به مناسبت نخستین سالروز رفتن عماد رام
یاران تو ایســتاده اند به رزم و عزم فتح
رحمان کریمی
عماد جان !
وقتی تو غمگنانه می خواندی
پرندگان بی آشیان
در گرما ی بومی حنجره ات
لانه می کردند
تا دیار باستانی زیبا ترین باغ های عالم را
در تاراج مسموم اعصار
گریه کنند .
عماد جان !
وقتی سرانگشتان چابکت
در ولرم تلخ روزگاران بد
موسیقای میهن مرا
تا ژرفای جان های بی تاب می بُرد
من ،
در عصیان خاموش ملتم
به فریادی
بیدار می شدم .
عماد جان !
تواز کدامین ویرانه های دل می گذشتی
که آنهمه شورو شورابه و شیدایی
بر آبشار سرمست صدای غریبانه ات می ریخت
که مرا
خراب خراب و کباب کباب می کرد ؟
عماد جان !
چه یارانی رفتند و من حوصله کردم
چه چا ووش خوانانی رفتند ومن از کاروان
جدا ماندم .
نفرین بر آنکه آمد و مقدمش شگون نداشت .
جای تو خالی عماد جان !
ما هم چنان !
در میادین کور و کر جهان
عدالت را فریاد می کنیم .
ماهم چنان ،
رهایی ملت تو را
دنبال می کنیم .
عماد جان !
رزمندگان بی سلاحمان ، امروز
خود بزرگترین سلاح اند از عشق و عزم و ایمان
نیستی تا ببینی عزیزمن
دریوزگی های حقیر دشمن را
که جهان کـُمیک را کـُمیک تر کرده است .
عماد جان !
اینک من
بر سکوی آخرین پروازت ایستاده ام به رنج .
دیگر ،
واژه یی نمی بینم این میان
جز آنکه :
یاران تو
ایستاده اند به رزم و عزم فتح
عماد جان !
برتو درود و
با تو :
بدرود
۱۹مای ۲۰۰۴