پیشدرآمد: مخاطب عمومی من در این شعر چه کسانی هستند:
۱ـ کسانی که بی فراهم کردن زمینه و اسباب و ملزومات کار، ادای براندازی حاکمیت آخوندی را در میاورند و ناگزیر به بیراهه می افتند!
۲ـ کسانی که دچار توهم خود رهبر پنداری اند و با لقلقه کردن« من براندازم»، از دیگران می خواهند به ایشان اقتدا کنند و آب در هاون بکوبند!
اماّ این شعر یک مخاطب ویژه هم دارد: پسر شاه سابق!
او اخیرا در کسوت بدقواره ی وکیل و قیم ملت ایران و رهبر مخالفان نظام جمهوری اسلامی، در یک متن خوانی در کنفرانس اولترا محافظه کاران آمریکایی ضمن شکرپرانی های مکتوب، روی این نکته تاکید کرده که ایرانی ها آمادگی پذیرش دموکراسی را ندارند و پادشاهی برایشان مناسب است!
پاسخ به این اهانت بی شرمانه به ملت ایران با ادعای بیشرمانه تر رهبری برای آزادی ایران را البته مردم ایران در انقلاب ضد سلطنتی ۱۳۵۷ داده اند و در جریان مبارزه برای سرنگونی حاکمیت جمهوری اسلامی نیز همواره تاکید کرده اند:« مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر»!
یاد شاعر شیرین سخن ،سعدی، به خیر که به امثال این شازده متوهم و خود همه چیز دان فرمود:
تو بر اوج فلک چه دانی چیست
که ندانی که در سرایت کیست؟
باری، من با خوش بینانه ترین نگاه، چنین واکنش نشان داده ام:
هر قماری احتمالِ بُرد دارد
جز قمار عاشقی
گر شوی عاشق،
برون کن
از دلت
امّیدِ بُرد!
بیشماران نوح و موسا دل به این دریا زدند
یک از این دریاسپاران
قطرهای امّا
از این دریا نخورد.
ای گرفتار شَرَه، در بندِ آز
نیست پیدا در رگت رنگی ز عشق
خوش خیالی،
سست گامی،
در پیِ یک تکّه نامی
خویش را عاشق مخوان
نیستی اهل سماع عاشقان وُ
دل نمیکوبی به دف
لاجَرَم از سینه ات سوزی نمیآید به گوش
اشتباهی
چرخ چرخان گشته ای
در این میان.
روح پروازی بلند و بیکران
در دلت در سینه ات
افسرد وُ مُرد!
نیست گسترده در این میدان
بساط ناز و نوش
ای دل وُ جانَت اسیر آب وُ نان وُ آبِرو
هیچ میناید به دستت،
رو دری دیگر بزن،
رو عرصه ای دیگر بجو!
آری،آری، نیست بازی کار عشق
گر سر پرواز داری
شو تهی از برگ و بار
میکشندت بر صلیب اینجا
وَ یا بر اوج دار!
جمشید پیمان ۱۳،۰۷،۲۰۲۴