زنده یاد شاملو در همان نخستین روزهای حاکمیت رژیم منحوس خمینی نسبت به روزهای سیاهی که در پیش است هشدار و رسالت تاریخی روشنفکران را یادآو شد:
«روزهای سیاهی در پیش است. دوران پر ادباری که، گرچه منطقاً عمری دراز نمیتواند داشت، از هماکنون نهاد تیره خود را آشکار کرده است و استقرار سلطه خود را بر زمینهیی از نفی دموکراسی، نفی ملیت، و نفی دستآوردهای مدنیت و فرهنگ و هنر میجوید. اکنون ما در آستانه توفانی روبنده ایستادهایم. بادنماها نالهکنان به حرکت درآمدهاند و غباری طاعونی از آفاق برخاسته است. میتوان به دخمههای سکوت پناه برد، زبان در کام و سر در گریبان کشید تا توفان بیامان بگذرد. اما رسالت تاریخی روشنفکران، پناه امن جستن را تجویز نمیکند. هر فریادی آگاهکننده است، پس از حنجرههای خونین خویش فریاد خواهیم کشید و حدوث توفان را اعلام خواهیم کرد».
توفانی که شاملو پیشبینی کرده بود بهوقوع پیوست؛ هنوز چند ماه از استقرار حکومت آخوندها نگذشته بود که حمله و کشتار در کردستان و ترکمن صحرا شروع شد و دفاتر احزاب و سازمانهای سیاسی در سراسر کشور مورد حمله چماقداران و نیروهای سپاه و کمیته قرار گرفت. خمینی خرناسه میکشید و مزدورانش در پی قلع و قمع هر حرکت اعتراضی و هر صدای آزادیخواهی بودند!
۴۳ سال پیش در سال ۵۹ مسعود رجوی در سخنرانی خود تحت عنوان چه باید کرد؟ از مجروح شدن ۲۵۰۰ تن و قتل دهها تن از اعضا و هواداران مجاهدین توسط سپاه و بسیج سخن گفت و نسبت به ادامه این سرکوبها و کشتارها به سران رژیم هشدار داد و گفت:
از ما میپرسند که چرا بعد از بینتبجه ماندن این همه شکوه و شکایت باز بیکار نشسته اید؟ ما چه جواب بدهیم ما چه بکنیم چه باید کرد؟ بگذارید یادآوری بکنیم بهقول علی (ع) که روز مظلوم بر ظالم شکانندهتر است و این پاسخ کسانی است که علناً در مجالس رسمی و در مجالس مذهبی علناً میگویند که: اگر یک روز درگیری بشود ما اینها این مجاهدین را یا میریزیم به بحر خزر یا به خلیجفارس و ما میگوییم آقایان شما مواظب خودتان باشید؛ ریختن ما به خلیجفارس پیش کش! در همین رابطه مسألهای که نبایستی مخفی بماند و ما نسبت به آن به تمام مردممان هم هشدار میدهیم اینست که قدم بعدی این چماقداریها جوخههای تروریستی است. وقتی چماق مؤثر نباشد تروریسم رشد خواهد کرد. ما خواستار تروریسم نیستیم.
خمینی و دار و دسته تبهکارش اما سرمست از باده قدرت و در توهم به محاق بردن هر گونه مقاومت هر روز بر دامنه سرکوبها و کشتارها و بستن دهانها و شکستن قلمها و اعمال اجبارها افزودند؛ غافل از آن که دارند با دست خودشان گور خودشان را میکنند! گوری که امروز بر لبه آن ایستادهاند! خمینی و دارو دستهاش ایران را خالی از مقاومت و برهوتی از تسلیم و کرنش میخواستند! سرکوب؛ سرکوب و باز هم سرکوب تنها وسیله و راه و رسم و سیاستشان شد! اما دلاوران چان بر کفی بودند که رؤیای سکوت و تسلیم آنها را به کابوس بدل کردند. کابوسی که هنوز از آن خلاصی نیافتهاند!
فراخوان رژیم جمهوری اسلامی در مورد تعیین وکیل از جانب مجاهدین برای محاکمه مسعود رجوی و بیش از صد تن از اعضای این سازمان؛ قبل از آن که یک امر جدی تلقی شود بهوضوح نشان از درماندگی رژیمی است که پرونده قطوری از جنایت و کشتار و ترور و اعدام در کارنامه خود دارد.
هر چند برخی از کارگزاران سابق و لاحق رژیم این اقدام را به سخره گرفته و آنرا غیرعملی و حتی تبلیغی به نفع مجاهدین دانستهاند؛ اما سؤال این است که هدف رژیم و دستگاههای امنیتی و سرکوبگرش از این کار چیست؟
چراکارگزاران رژیم بعد از ۴۰ سال حالا به فکر تشکیل دادگاه افتادهاند؟ و اصلاً مگر امام کذابشان فتوای مهدورالدم بودن مجاهدین و حتی تمامکش کردن زخمیهای آنها را صادر نکرده است؟ مگر رئیسی و پور محمدی و نیری و دیگر دژخیمان رژیم بر اساس فتوای خمینی هزاران زندانی اسیر که طبق احکام ظالمانه بیدادگاههای خودشان در زندان بودند را بر اساس فتوای خمینی بهدار نکشیدند؟ و هزاران سؤال دیگر!
واقعیت این است که فاشیسم ولایت فقیه اکنون در چنبره بحرانهای اقتصادی و اجتماعی به پایان عمر ننگین خود رسیده است. واقعیت این است که خامنهای و مزدورانش در قیام سراسری ۱۴۰۱ سرنگونی و مرگ را به عینه تجربه کردند. لذا آنها برای جلوگیری از تکرار قیام همه ترفندها و ابزار خود را بکار گرفتهاند.
بنظر میرسد که یکی از ترفندهایی که توسط سازمان اطلاعات رژیم طراحی شده است راهانداختن همین نمایش تشکیل غیابی دادگاه و تقاضای معرفی وکیل از طرف مجاهدین است. آنها احتمالاً بدین خیالند که با راهاندازی یک سریال دنبالهدار با حضور یک مشت از مزدوران خود بهعنوان شاکی؛ آنچه در دادگاه دژخیم حمید نوری در سوئد و دیپلمات تروریست اسدالله اسدی و همدستانش در بلژیک اتفاق افتاد را وارونه سازی کرده و جای دژخیم و قربانی را عوض کنند! کاری که در فیلم رسوای «ماجرای نیمروز» کردند و بر سر خودشان خراب شد! در آن فیلم کذایی نیز هدفشان دقیقاً موجه جلوه دادن جنایت اعدام هزاران زندانی بیگناه با فتوای خمینی بود.
هدف دیگری که رژیم ایران از راهاندازی این پروپاگاندا دنبال میکند روحیه دادن به نیروهای سرکوبگر و حامیان خود است که اکنون بیش از هر زمان دیگر با دیدن واقعیتها در حال ریزش و روحیه باختگی هستند.
اگر ابتدا نیروهای انقلابی و مبارز هدف سرکوب و کشتار بودند اکنون همه اقشار و طبقات مردم «دشمن» تلقی میشوند و همه هدف سرکوبند. بهعبارت دیگر حالا این تمامی مردم ایرانند که یکپارچه علیه رژیم جنایتکار و ویرانگر جمهوری اسلامی بپا خاستهاند. حالا مشخص شده است که استراتژی و تاکتیکهای مجاهدین در کوبیدن سر مار و سر خم نکردن در برابر فاشیسم ولایت فقیه گل داده است. این حقیقت را سران و کارگزاران رژیم بیش از هرکس میدانند و گاها نیز ناخواسته بدان اقرار میکنند. آنها به یکدیگر هشدار میدهند که «مجاهدین را نباید دست کم گرفت! چون آنها در هر شرایطی خودشان را باز سازی میکنند و به مبارزهشان علیه نظام ادامه میدهند!»
جنبش آزادیخواهی مردمایران اکنون به دوران بلوغ و شکوه خود قدم گذاشته است. حالا اکثریت مردم ایران در آرزوی سرنگونی این رژیم تبهکار روز شماری میکنند. تلاش رژیم در ایجاد تفرقه میان نیروهای سیاسی و انحراف جنبش آزادیخواهی با طرح شعارها و خواستههای انحرافی است. زنان در صف مقدم این نبرد با مقاومت سترگ خود این دایناسورهای وحشی و فاسد و خونخوار را به وحشت مرگ انداخته اند! مادران دادخواه؛ زنان دلیر و جوانان شورشگر امروز خطاب به حاکمان جنایتکار فریاد میزنند: بترسید که خشم ما از قدرت شما پیشی گرفته است.