکند و سینه چاکان حکومت سلطنتی افسار پاره کرده به حمله و هجوم به طرح کنندگان این شعار رو آوردهاند. این هر دو طیف عملاً در خدمت پیشبرد خط وزارت بدنام برای جلوگیری کردن از تعمیق هر چه بیشتر جنبش و ایجاد شکاف بین نیروهای آزادیخواه میباشند.
اما این انقلاب با تعمیق مستمر خود زبالههای وزراتی و پسماندههای حکومت موروثی را همراه با آخوندهای سفاک به زبالهدان تاریخ خواهند فرستاد.