سیمای آزادی گزارشی از کودتای استعماری، ارتجاعی را پخش می کند.
رژیم در دادگاه غیابی بر علیه ۱۰۴ نفر از اعضای مقاومت و رهبری مجاهدین به مقاله فرمایشی روزنامه لوموند فرانسوی استناد می کند.
نخست وزیر سوئد حمید نوری را که به علت شرکت و همکاری در قتل عام سی هزار زندانی سیاسی که اکثریت قریب به اتفاق آنان از اعضای مجاهدین بودند، «عفو» می کند.
تلویزیون سوئد فیلم کودکان اشرف را نمایش می دهد.
مصطفی پور محمدی یکی از اعضای هیئت مرگ در سال ۶۷ که اکنون به عنوان کاندیدای نمایش ریاست جمهوری خامنه ای ظاهر شده، مهمترین و بزرگترین سابقه مشعشع خود را کشتار مجاهدین اعلام می کند و ادامه می دهد که هنوز کارش تمام نشده است.
همه موارد بالا در عرض کمتر یک هفته اتفاق افتاده است. البته استفاده از عبارت اتفاق، تسامحی است، چون آموخته ایم که هیچ موضع گیری در مورد مجاهدین اتفاقی نیست. در مورد هر کدام از این وقایع می توان بسیار نوشت و بررسی کرد، اما در این مطلب به علت شناخت نزدیکی که از کودکان مجاهدین در کشور سوئد دارم به فیلم کودکان اشرف می پردازم.
در شب اول نمایش فیلم، سارا معین، کارگردان فیلم داستانی به هم می بافد و روایتی تکراری که چگونه توجه اش (ناگهان و بدون هیچ سابقه ای) به این موضوع جلب شده است و همانطور ناگهانی مشتاق به حق کودکان، به تهیه فیلم مبادرت می ورزد.
سارا معین نه تنها کارگردان بلکه فیلم نامه را نوشته است که با برچسب مستند به هیچ عنوان همخوانی ندارد. تمام روایت بر این اساس است که این به اصطلاح کودکان قربانی هستند و کارگردان فیلم در پی آن است که احساسات و عاطفه تماشاچیان را بر علیه سازمان مجاهدین و به خصوص مریم و مسعود رجوی برانگیزد. قابل توجه است که فیلم در سایت های وابسته به رژیم مورد توجه قرار می گیرد و برای آن تبلیغ می شود. در این میان پسر حمید نوری هم به صف مبلغان فیلم می پیوندد.
سارا معین که قبل از اکران فیلم ناشناخته بوده است باز هم به طور اتفاقی در رسانه های فارسی زبان بارها مورد مصاحبه قرار می گیرد. سارا معین از جلد کارگردان و یا سناریو نویس بیرون میآید و به عنوان کارشناس مسائل حقوقی و بین المللی چنین اظهار نظر می کند:
«داستان فیلم داستانی نیست که ادعای کسی در برابر حرف و ادعای کس دیگری قرار گرفته باشد. موضوعِ کودکسربازان [در سازمان مجاهدین] موضوعی اثبات شده است و این نقض قوانین بینالمللی است. علاوه بر این، اسناد بسیاری هم وجود دارد که نشان میدهد صدها نفر از آن بچهها با ادعاهای جعلی در خوابگاههائی [در کشورهای مختلف اروپائی] نگهداری میشدند.»
باید به سارا معین یادآوری کرد که اسنادی که بر اساس آنها می خواهد مجاهدین را محکوم کند، کجاست و چرا آنها را رو نمی کند. اما نیک می دانیم که این اسناد همان اسنادی هستند که در دادگاه غیابی علیه مجاهدین در دادگاه نمایشی در تهران مورد استفاده به اصطلاح دادستان و شاکیان، از جمله دختر لاجوردی قصاب اوین، قرار گرفته است.
سارا معین که ادعای تحقیق در مورد تاریخ جنگ خلیج فارس را دارد، به شیوه شناخته شده رژیم ، متوسل به دروغ می شود و اظهار می کند که «صدها نفر از آن بچه ها با ادعاهای جعلی در خوابگاهها نگهداری می شدند.»
تمام مقامات سوئدی از ورود کودکان و علت آن مطلع بودند.
کارگردان فیلم به عمد تحلیل محتوا نمی کند. فیلم رابطه ی گذشته و اکنون را بررسی نمی کند، به همین ترتیب رابطه ی اکنون و آینده و در نهایت رژیم را در بعد جهانی بررسی نمی کند. بدون شناخت و معرفی وضعیت تاریخی، سیاسی و اجتماعی ایران و علت تشکیل سازمان مجاهدین، هیچگاه نمی توان به علت حضور مجاهدین در عراق پی برد.
کارگردان درپی آن است که با سوء استفاده از احساسات و عواطف انسانی به هدف اصلی خود یعنی شیطان سازی از مجاهدین دست پیدا کند.
ادبیات رژیم در مورد مجاهدین، مسعود و مریم رجوی در آغاز فیلم از زبان هنرپیشگان فیلم (چهار کودک) شنیده می شود. مشخص است که فیلم به اصطلاح مستند، بر اساس سناریوی به دستور نوشته ساخته شده است.
به این چند جمله که با بغض و چهره غمگین هنرپیشگان ادا می شود توجه کنید:
۱ـ اگر به خاطر مجاهدین نبود من به همراه پدر و مادرم بودم و ما همدیگر را داشتیم. مادران مجاهدین خواستار کشته شدن فرزندان خودشان بودند، آنان می خواستند که فرزندانشان شهید بشوند تا خودشان به افتخار برسند
۲ـ تمام مسئولیت به عهده مریم و مسعود است، آرزو دارم آنها را بزنم
۳ـ مجاهدین شیطان هستند. هیچ مرز اخلاقی نیست که آنان از آن گذر نکرده باشند. در سازمان مجاهدین همه دروغ می گویند
۴ـ آنان هرکاری را برای رسیدن به هدفشان انجام می دهند. آنان ۱۰۰۰ کودک را فدا کردند.
۵ـ مجاهدین فرهنگ فرقه را تحمیل کردند و مریم ومسعود همه را مجبور به جدائی کردند.
تمام داستان فیلم حول محورهای بالا ، با چاشنی عاطفه و برانگیختن احساسات باسمه ای، ساخته و پرداخته شده است.
کارگردان فیلم آنجا که احتمال می دهد بیننده، روایت هدف دارش را فراموش کنند و یا روایتش کم رنگ شود، بین آسمان و زمین موردی را پیدا می کند که هدف فیلم را یادآوری کند. درست هنگامی که دوربین فیلم برداری (فیلم مستند) در خانه یکی از هنرپیشگان کار گذاشته شده ، ناگهان صدائی شنیده می شود و یکی از هنرپیشگان می ترسد و از گوشه پنجره به بیرون نگاه می کند، به اتاقی می رود و در کمدی را باز می کند و یک جفت دمپائی، که رویش با پر صورتی تزئین شده، را در می آورد و هنگامی که دوربین روی دمپائی زوم شده است به آرامی آنان را به پا می کند. دوربین او را تعقیب می کند. او در آپارتمان را باز می کند و هیچ کس آنجا دیده نمی شود. نفر دیگری هم می گوید که «احساس می کند تحت تعقیب است.»
اما به سازندگان اصلی فیلم که در ساختمان وزارت اطلاعات حوزه نفاق مشغول به توطئه چینی علیه مجاهدین هستند، باید گفت آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. اگر خامنه ای توانست با خرج میلیونها دلار و خیل مزدوران سازمان مجاهدین را از صحنه سیاسی ایران حذف کند، شما هم ادامه دهید.
عمر توطئه اخیر در فرانسه که غریب آبادی آن ناظر آن بوده به یک هفته نرسید و نشریات معتبر و سیاسی فرانسوی معامله با رژیم برای آزادی گروگان فرانسوی را افشاء کردند. در یکی از این مقالات از سازمان مجاهدین به عنوان یک کفه ترازو در مقابل رژیم یاد شده است.
به رژیم و عمله و اکره اش باید گفت که تا روز سرنگونی هر کاری از دستتان بر می آید کوتاهی نکنید، چنانکه تا به حال نکرده اید. همگی کنار دست یکی از جلادان شناخته شده رژیم مصطفی پورمحمدی قرار می گیرید که اسم منحوس اش با اعدام گره خورده است.
خبر خوب برای ایرانیان آزاده در خارج از ایران که خواهان یک ایران آزاد برای برقراری دمکراسی و حقوق بشر هستند، ظرف تظاهرات برلین در روز ۲۹ ژوئن مناسبترین موقعیت است که به دنیا نشان داد آلترناتیو واقعی رژیم کیست!