خاطره ای از روزگار جوانی
پیشگفتارَک: در آستانه شانزده آذر ــ روز دانشجو ــ هستیم! علی الاصول باید از شهیدان دانشگاه تهران در جریان حمله نظامی به دانشگاه در روز ۱۶ آذر ۱۳۳۲ گفت و نوشت! من، امّا راه دیگری می گزینم:
سال ها پیش وقتی در دانشکده علوم سیاسی و اقتصادی ذرس می خواندم، استادی داشتینم به اسم دکتر رضا علومی!
یادش گرامی . برای آنچه از وی آموختم، ابراز تشکر و حق شناسی می کنم! استدادی فرهیخته و دانشمند بود.
اجازه دهید اول یک خاطره از او بگویم :
پس از نافرجام ماندن ترور محمد رضا شاه در ۲۱ فروردین ۱۳۴۴، در نخستین جلسه درس با دکتر علومی، بحث اصلی میان دانشجویان ماجرای این ترور بود.
دکتر علومی درباره ی چند ترور تاریخی در ایران و جهان و علل و پیامد های آنها ـــ مثل ترور ولیعهد اتریش ،ترور ناصرالدین شاه و قتل کسروی و محمد مسعود ــ سخن میگفت. بخصوص با نحوهی برخورد ملاطفت آمیز مجلس شورای ملی با قاتل سپهبد رزم آرا سخنان تند و انتقاد آمیزی گفت.
در همین هنگام یکی از دانشجویان شیطنت کرد و گفت :
استاد آیا اعدام دکتر فاطمی هم ترور به حساب می آید؟
دکتر علومی بی هیچ مکثی پاسخ داد: پاسخ این سوالتان را فقط شاهنشاه می دانند و به دانشگاه ربطی ندارد!و پس از خنده و همهمه ی دانشجویان، بحث را تمام کرد و به درس پرداخت!
باری، من پس از پایان تحصیلاتم ، دیگر از او خبری نداشتم، تا اینکه ...
آقای دکتر رضا علومی ، یک وقت به سرش زد وارد کارسیاسی هم بشود. پس کاندیدای عضویت در مجلس شورای ملی شد و برای دوره بیست و سوم ، در سال ۱۳۵۰ انتخاب گردید!
اما روحیه و مزاج دکتر علومی با چنان مجلس های فرمایشی و سر سپرده ی شاه، سازگاری نداشت. او به واقع انسانی آزاده بود و با داشتن چندین درجه دانشکاهی از بهترین دانشگاه های فرانسه، بسیار خاکی و مردمی بود و طبعش با آنچه در آن مجلس شورای ملی می گذشت، نمیساخت! بنابراین و خیلی زود، هم از کرده پشیمان شده وُ هم کار را به شوخی کشانده بود!
در همین راستا یک بار پس از ماجرای انحلال احزاب و تشکیل حزب رستاخیز به دستور محمدرضاشاه، دکتر علومی در یک جلسه علنی و رسمی مجلس شورای ملی، و در یک سخنرانی به ستایش از شاه پرداخته و به این مضمون گفته بود :
«برای شاهنشاه ما لقب آریامهر دربرگیرنده ی همهی وجوه شخصیت عظیم الشان ایشان نیست. من در این لحظه به نمایندگان محترم پیشنهاد می کنم لقب " فیلسوف السلاطین" را برای معظم له تصویب کنند!»
این پیشنهاد هرچند با کف زدن های ممتد نمایندگان همراه شد، اما ظاهرا حریفان متوجه ی طنز نهفته در آن شده و از کنارش گذشته بودند!
پس از سال ها، دکتر رضا علومی را در گرماگرم بازار خمینی دیدم. ضمن عرض ادب و احترام و تکرار مراتب حق شناس ام، از او پرسیدم: استاد نظرتان درباره ی این اوضاع چیست؟ فکر می کنید کشتی شاه به سلامت از این طوفان عبور می کند؟
لبخندی شیرین تحویلم داد و گفت : دارم دنبال لقبی برای آیت الله خمینی می گردم!
آن روزها خمینی هنوز " امام" نشده بود!