«نگاه برق ِ آذرخش و غریو ِغرّش رعد بود که برمیخاست، و زمینلرزهای عظیم واقع شد، چندان عظیم که نظیرش را تا انسان بر زمین میزیسته، روی نداده بود.» (مکاشفه یوحنا باب ۱۸ آیه ۱۶)
«مکاشفه» یوحنا، در حدود سالهای ۹۴ و ۹۵ میلادی زمانی نگاشته شده که پیروان عیسی مسیح در زیر شلاق امپراطوری رُم آزار فراوان دیدند، شکنجه شدند و با متدهای بیرحمانه به قتل رسیدند. پیروان مسیح اما همچنان به ایمان خود وفادار ماندند، پای فشردند و تکثیر شدند. در کتاب «مکاشفه» یوحنا، حواری «محبوب مسیح» پیروزی مسیحیان بر رومیان را با نمادها و تمثیلهای فراوانی تحریر کرده است. صحنههای مکاشفات و رؤیاهای یوحنا همچون یک سمفونی در صور مختلف تکرار و تکرار میشوند. آهنگ اصلی کتاب آشکاراست: با تکیه بر ایمان میتوان بر ظلمت چیره گشت. و چنین هم شد.
چیز دیگر
ایمان به چیره شدن بر ظلمت، تباری شکوهمند در تاریخ معاصر ما دارد. نقطه کانونی این ایمان، شورش برعلیه تاریکاندیشی و استبداد است. دبستان فکری مجاهدین تجلی این آرمان و سختکوشی برای تحقق آن است. این فلسفه «زمینلرزه» های مهیبی را تاکنون برای سلطنت و شریعت رقمزده است. یکی از آموزههای درخشان این دبستان فکری این است: «من نیامدم اینجا که روند خودبهخودی قضایا را فقط ستایش کنم. ما نیامدیم که آنچه را که هست و فقط هست، تأکید کنیم. لختی هم باید به آن اندیشید که چه چیز باید باشد و چه چیز هم نباید باشد.» این بخشی است از مکاشفهای به تاریخ ۴ بهمن ۱۳۵۷ از مسعود رجوی در دانشگاه تهران. با این جملات نهفقط یک استراتژی بلکه یک منش و نوعی از زیست آدمی ترسیم میشود. در دورانی که هیمنه مرجعیت دینی و فریبکاری و کبر ابلیسی بسیار تنومند است، در زمانی که نُرم غالب، سیطرهاش را میگستراند، شکستن هیبت آن، جسارت میطلبد. «نه» گفتن به گفتمان غالب، لوح نوینی است که ارزشهای والایی را مینگارد. این کیش رو به آینده دارد.
مسعود در آن دوران به دنبال «چیز» دیگری است. جهان دیگری را میطلبد، با ارزشهای دیگری دمخور است، ظرف زمانه هنوز ظرفیت پذیرش ِ قامت این اندیشه را ندارد. او بهخوبی میداند «چه چیز» باید نباشد و چه چیز باید باشد. مسعود با این طرح، مفاهیم کهن را در هم میپیچد. آن «چیز» امروز در «غُرش آذرخش» کانونهای شورشی قدم به جهان گذاشته است.
غرش آذرخش و «میولنیر»
۱۲ خمپاره صوتی در ۱۵ ثانیه. ۲۲ بهمن ۱۴۰۱، میدان آزادی. این غُرش ِ آذرخش در سینه سیاهی، نماد و تمثیلی است از «مکاشفات» انقلاب دموکراتیک مردم ایران. کانونهای شورشی این «مریدان محبوب» انقلاب، نه چون یوحنای رسول در تبعید در جزیرهای پاتموس در دریای اژه، بلکه در زیر مهمیز شریعت منحوس، آذرخش ِ امید را بهمثابه تمثیلی از اقتدار مقاومت، به نمایش گذاشتند. جهان، غرش ِ آذرخش را در فضای بهتزده ولی مملو از امید میهن در ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ در میدان آزادی شنید. ۱۵ ثانیه دیوار سکوت ازهمگسیخته شد. بر دویار زمخت استبداد و شریعت چنگ انداخت. ارکان پوسیده نظام ملایان بار دیگر به لرزه درآمد. رژیم در تمامی جبههها در محاصره مقاومت است.
در اساطیر اسکاندیناوی، محبوبترین ایزد «ثور» است. او ایزد قدرتمند آذرخش، طوفان و تندر است و با نیروهای شر و غولها در پیکار دائمی. بسیاری بر او متکیاند. بسیاری امید خود را در او گرده زدهاند. قدرتمندترین سلاح «ثور» که حتی قادر به تخریب کوهها نیز است، چکش یا پُتک او به نام «میولنیر» است. «ثور»، ایزد قدرتمند آذرخش با این سلاح از آسگارد در برابر دشمنان دفاع میکرد. قدرت، شجاعت و درستکاری ثور زبانزد است. «میولنیر» پُتک ِ مهیب «ثور» ویژگی دوگانه دارد: هم میکشد و هم زنده میکند. «ثور» از آن، هم برای کشتن و نابود ساختن و هم برای زنده کردن انسانها و حیوانات استفاده میکرد. پُتک ثور، نماد حفاظت است. این پتک، دوستدار ِ دوستان و دشمن دشمنان است.
ربّیون
دوران ِ نبرد ِ هرکولوار برای عدالت و دادگستری بسر آمده است. ما در عصر دیگری بسر میبریم. تغییر و دادخواهی، اراده جمعی را میطلبد. امروز کانونهای شورشی در دیار ما «میولنیر ِ» انقلاب و تضمین بقاء آنند. آنان با این سلاح و پتک آهنین از دستاوردهای انقلاب دموکراتیک در برابر تهاجم استبداد و تهماندههای باورمندان به وراثت و وکالت دفاع میکنند. کانونهای شورشی دوستدار ِ دوستان و دشمن ِ دشمناناند. آنان نماد حفاظتاند؛ حفاظت از انقلاب و عدالت. این است کارکرد تشکیلات در عصر ما. اراده خدایان در این عصر در کار جمعی و تشکیلات متجلی است. «ربّیون» در تشکیلات، موتور حرکت یک انقلاباند. «ربّیون» تربیتشدگانی هستند که «کمالیافته و به تکامل» رسیدهاند. (مسعود رجوی) آنان پیشتاز یک خلق اسیرند، راه را نشان میدهند و میگشایند. در ظلمت، نور میپراکنند، شجاعت را تکثیر میکند، خود را فدا میکنند، به آفتاب پل میزنند، و فرهنگ «قربانی» را بهمثابه تنها راهحل رهایی و آزادگی در فضا میپراکنند. مسعود رجوی در توصیف «ربّیون» اضافه میکند «اینجاست که به قشر پیشتاز و جلودار میرسیم. آن عنصری که برای تکان دادن جامعه و هدایت آن ضروری است. منظور همان عامل و تشکل و تشکیلات پیش برنده و رهبری کننده است.» او منظور خود را بیشتر توضیح میدهد: «حالا وقتیکه من میگویم ” سازمان“، بههیچوجه منظورم یک ارزش یا دارایی گروهی نیست، نه! منظورم یک گنجینه ملی است. منظورم یک گنجینه تاریخی برای تمام مردم ایران است که رأیت شرف و پرچم امید و آرزوی آنها را با تمام مرارتها و خونهایش بدوش میکشد، بهای آن را هم هرروز و هر شب در هرکجا میپردازد، فناناپذیری و مقاومت انسان ایرانی را در بحبوحهٔ وحشیگری خمینی نمایندگی میکند.»
آذرخشها
غرش آذرخشها، خروش شیپورها و کوبش طبلها یکی پس از دیگری مُروِجان فرهنگ ولایت و وکالت را متشنج کرده است: ۱۹ بهمن ۱۴۰۱، قطعنامه ۱۰۰، این آذرخش مقاومت در کنگره آمریکا همه را مبهوت کرد. فرود آمدن «میولنیر» بر جبهه متحد ارتجاع دینی و فاشیسم باستانگرای استبداد موروثی. ۱۶۶ نماینده کنگره از دو حزب بهمثابه قوه مقننه حکومت فدرال ایالت متحده از طرح خانم مریم رجوی حمایت کرده و خواستههای مردم و مقاومت را بهرسمیت شناختند. سانسورچیان ِ فرومایه این خبر را هم سانسور کردند.
غرش ِ دیگر از تهران شنیده شد. نمایش و تمثیلی از اقتدار. «مکاشفه» ای طولانی و پیروزمند. صف بهم فشرده مراسم صبحگاهی «ربّیون» در پایگاهی مستقر در تهران. وه چه شکوهی. وه چه مکاشفهای پر جلالی. مجاهدین این فیلسوفان عمل گرا، گفتهها را متحقق میکنند. مسعود هر آنچه گفت، تحقق یافت. این است آن آرمان متعالی در هیئت کانون شورشی. قامتهای استوار و عزم این سلحشوران آن «چیز» را که مسعود در دانشگاه تهران اشاره کرد، محقق خواهند نمود. کانونهای شورشی دوران تثبیت و آداپتاسیون با محیط را پشت سر گذاشته و به دوارن استقرار و تبدیل شدن به یک نهاد قدرتمند، قدم نهادهاند. این پُتکی است سهمیگن برای حفاظت از انقلاب در مقابل شریعت، سانسورچیان، بورژوازی هار و اشرافیت مشمئزکننده موروثی.
و پاریس
۲۳ بهمن ۱۴۰۱. پاریس در زیر پای مقاومت لرزید. آسمان ِ پاریس، نظارهگر رخدادی عظیم بود، که بسیاری معادلات را برهم زد. پاریس شهادت داد که انقلاب دموکراتیک ایران تباری استوار و خونین دارد. ۲۳ بهمن ۱۴۰۱ ادامه منطقی ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ است. فرایندی تکاملی با برنامهای منسجم فراگیر. آی مماشاتگران میبینید، آی سانسورچیان ابله میبینید؛ اقتدار را میگویم، شرافت را میگویم، سازماندهی و تشکیلات را میگویم، افتخار ایرانی از صدر تا ذیل را میگویم. گنجینه ملی ایرانی در جهان اسلام، در خاورمیانه، نه نه در جهان کالایی و مصرفی. غرش آذرخشی در آسمان پاریس: آن پاریسی که فتح باستیل را به یاد دارد، آن پاریسی که تصرف ورسای را در سینه دارد، آن پاریسی که اشرافیت و کلیسا را به زیر کشید، امروز میهمان شکوه مقاومت ایران است. آری امروز در پاریس، اشرافیت و فرهنگ فئودالی وکالت و ولایت ِ نوع ایرانی در زیر پای پر اقتدار انقلاب شکوهمند دموکراتیک له شد. امروز پاریس، شاهد خشم ایرانیان برعلیه حکومت استبدادی ملایان و ترکتازی سلطنت بود. این است آن «چیز» ی که مسعود به ما وعده داده بود. پاریس تجلیگاه انقلاب دموکراتیک ایران، میعادگاه شرافت، سختکوشی، عشق به آزادی، اقتدار ِ تشکیلات، غنای دانش سیاسی، حضورِ شیفتگان مقاومت و اعتبار بینالمللی. پاریس تأکیدی بر نفی استبداد و تعمیق انقلاب ضد سلطنتی. پاریس زادگاه دوباره ۳۰خرداد ۱۳۶۰ در مداری عالیتر، پرشکوه و مقتدر. پاریس تجلیگاه اندیشهای رو به آینده، اندیشه مجاهدین. آری این است چهره ایران آینده. ایرانی عاری از استبداد دینی و اشرافیت فئودالی موروثی، ایرانی دموکراتیک، سکولار، بردبار، غیراتمی، ایرانی تحت حاکمیت قانون، با احترام عمیق به شأن و کرامت انسانی.
امروز فرانسوا ماری آروئه که بعدها نام «ولتر» را بر خود نهاد، به مَقدمِ ایرانیان در پاریس خوشآمد گفت و از آنها تقدیر نمود که در مقابل اشرافیت گندیده (دینی و عرفی) در عصر مدرن قد برافراشتهاند. او خود با شوری دلاورانه، نماد مخالفت ِ سرسخت با کلیسا و اقتدار اشرافی شاه بود. او اشراف را انگل و فاسد، کلیسا را نیروی ستمگرانه و ایستا که تنها برای تعدیل کردن درندهخویی شاهان مفیدند، میدانست. بارها کتابهای ولتر را سوزاندند، او را تحت تعقیب قراردادند، به تبعید روانه کردند و به حبس کشیدند. سانسورچیان، سطحی نگران، اشراف و کلیسا او را تکفیر کرده، با او بنای خصومت را نهادند. اما اندیشه او به ثمر نشست، بار داد، راه گشود و تغییر را ممکن ساخت.
ولتر منادی عصر درخشانی بود که در تاریخ تمدن «عصر خرد» نامگرفته است. به نام خرد ندا سر داد: «ای انسانها! به اندیشیدن خو بگیرید. برای اینکه هر موقع ملتی به اندیشه کردن خو گرفت هیچچیز نمیتواند آن ملت را از ترقی بازدارد.»
اندیشه مسعود
حال این سؤال ارزش طرح را دارد. آیا نیروهای میرا قادر به تقابل با کاخ فکری مجاهدین هستند. میتوان گسترش این اندیشه را متوقف کرد؟ جواب را از مسعود رجوی میشنویم:
«میخواهم تصریح کنم که چه در حال و چه در آینده، دست کردن در خون مجاهدین و یا لگدمال کردن خون ما، برای هیچکس شگون نخواهد داشت. اعم از اینکه خارج و یا داخل کشور باشد. چهره واقعیاش افشاشده باشد یا نشده باشد. بههیچعنوان نخواهیم گذاشت کسی خون ما را وسیله کسبوکار و کسب شهرت یا جاه و مقام بکند. سادهتر بگویم: خون مجاهدین بهراحتی از گلوی کسی پایین نخواهد رفت و خط ارتجاعی و انحرافی ”مجاهد زدایی“ پیش نخواهد رفت.»
او تصریح میکند که از انتقادات اصولی استقبال نموده اما «در زمینه ”مجاهد زدایی“ و چشمک و چراغ به نیروهای ضد دموکراتیک، با هیچکس شوخی نداریم و حتی به نسلهای آینده نیز وصیت خواهیم کرد: که اگر دیدید کسی یا جریانی، از قِبَل دستمایه کردن خونهای ما و میوهچینی از رنج و خون رشیدترین فرزندان این میهن، بهجایی رسیده؛ از گلویش بیرون بکشند و خلاصه نگذارند لقمه حرامِ آغشته به خون مجاهدین، از گلویش پایین برود.»
او با شفافیت و صراحت انقلابی همیشگیاش به آنانی که قصد خیانت دارند، نصیحت میکند «که این اشتباه را بیش از این ادامه ندهند. و البته فکر میکنم تاکنون در ایران برای همه روشنشده باشد که نصایح و هشدارهای مجاهدین جدی است و بر سر آزادی و استقلال ایران و خون شهیدان انعطاف ندارند و شوخی پذیر هم نیستند.»
چیرگی این اندیشه در افق نمایان است.
دکتر عزیز فولادوند
۱۲ فوریه ۲۰۲۳ برابر با ۲۳ بهمن ۱۴۰۱