۱۶ آذر خون جاری در امتداد یک مطالبه تاریخی
مرداد داغ ۱۳۳۲ است. یک تضاد تاریخی که در یک سوی آن جبهه استبدادِ استعماری و ارتجاع وابسته به دربار قرار دارد و در طیف دیگر آن، جبهه آزادی خواهی، حق حاکمیت مردم و استقلال طلبی اکنون به نقطه تصادم خود رسیده است.
زمینه های تاریخی
انقلاب مشروطیت بدلیل سایه شوم نفوذ استعمار و دستگاه سلطنتی وابسته به آن، نتوانست پروسه طبیعیِ تکاملی خود را طی کند. استبدادِ استعماری، توسعه سیاسی و مسیر رشد بورژوازی نوپای ملی و قرار گرفتن آن در ریل صنعتی شدن و قوام گرفتن اقتصاد متناسب با آن را شدیدا در تضاد با منافع خود می دید و به همین دلیل با توطئه چینی مداوم در صدد انهدام آن بود. عدم شکل گیری و ایجاد احزاب سیاسی ملی و نهادهای مدنی دموکراتیک از نتایج این فرآیند مخرب بود که می توان از آن بعنوان یکی از عوامل عقب ماندگی سیاسی جامعه نام برد.
در اواخر دهه ۲۰، پیشوای فقید و نامدار نهضت ضد استعماری، دکتر محمد مصدق در مقابل انهدام بورژوازی ملی و صنعتی ایران توسط دستگاه فاسد سلطنتی به نفع استعمار انگلیس و بعد هم سرمایهداری مالی آمریکا ایستادگی کرد. اما دریغ که تلاش های او با کودتای استعماری- ارتجاعی ۲۸ مرداد به نتیجه نرسید و جامعه وارد دور جدیدی از سلطه استبداد خشن گردید.
۱۶ آذر درخشش یک هویت فرهنگی
هوای سیاسی بس ناجوانمردانه سرد، سرهای در گریبان، ره تاریک و لغزان و سرمای سخت وسوزان (مدد گرفته از شعر “زمستان” اخوان ثالث)،
این تصویری استعاری از فضای رعب و وحشت زای حاکم بر جامعه بعد از کودتای استعماری ۲۸ مرداد است.
مصدق پاکدست ترین ومیهن پرست ترین پیشوای محبوب مردم در اسارت چکمه پوشان ونوکران اجنبی بسر می برد. جامعه در بغضی سنگین فرو رفته بود و استعمار، سرمست ازاینکه یک بار دیگر جبهه ترقی خواهی و استقلال طلبی که “لجوجانه” مزاحم چپاولگری اش در ایران بود را از سر راه خود کنار زده است.
شادمانی استعمار را آنتونی ایدن وزیر خارجه وقت انگلیس اینگونه بیان می کند: "زمانی که من با همسر وپسرم در کشتی درمیان جزایر یونان در دریای مدیترانه در گردش بودیم، خبرسقوط مصدق از اریکه قدرت را شنیدم و ما پس از مدت ها، آن شب را خواب بسیار خوشی داشتیم ". (کتاب خاطرات آنتونی ایدن چاپ لندن، صفحه ۲۱۴).
به مدد کودتای استعماری و با تکیه بر لمپن -اوباشانی چون شعبان بی مخ و ملکه اعتضادی وحمایت ارتجاع مذهبی به سردمداری آخوند کاشانی، شاه مجددا بر مسند قدرت گمارده شد.
محاکمه پیشوای نامدار نهضت ضد استعماری به جرم ایستادگی در مقابل استبدادِ استعماری ودر دفاع آشتی ناپذیر از منافع ملی ایران در روز ۱۷ آبان ۱۳۳۲ در پادگان سلطنتآباد تهران آغاز میشود.
در این بین فضلالله زاهدی، رئیس دولت کودتا، در روز ۱۴ آذر ۱۳۳۲ تجدید رابطه سیاسی ایران و انگلیس را که پیشتر به دستور دکتر مصدق در ۳۰ مهر ۱۳۳۱ قطع گردیده بود، اعلام کرد.
اندکی پس از صدور این اعلامیه، دنیس رایت، کاردار سفارت انگلیس، برای تحویل گرفتن سفارتخانه دولت متبوعش به تهران می آید وقرار بود در همان روزهای پرالتهاب که مردم دل پرخونی از کودتاگران آمریکایی داشتند، ریچارد نیکسون، معاون آیزنهاور، رئیسجمهوری وقت آمریکا نیز در اوج اعتراضهای مردم نسبت به محاکمه دکتر مصدق وارد تهران شود.
نظامیانِ تا دندان مسلح ِ شاه برای سرکوب حرکت اعتراضی دانشجویان، پیشاپیش در أطراف دانشگاه تهران مستقر شده بودند.
در چنین فضایی ۱۶ آذر ۱۳۳۲، با ۳ آذرخش اهورایی در آسمان تیره وتار میهن درخشید؛ نه صرفا در اعتراض به حضور متحد استعماری وکودتاچیِ شاه در خاک ایران، بلکه بسا فراتر از آن برای فریاد وخروش یک مطالبه بنیادین وتاریخی ووصول نشده. بدینسان ۱۶ آذر به روز نماد مقاومت دانشجویان در برابر استبداد داخلی و استعمار خارجی گردید. ۱۶ آذر بسا فراتر از یک حرکت اعتراضی، نقشی حیاتی واسطوره ای در تعریف ارزشها وهویت جمعیِ جامعه ایران ایفاء کرد و در تاریخ ایران الهام بخش نسل های بعد از خود گردید.
خونی که در آن روزِ آذر از پیکرِ شریعت رضوی، قندچی وبزرگ نیا در صحن دانشگاه تهران بر زمین ریخته شد در واقع ترسیم برجسته مرزبندی جبهه آزادی واستقلال در برابر جبهه استبداد و وابستگی وغاصبان حق حاکمیت مردم بود.
۱۶ آذر نه یک حادثه در گذشته، بلکه نماد زندهای از همین مطالبه تاریخیِ وصول نشده است که تا زمان تحقق آن، چون خون شهیدانِ والامقامِ آن روز همچنان در رگهای جامعه جاری خواهد بود والهام بخش نسلهای آینده خواهد ماند.
آیا پژواک خروشِ “مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبرِ” دانشجویان دانشگاههای ایران در جریان قیام و در نبرد با استبداد دینی و برای حق حاکمیت مردمی، گواه همین حقیقت نیست؟