اسماعیل محدث: لُغز و لیچار آخوندی

 

سرنگونی واژه‌ایست که این روزها بیش از هر کلمه‌ای بر سر زبانها افتاده و بیش از هر شعاری مصداق پیدا کرده است. موضوع سرنگونی رژیم آدمخوار آخوندی امروز در همهٔ اقشار جامعه، از جمله همهٔ انگل‌هایی که به هر دلیل در حول و حوش رژیم و هواخواهان خارجی آن می‌پلکند، نکته ایست همگانی و جاافتاده. یعنی این‌که در شرایط امروز ایران، جامعه به این اجماع رسیده است که برای حل مشکلات کوچک و بزرگ کشور می‌بایست نظام حکومتی حاکم را سرنگون کرد، و خود حکومت هم احساس ثبات ندارند و رعشهٔ سرنگونی در رفتارشان پیداست و اجنبی‌های طرفدار حفظ رژیم هم کورسویِ امیدشان رو به خاموشی. امروز نیروی سرنگونی طلب اصیل، شده دغدغهٔ اصلی.

بعد از قیام سراسری شهریور سال گذشته، که در آن موضوع عمومیت یافتهٔ سرنگونی مادی شد، ارتجاع و استعمار، با استفاده از مفتخورهای حاضر به یراق، دست به ساختن آلترناتیوهای مسخره‌ای زدند که یک پا در رژیم منحوس سرکوبگر وطنی و یک چشم به قدرت اجنبی داشتند. این آلترناتیوهای قلابی در مقابل واقعیت‌های سرسخت انقلاب نوین مردم ایران، حتی خیلی زودتر از انتظار، مثل برف آب شدند. در این یادداشت کوتاه به چراییِ نگرفتن ماست این آلترناتیوها، که بارها گفته و نوشته شده‌اند، اشاره نمی‌کنیم و یکضرب می‌رویم سراغ سرنگونی و طرفین درگیر. در میدان سرنگونی یک‌طرف رژیم بی‌کفایت و جنایتکار آخوندی و در طرف دیگر مردم و نیروهایی که به سرنگونی باور داشته و برای آنجام آن طرح و پروژه و استراتژی و نیرو درست کردند، قرار گرفته‌اند. در میدان مبارزه برای سرنگونی، رژیم آخوندی یکطرف و شورای ملی مقاومت ایران، سازمان مجاهدین خلق ایران در طرف مقابل قرار دارند.

شب ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰، پس از به خون نشاندن تظاهرات مردمی که مجاهدین خلق ترتیب داده بودند، رژیم آخوندی خودسرانه دست به تیرباران صدها جوان و نوجوان به جرم هواداری از مجاهدین خلق، به جرم پخش اطلاعیه و روزنامهٔ مجاهد، زد. محمدرضا سعادتی که به اتهام واهی جاسوسی دستگیر شده و در پاییز سال ۱۳۵۹ به ۱۰سال زندان محکوم شده بود، در ۴ مرداد ۱۳۶۰، بدون هیچ توضیح و هیچ مجوز «قانونی» خودسرانه در اوین تیرباران شد. در فاصلهٔ خرداد سال ۱۳۶۰ تا تابستان ۱۳۶۵ دهها هزار زندانی سیاسی در محاکمات چند دقیقه‌ای به اعدام محکوم شده و خودسرانه تیرباران شدند. در حقیقت پروسهٔ دادگاه در اتاق های شکنجه و بر روی تخت شکنجه انجام و حکم همانجا صادر می‌شد. در تابستانسال ۱۳۶۷ و پس از نوشیدن جام‌زهر آتش‌بس درعرض پنج هفته، بنا به‌گفتهٔ رضا ملک معاون تحقیق و بررسی وزارت اطلاعات در دورهٔ علی فلاحیان، ۳۳۷۰۰ زندانی سیاسی، که بسیاری از آنان در دادگاههای چند دقیقه‌ای محکومیت گرفته و زندانی می‌کشیدند و یا دورهٔ محکومیتشان به پایان رسیده بود، خودسرانه اعدام شدند. ماده ۱۸۶قانون مجازات اسلامی رژیم آخوندی مصوب ۱۳۷۰اعلام می‌دارد: «هر گروه یا جمعیت متشکل که در برابر حکومت اسلامی قیام مسلحانه کند مادام که مرکزیت آن باقی است تمام اعضا و هواداران آن‌که موضع آن گروه یا جمعیت یا سازمان را می‌دانند و به‌نحوی در پیشبرد اهداف آن فعالیت و تلاش مؤثر دارند، محاربند اگر چه در شاخه نظامی شرکت نداشته باشند». آدم کشیهای خودسرانهٔ این رژیم منحوس در ایران و در خارج از مرزهای کشور از شماره بیرون است و کسی نیست که نداند «مرگ کسب و کار» اوست و با وکیل و محاکمه تماماً بیگانه.

اما ناگهان «مژدگانی که گربه تائب شد»! رژیم آدمخوار آخوندی بعد از چهل و چند سال به این صرافت می‌افتد که می‌بایست سران مجاهدین خلق را محاکمه کند، آن هم در حضور وکلاء، وکلایی که تازه خود «متهمین» می‌بایستانتخاب و معرفی کنند؛ چه دست و دل باز! راستی همین الآن چند وکیل در زندانهای رژیم آخوندی، فقط بهجرم دفاع از موکلینشان، به سر می‌برند؟ این‌که رژیم بچه کُش یه دفعه برمیداره میگه «وکلاء خود را معرفی کنند»، این دیگه از اون حرفاست! رژیم درماندهٔ آخوندی در بیرون از زمان و مکان بعد از یک عمر جنایت و خون‌ریزی خودسرانه، حال به فکر دادگاه و محاکمه و وکیل افتاده! اگر دیکتاتوری «مدرن» شاه ظرفیت شنیدن صدای انقلاب را داشت، رژیم «پارینه سنگی» آخوندی با فضاحتی دیدنی و رقت‌بار در برابر انقلاب نوین مردم ایران «مقاومت» می‌کند. خامنه‌ای ۱۴ خرداد گفت: «مقاومت موجب عقب‌نشینی دشمن می‌شود، برخلاف تسلیم. وقتی که دشمن به شما زور می‌گوید، اگر شما یک قدم به عقب برداشتید، او جلو می‌آید؛ بدون تردید، راه این‌که او جلو نیاید، این است که شما بایستید».

بعد از این‌که ۳۶۰۰ نمایندهٔ پارلمان از ۴۰ کشور، ۱۲۴ رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر و ۷۵ برندهٔ جایزه نوبل پای بیانیه‌یی را امضاء کردند که در آن از جمله خواهان حسابرسی و محاکمهٔ سران رژیم آخوندی به‌خاطر ارتکاب جنایت علیه بشریت شده، فیل رژیم یاد هندوستان کرده و می‌خواهد مجاهدین را «عادلانه» و با وکیلمحاکمه کند. مقاومت ملی ایران از رژیم آدمخوار آخوندی سبقت گرفته است!

عمر سیاسی رژیم آدمخوار آخوندی در حقیقت بعد از ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰ به پایان رسید. بههمین دلیل مجاهدین از فردای آن روز با صدور اطلاعیه‌یی وارد دورهٔ مقاومت شده و برای سرنگونی رژیم حاکم سرکوبگر پروژه تهیه دیدند و دست به تشکیل آلترناتیو دموکراتیک برای دورهٔ گذار، شورای ملی مقاومت، زدند. روزنامه سپاه پاسداران ۱۷مرداد ۱۴۰۲می‌نویسد: این گروهک پس از شورش ۳۰خرداد ۱۳۶۰ به صراحت در بیانیه‌یی راهبرد خود را چنین اعلام می‌کند که «ما مجاهدین خلق با درک واقع‌بینانه از رژیم و آشتی‌ناپذیری و متعارض شدن تضاد با رژیم ضدخلق، پس از ۳۰خرداد، قاطعانه استراتژی مبارزه مسلحانه و در مرحله اول این استراتژی، ضربه یا ضربات تعیین‌کننده و مرحله یک تهاجمی (تهاجم به هر قیمت) و تشکیل آلترناتیو را در دستور کار خود قرار داده‌ایم». مجاهدین خلق، به‌عنوان نیروی پیشتاز سرنگونی، برای کشاندن جامعه به طرف این درک اصولی از هیچ فعالیتی فرو گذار نکردند، و امروز جامعهٔ ایران سرنگونی طلب شده است.

عمر ایدئولوژی مرتجع و بیمارگونهٔ رژیم آخوندی پس از قتل‌عام زندانیان سیاسی در تابستان گرم ۱۳۶۷ و در زمان حیات خود خمینی به‌طور قطعی به پایان رسید. چرا که هزاران زندانی سیاسی مجاهد با دفاع از هویت آرمانی و مبارزاتی خود بر «اسلام عزیزِ» خمینی مهر باطل زدند. در زندان رژیم دیکتاتوری شاه هم به محمد حنیف‌نژاد سه شرط پیشنهاد کرده بودندتا با قبول یکی از آنها از اعدام ناگزیر خلاصی یابد. کسانی که محمدآقا را می‌شناختند مطمئن بودند که او در برابر تسلیم و مرگ شک نخواهد کرد و با پای خود در برابر جوجه حاضر خواهد شد و برای آرمان و مبارزه و سازمان تازه تأسیسش آبرو خواهد خرید. با این وصف تمام هراس بنیان‌گذار سازمان مجاهدین خلق این بود که نکند رژیم سلطنتی حیله کند و او را اعدام نکند و بعد شایعه کند که او در ازای دربردن جانش تسلیم خواستهای رژیم شده است. از این بذر کاشته شده مسعود رجوی نسلی ساخت آمادهٔ حفظ آرمان حتی به قیمت جان! زندانی سیاسی مجاهد با حفظ هویت سازمانی، یعنی حفاظت از آرمانِ مبارزه و مقاومت برای آزادی، در راهروهای مرگ رژیم آدمکش یکبار برای همیشه پروندهٔ ایدئولوژیک رژیم مرتجع و مفتخور آخوندی را بست. سرانجام و پس چهار دهه مبارزه نفس گیر، این حرف را به کرسی نشاند که بین مردم ایران و رژیم اصلاح ناپذیر آخوندی دو نکتهثابت و تغییر ناپذیر وجود دارند: یکی اراده مردم ایران برای آزادی و دیگری ناتوانی تاریخی رژیم آخوندی برای درک آزادی. طبق اصل اول اقلیدس از بین دو نقطهٔ ثابت فقط یک خط راست می‌گذرد؛ خط سرنگونی!