عزیز فولادوند: ترس، توهم اقتدار و کهکشان

 

ترس، توهم اقتدار

و کهکشان

                                                      دکتر عزیز فولادوند

 

۱۰ ماه می ۱۹۳۳ برگی تیره و تار در تاریخ آلمان است. میدان ببل (Bebelplatz) در این روز شاهد «جشن کتاب سوزی» و سرکوب اندیشه بود. دانشجویان و اساتید دانشگاه فریدریش ویلهلم هوادار حزب نازیسم هیتلری در حالیکه گروه موزیک آنها را همراهی می‌کرد ۲۵۰۰۰ جلد کتاب را از اندیشمندانی چون برتولت برشت، کارل مارکس، زیگموند فروید، آلبرت آینشتن، اروین کیش، آنا زگرس، هاینیش هاینه، اریش فروم، توماس مَن و اریش کستنر طعمه شعله آتش کردند. کتابهای جک لندن، ارنست همینگوی و سینکلر لوییس هم جان سالم بدر نبردند. مشعل بدستان ِ چکمه پوش، سرود خوان رژه‌ای شبانه برگذار می‌کردند و در اوهام خود، پیروزی را جشن می‌گرفتند. یوزف گوبلز وزیر تبلیغات آلمان در شب کتاب سوزان نعره می‌زد که «کتاب‌های فاسد» بدتر از «غذاهای فاسد»‌اند که ذهن «بچه‌های آلمانی» را مسموم می‌کنند.

هاینیش هاینه گوییا، تراژدی تاریخ آلمان را پیش بینی کرده بود: «این فقط یک پیش پرده بود. آنجایی‌که کتابها سوزانده می‌شوند، سرانجام انسانها را هم می‌سوزانند.» اما یوزف گوبلز سرمست از «پیروزی» شاید هم نمی‌دانست که زمانی «دایناسورها پادشاه جانوران بودند» (جان ففر، از کهکشان تا انسان). او غوطه ور در اوهام قدرت، تلاش می‌کرد خود را و اندیشه خود را به دستگاه آفرینش تحمیل کند. اما آینده از آنِ انسان است. زیرا در این منطق فقط پدیده های پویا، پتانسیل تطبیق با قوانین هستی را دارند. «باید چشم انتظار طلوع و آغازی نو بود». (جان ففر، از کهکشان تا انسان). آنچه که در تاریخ آلمان «طلوع» کرد، باروری اندیشه و بالندگی انسان بود. تاریکی شریعت هیتلر، فقط لحظه ای را در تاریخ آلمان اشغال کرده بود.

 

مستبدین تنگ‌ نظرند. آنان از اندیشه می‌هراسند. ترسی مخوف در جانشان می‌دود. هستی‌اشان را در معرض تهاجم می‌بینند. خمینی نیز از این تبار بود؛ تبار اندیشه‌کُشان. او نیز با کشتار ِ اندیشه آغازید و «سرانجام» به دار و درفش، شلاق و تیرک اعدام روی آورد. خاوران، کهریزک و گشت ارشاد، تجسم شریعت اویند. اما، اما، این انسان تبارش به «کهکشان» می‌رسد. «از کهکشان تا انسان» و از انسان تا کهکشان. این است سرود آفرینش. این است تبار انسان. این است سرنوشت انسان: بالندگی و پیروزی. داروینیست‌های اجتماعی همچون هیتلر و خمینی و هم تبارانشان بر جامعه و انسان، قانون جنگل را تعمیم می‌دهند، تا نسل کشی، غارت و چپاول را توجیه تئوریک کنند. در کیش اینان آن کس که درنده تر و دارای «دندانهای تیزتر» است (مسعود رجوی، تبیین جهان) پیش‌تر و ماندگار‌تر است.

انسان را همیشه در طول تاریخ انواع خطرات و وحوش تهدید می‌کردند، اما داستان او داستان پیروزی بر جبرهاست. «آینده بی تردید از آن نسلی است که نسل انقلاب است. عناصر ضد خلقی، عناصر ارتجاعی، هیچ سرنوشتی جز نابودی محتوم ندارند، آینده این را گواهی خواهد داد.» (مسعود رجوی، تبیین جهان، ص. ۴۶۹)

 

«کهکشان»

 مقاومت ما با چنین درکی از انسان و حیات است که تجمع سالانه خود را «کهکشان» می‌نامد. منطق این اندیشه کیهانی چنین است: «نباید بیمی به دل راه داد [...] تکامل افقهای فرخنده و درخشان باز کرده و صبح های تابناک را در فضای ظلمانی پیش آورده، اینها در برابرش چیزی نیست.» (مسعود رجوی، تبیین جهان، ص. ۴۷۰)

«کهکشان» نامی است برای یک حادثه، یک منطق، یک ایده و یک هستی شناسی عمیق.

این اندیشه امسال در میدان ببل  (August Bebel) در تاریخ ۲۹ ژوییه ۱۴۰۳ بار دیگر نمود یافت. همان میدانی که شاهد سرمستی «جشن کتابسوزان» هیتلر و گوبلز بود. من در آنروزِ آفتابی در میان موج انسانی حاضر در میدان، با چشمان خود می‌دیدم که چگونه کتابها از میان شعله های آتش، رقصان به پرواز درآمدند و جان گرفتند. می‌رقصیدند و می‌خواندند. در هر انسان ِحاضر در میدان ببل در آن روز ِ شگرف، کتابی سوخته شده به سخن در می‌آمد. کانونی‌ترین سخن ِ مشترک این «کهکشان ِ» انسان و کتاب، یک چیز بود: آزادی و عدالت. این اثر هنری ـ ایمانی طراز اول و شگرف ِ مقاومت، فروغش ظلمات مملو از نکبت شریعت خمینی را در هم کوبید و سانسورچیان همدل ملایان را بسی غافلگیر کرد. حضور شخصیت‌های فوق سنگین جهانی در میان امواج انسانهای آمده از «کهکشان» خوف آفرین است. پیامش خوف می‌آفریند؛ برای ملایان و برای سانسورچیان. این پیام در آسمان برلین طنین افکن شده بود: «ایران را از دست جلادانش رها کنیم تا به دموکراسی کامل دست پیدا کنیم». (آلخو ویدال کوادراس). جان برکو سخنگوی سابق پارلمان انگلستان از حزب گارگر در باره رژه درخشان و مملو از شکوه مقاومت گفت:«من ۴۰سال است سابقهٔ کار سیاسی دارم، ولی هرگز با چنین مقاومتی با این ویژگیها و برخوردار از اعتبار بین‌المللی مواجه نبوده‌ام».

استفن هارپر- نخست‌وزیر کانادا ( ۲۰۰۶ تا  ۲۰۱۵) هم ترس ملایان را چنین فرموله کرد: «سازمانی با سابقه طولانی و ریشه‌های اجتماعی عمیق. دارای شبکه‌یی فعال در داخل و خارج از ایران و رهبری توانمند. برنامه‌های آن بر اصول روشنی استوار است، چیزهایی که سال‌ها به‌طور خستگی‌ناپذیری برای آنها تلاش کرده است.

 

ترس شیوخ ملایان و پیام  یک حکم

ترس بر جهان شیوخ چنگ انداخته است. ترس از مقاومت در دل و جان ملایان رخنه کرده است. کانون اندیشه سیاسی آنان ترس است. ترس رو به تزایدِ فاشیسم دینی از مقاومت، آن را به یاوه سرایی کشانده است. لذا کاهنان مستبد دینی به «صدور» ترس و جهانی کردن آن امید بسته‌اند. شانتاژ، تهدید، گروکانگیری، صدور «حکم دادگاه» و گسترش ارعاب و ترس از ابزارهای فرسوده آنان‌اند. منتسکیو اندیشمند فرانسوی عصر روشنگری، دریافت جدیدی از مفهوم دسپوتیسم را طرح کرد. به باور او دسپوتیسم نوعی از حاکمیت افسارگسیخته و بی رحم است، که ساختار بندی آن بر بنیاد ترس استوار است. دسپوتیسم رژیمی است که با سفاکی «دیگری» را درهم می‌کوبد. ترس را همگانی می‌کند، شهروندان را به زندگی‌ای همراه با ترس، جهل، درماندگی و عجز وادار می کند. دسپوت ازترس تغذیه می‌کند. همه در زیر یک اصل ترسناک نفس می‌کشند. تمامی هستی فرد در معرض بادهای موحش خودسری «رهبر» قرار دارد. شهوت بی حد رهبر خودکامه به قدرت و هوسهای فردی او همه چیز را تهدید می‌کند. قاضی القضات شریعت حکم صادر شده بر علیه مجاهدین و یارانش را این حکم را در اوهام «اقتدار» قرائت کرد و خواهان اجراء آن هم شد. ما «اقتدار نظام» را در حملات سپاه تروریستی  به آشرف و لیبرتی با بکارگیری تمامی توان نظامی در پناه دولت حاکمه مالکی یا در کودتای 17 ژوئن تا کنون شاهد بوده و تجربه کرده‌ایم.

 

پدیده مجاهدین

پدیده مجاهدین، شگفتی آفرین است. این پدیده شگرف با تاریخی مملو از شگفتی مورد احترام و عشق بشردوستان و آزادیخواهان است، خوف برانگیز اما برای دشمنان آزادی و مدافعان استثمار. این خوف از یک سو در دادگاه محاکمه غیابی ۱۰۴ تن از مجاهدین خود را در حکمی مضحک بار دیگر عیان کرد. ترس از محبوبیت ِ مدام شتاب یابنده مجاهدین، اقتدار آنان در گردونه پیچیده سیاست بین‌المللی، محبوبیت رهبری و حضور نسل جوان در کنفرانسهای سه روزه سراسری از ۹ تیر تا ۱۱ تیر ماه ۱۴۰۳. این «حکم» میگوید که افراد شرکت کننده در میتنگ‌ها و تظاهرات مجاهدین به ایران مسترد خواهند شد. این هذیان گویی و یاوه سرایی مصرف داخلی دارد: آرام کردن تشنج ِ یاران و دلدادگان. «کهکشان» برلین دستگاه حکمرانی ملایان را به روان نژندی دچار کرده است. از علائم این بیماری نگرانی و اضطراب را نام می‌برند. انتظار خطر و ترس ناشی از خطری است که شخص منتظر آن است. این شمشیر دامُکلس بر فراز سر ملایان خوف آفرین است.

ملایان در مقابل این «پدیده شگرف» زانو زده‌اند. آنان با این باصطلاح «حکم» به شکست و محکومیت خویش در این کشاکش مهیب ولی پر شکوه با مقاومت اعتراف کردند. جاذبه این «پدیده شگرف» و درخشش آن برای نسل خردگرا و نو خواه جوان سرمایه‌ای است بی بدیل. این نسل یک موتور محرکه قوی در همه فرهنگ‌ها است. خصوصیات منحصر به فرد جوانان از جمله شجاعت، سرسختی، پی گیری، عدالت‌خواهی، حقیقت‌جویی، آنان را به سرمایه‌ای ارزشمند تبدیل کرده است. این نسل در پی تعریف هویت خویش است، به دنبال الگویی برای زیستن و اندیشیدن است. به گفته همه آنان «مریم رجوی» الگویی است برای تعریف هویت و زیستنی انسانی.

پیام تاریخی این رویکرد به مجاهدین فراتر از خلع ید سیاسی از فاشیسم دینی است. یک جوان با شورش ِ خود، هستی خود را رقم می‌زند. او به این هستی خودساخته فخر می‌فروشد. این «هستی» در جهان متحجر و دگم ملایان جایی نمی‌یابد. این جوان از نگاه ولایی و وکالتی بیزار است. پشت به شب و رو به خورشید دارد. مبانی اندیشه شریعت ِ ملایان بر استثمار طبقاتی و آپارتاید جنسی استوار است. فهم مقوله تعریف هویت یک جوان بسا فراتر از درک پست تئوریسین‌های ولایی است. سرنوشت ما مقاومت است. ما در جهانی سفر می کنیم که مافوق درک ملایان است.

 آی ملایان، ترس ریخته درجان خود را نمی توان به جوانان «خود ـ هویت ـ ساخته» تزریق کرد. ما شما را با خوفتان تنها می‌گذاریم و مقاومت را به مدارهای بالابلند‌تری ارتقاء خواهیم داد. ملایان درکی از این واقعیت ندارند که اندیشه متعفن‌اشان برای انسان آزاد و مختار که هستی خود را خود تعریف می‌کند، انگیزه‌‌یی است برای شورش و مقاومت؛ شورش بر علیه هر آنچه پلشتی و فرومایگی است.

 

دکتر عزیز فولادوند

آلمان/ ۲۴ تیر ۱۴۰۳ -۱۴ جولای ۲۰۲۴