سعید سجادی: اتحاد برای چه هدفی، با چه استراتژی، و با چه کسانی؟


در این برهه از قیام و انقلاب دموکراتیک مردم ایران، دغدغه ذهنی مردم، یاران مقاومت و اغلب جریان‌های سیاسی، سرعت بخشیدن به پروسه سرنگونی رژیم است. ازاین‌جهت، اتحاد به اصلی‌ترین موضوع بحث تبدیل‌شده است. به‌راستی، چرا همه نیروها در جهت سرنگونی رژیم باهم متحد نشوند؟
با مروری بر تاریخچه دو قرن گذشته در ایران درمی‌یابیم که دستیابی به آزادی و استقلال، مبرم‌ترین خواسته‌های مردم و نیروهای ملی، دموکراتیک، و آزادیخواه بوده است. در جریان انقلاب ۱۳۵۷، آزادی و استقلال دو شعار اصلی انقلاب بودند. البته در شرایط استثنائی انقلاب ۱۳۵۷، وقتی‌که "همه با هم" تحت لوای رهبری خمینی قرار گرفتند، "جمهوری اسلامی" هم به آن دو خواسته اصلی اضافه شد،"نه یک کلمه بیشتر، و نه یک کلمه کمتر". در عمل هم، جهت انقلاب از همین‌جا کج، و به بیراهه رفت. ازاین‌جهت، با اشراف به تجربه‌های تاریخی است که نیروی مسئول، دموکراتیک، و آزادیخواه سیاسی، بر خواسته‌های مشخص سیاسی در مقاطع خاص تاریخی- و نه لزوماً از طریق اتحاد با "همه"- تأکید و وسواس دارد. پیرو اصول است، و اضافه بر آن، مارگزیده هم هست.

هدف از اتحاد در شرایط کنونی چیست؟ آیا هدف سرنگونی است، یا آزادی و دمکراسی؟ سرنگونی لزوماً به آزادی راه نمی‌برد، اما آزادی و دمکراسی دربرگیرنده سرنگونی، و از سرنگونی می‌گذرند. ازاین‌جهت اتحاد برای آزادی و دمکراسی، به اتحادی عمیق‌تر می‌انجامد و زودتر جنبش را به سرمنزل مقصود می‌رساند تا اتحاد برای سرنگونی. البته اینجا بایستی تأکید کرد که منظور، اتحاد باکسانی نیست که شعار آزادی می‌دهند ولی به‌عمد از کلمه سرنگونی پرهیزدارند، تا مبادا که سوءتفاهم ناخواسته‌ای با رژیم پیش بیاید. برای آزادی و استقلال، اول بایستی که بی‌محابا گفت سرنگونی. شاید تنها توجیه برای اتحاد تا مقطع سرنگونی این باشد که این رژیم چنان ضد بشری و به حدی جنایتکار است که هر یک ثانیه که از عمر منحوسش کم می‌شود جان انسانی نجات پیدا می‌کند. ازاین‌جهت در بحث، می‌توان این اتحاد [برای سرنگونی] را توجیه کرد. گرچه با توصیف بالا، می‌توان سرنگونی را به‌عنوان پایه و مخرج مشترک برای اتحاد در نظر گرفت، اما در دنیای واقعی امروز ایران می‌بینیم که یک جریان سیاسی که بی شکاف خواهان آزادی، استقلال، و دموکراسی نیست، نیروی کیفی مردمی لازم را هم در صحنه مبارزه با رژیم ددمنش، و در کف خیابان ندارد و نمی‌تواند داشته باشد. رژیم آن‌چنان بهای مبارزه را سنگین کرده که فقط آزادیخواهانی که خواستار یک افق سیاسی نوین [و نه شکلی از دیکتاتوری‌های گذشته و یا حال] برای ایران هستند قادر به ورود به نبردی سهمگین با رژیم، و پرداخت بهای آن هستند. اگر چنین است، پس اتحاد با نیرویی جز آزادیخواهان ایرانی، دردی را از انقلاب دوا نمی‌کند و نمی‌تواند هیچ نیرویی کیفی جدیدی را به نیروی اصلی سرنگون کننده اضافه کند.

برای یک نیروی سیاسی که خواستار تجربه نو آزادی، دمکراسی، و استقلال در ایران هست، به لحاظ اصولی و پرنسیپ های سیاسی، خط قرمزهایش، یکی دیکتاتوری سلطنت [که طی انقلاب ۵۷ ساقط شد] و دیگری دیکتاتوری مذهبی [که با انقلاب کنونی ساقط می‌شود] خواهند بود. این خطوط قرمز بیان‌کننده هویت نیروی سیاسی آزادیخواه است. این‌یک موضع سیاسی و هویتی است و غیرمنطقی و غیراصولی است که به‌جای داشتن موضع مشخص درباره انتخاب بین آزادی و نبود آزادی، موضع خود را حواله نتیجه انتخابات کرد. یا اینکه، در مورد تمامیت ارضی و تجزیه‌ناپذیری ایران، که اصلی‌ترین پایه هویتی هر ایرانی و هر اتحادی است، این امر را به بعد از سرنگونی موکول و تابع صندوق رأی کرد. داشتن موضع مشخص بر روی این امر برای هر ایرانی، امری پایه‌ای، هویتی، خدشه‌ناپذیر، و غیرقابل بحث است. برای یک نیروی سیاسی هم که رسیدن به آزادی و دموکراسی از اهداف وجودی آن نیروی سیاسی هستند، اتحاد با کسانی که در تضاد با این اهداف موضع عملی دارند [و بعضاً نمی‌توانند رابطه وجودی خود با رژیم‌های دیکتاتوری را از ریشه قطع کنند]، حتی اگر خواهان سرنگونی هم باشند، امکان‌پذیر نیست.

راستی، اصرار محافلی چند برای باز گذاشتن راه سلطنت [که تلویحاً در لوای مشروطه عرضه می‌شود] به چه منظور است؟ مشروطه که یک ایدئال نبود، در اصل برای رام کردن و دهنه زدن به سلطنت مطلقهٔ موجود بود، که آن‌هم به دلایل عدیده و ازجمله وابستگی سلطنت و نفوذ استعمار، به این امر توفیق نیافت. حال که اصل سلطنت موجود نیست، اصرار برای گشودن راه برای آن چیست؟ اگر خواسته اصلی مردم، آزادی و استقلال است، چرا بایستی که راه را برای سلطنت که تاریخاً برعلیه هر دو خواسته مردم برای آزادی و استقلال در دو قرن اخیر عمل کرده است، بازنمود؟ استدلال می‌شود که مردم خود به‌طور دموکراتیک انتخاب کنند. خوب، اگر یک نیروی سیاسی قرار هست همه اصول و اهداف خود را به کناری گذاشته و به جای گرفتن مواضع سیاسی مشخص و داشتن خط قرمزها، همه‌چیز را حواله صندوق رأی کند، اصولاً دیگر چه نیازی به‌زحمت تشکیل دادن یک حزب و یا سازمان سیاسی هست؟ وانگهی، حال که قرار است صندوق رأی جای مواضع سیاسی را پر کند، چرا به‌طور "دموکراتیک" راه را برای برده‌داری، فئودالیسم، و حتی سیستم‌های ماقبل از تاریخ، باز نگذاریم؟! این‌که نهایت "دموکراسی" خواهد بود!

چگونه، با چه روش و استراتژی، می‌خواهیم به هدف [سرنگونی، استقلال، و آزادی] برسیم؟ گرچه می‌توان از تمامی اهرم‌ها و اشکال مختلف مبارزه برای ضربه زدن به دشمن [رژیم آخوندی] استفاده کرد، اما این ماهیت رژیم است [و نه علاقه، و یا طبع و مزاج روحی افراد] که شکل محوری مبارزه برای رسیدن به هدف [سرنگونی] را تعیین می‌کند. حول این محور اصلی، اشکال دیگر مبارزه می‌توانند کمک‌کار باشد. با این وصف، پس چه نیروهایی می‌توانند به یک اتحاد وارد بشوند؟
اتحاد در اساس، برای تمرکز قواست. اتحاد نیروهای سیاسی بایستی که به افزایش قدرت مجموع نیروها، در مقایسه با جمع مجرد نیروها، راه ببرد. اما، وقتی‌که نیروهای سیاسی همدیگر را در راه و روش و استراتژی مبارزاتی نفی کنند، اتحاد آن‌ها، سرنگونی را تسریع نمی‌کند، بلکه استراتژی محوری مبارزاتی را تضعیف، و سرنگونی را به تأخیر می‌اندازد. نفی روش مبارزاتی نیروی سیاسی دیگر، به نحوی به معنی نفی کردن مشروعیت سیاسی [و تضعیف اجتماعی] آن نیروی سیاسی است، و براین اساس نمی‌توان اتحادی، که در اساس برای ایجاد اقتدار در برابر دشمن است، شکل داد. پس در عمل، اتحاد در استراتژی و روش رسیدن به هدف، لازمه اتحاد نیروهای سیاسی است. البته یک مینیمم مطلق برای رسیدن به شکلی از اشکال اتحاد [و یا همبستگی] بین نیروهای سیاسی که دارای استراتژی‌های متفاوت هستند، این است که آن‌ها روش‌های مبارزاتی یکدیگر را نفی نکنند. مثلاً، نیرویی که استراتژی قهرآمیز را به‌عنوان استراتژی محوری سرنگونی رژیم آخوندی می‌داند، روش‌های غیر قهرآمیز را نفی نکند. و یا آن نیرویی که ادعای پرهیز از خشونت را برای خود دارد استراتژی قهرآمیز را نفی نکند. در صورت وجود این مینیمم [یعنی عدم نفی روش مبارزاتی دیگری] و در شرایط خاص سیاسی [رژیمی که سرنگونی یک ثانیه زودتر آن، از مبرم‌ترین ضروریات است] می‌توان نوعی از همبستگی و یا شکلی از اتحاد را بین نیروهای سیاسی که دارای استراتژی‌های متفاوت هستند، با هدف سرنگون کردن رژیم، برقرار کرد. البته این اتحاد نمی‌تواند که از خط قرمزهای هویتی، مثل آزادی و استقلال و تمامیت ارضی، بگذرد.

مقاومت سازمان‌یافته، شورای ملی مقاومت و مجاهدین، که استراتژی قهرآمیز، وجه محوری مبارزاتی آن با رژیم آخوندی است، اشکال دیگر مبارزه را نفی نمی‌کند، و از این زاویه، آنان مانعی بر سر همبستگی ملی و شکل‌گیری نوعی از اتحاد برای سرنگونی نیستند.