عزیز فولادوند:‌ «دیکتاتور ِ دلقک» و بازگشت به خانه

 

کتاب «جادوگر شهر اوز» رمان کلاسیک آمریکایی نوشته فرانک باوم (L. Frank Baum) مملو از نمادهای اجتماعی و فلسفی است. قهرمان اصلی داستان دخترکی مهربان و جسور به نام دوروتی است. دوروتی پس از یک طوفان مهیب خانه و کاشانه‌اش را ازدست داده، به سرزمین دیگری پرتاپ شده است. اما رؤیای بازگشت به منزل او را دمی آرام نمی‌گذارد. او در مسیری پر فراز و نشیب دوستانی می‌یابد و به شهر جادویی زُمرد که نماد آرزوها و رویاهاست می‌رسد. دوروتی با شجاعت و اراده، در سفرش با چالش‌هایی روبرو می‌شود و در نهایت با کمک دوستانش بر «جادوگر شهر اوز» همان «دیکتاتور دلقکی» که با شعبده بازی و جادوگری حاکم شده، غلبه می‌کند. او به این کشف نائل می شود که قدرت واقعی در درون او نهفته است (سالها دل طلب جام جم از ما می‌کرد). این راز بر او گشوده می‌شود، که قدرت بازگشت به خانه همیشه در درونش شعله‌ور بوده و می‌تواند با بکارگیری متدهای ویژه چون «خود اتکایی» به خانه‌ بازگردد. دوستی، شجاعت، خودباوری، فداکاری و جستجوی هویت، پیامهای این داستان هستند. شخصیت‌های این داستان در نهایت متوجه می‌شوند که پاسخ خواسته‌هایشان در درون خودشان نهفته است. این داستان، روایت شناخت خویش است. داستان ایمان و مبارزه و امید است. این داستان به ما یاد می دهد، که سفر به سوی خودشناسی و درک بهتر از خود، می‌تواند ما را به جایی برساند که همیشه در جستجوی آن بودیم.

 

«دیکتاتور دلقک»

وضع این گونه است: مستبد هنوز جان سختی می‌کند. اما نحیف است و پریشان سر و هراسمند. با دستانی لرزان و دلقک وار تازیانه را در دستان خونینش می‌چرخاند. این تازیانه به او «اعتماد به نفس» می‌دهد. چیز دیگری جز تازیانه ای فرسوده برایش باقی نمانده است. سایه سیاه فقر گسترده‌تر می‌شود؛ با شتاب‌تر. بحران ورای بحران. او متوهم است. گوییا تفاوت دوران قبل و بعد از «دمشق» را هنوز درک نکرده است. دومینوی ریزش مهره‌های کلفت از قاسم سلیمانی به هنیه و بشار اسد رسید. «فقدان» پشت فقدان.«انتقامها»ی ناگرفته شده، تلنبار شده‌اند. درهم ریختگی و سرگشتگی میان گله وفادار به «دلقک» روزافزون است. زرادخانه دروغ و فریب «دیکتاتور دلقک» تهی شده است. روایت ِ «مدافعان حرم» و «محور مقاومت» در عرض یازده روز در هم کوبیده شد. «دیکتاتور دلقک» تلاش دارد سیاست درهم شکسته مماشات را بازسازی کند. استبداد نفرت می‌پراکند، در نفرت خود را باز تولید می کند. همدلی و عطوفت را می‌کُشد.

 

مقاومت و سفر به خانه

اما: مقاومت و چهره درخشان کانونی آن «مریم» حرفهای جدیدی دارند. این حرفها، بوی و طعم آینده می‌دهند، از جنس دیگری هستند. رنگ این کلمات، دلنشین است و آرامبخش. جهان زشت و کسل‌آور ملایان از همان ابتدا قابلیت آداپتاسیون با جهان معاصر را نداشت. پروژه تحمیل، با اتکاء بر الهیات سرکوب و شریعت شکنجه در مقابل جوهر ِ مقاومت زانو زد. ایده مقاومت، در مقابل «الهیات سرکوب» با این کلمات آغاز شد: «مگر می شود خورشید را کشت، مگر می شود باد را از وزیدن و باران را از باریدن بازداشت، مگر می شود مانع روییدن لاله ها شد.» (مسعود رجوی). آری این کلمات بوی و طعم آینده می‌داد. دوران، دوران مقاومت است. از همان ابتدا نیز چنین بود. وقتی آن طوفان ِ مهیب، خانه ما را ویران کرد، ما سفری پر ماجرا را آغاز کردیم تا به شهر جادویی «اور سورواز» رسیدیم؛  نماد خودشناسی، آرزوها، امیدها و مقاومت. اینجا یاد گرفتیم که باید تردید به دل راه نداد، شجاع بود، همدل و همزبان کوشا بود تا بتوانیم دوباره به خانه باز گردیم. در این سفر «دوستان» فراوانی یافتیم. خود را کشف کردیم؛ بسیاری بیشتر، بعضی‌ها کمتر. مارش ِ فتح آینده و این سفر با میلیشیا آغاز شد. فرمان را مسعود صادر کرد. بسیاری اما دل در گرو تردید دادند. در جهان ِ کسل آور ملایان منکوب شده به زیستی خفت بار رضا دادند. آنان معنای این کلمات «آمده از آینده» را درک نکردند. اینان یاری رسانِ امتداد سیاهی و جان بخشیدن به امر اهریمنی بودند. حتی «فیلسوف ِ» حیران ِدولتی هم مدام، سلطنت شر و گزمه های ولایی را «گفتمان انقلاب» می نامد. (بیژن عبدالکریمی)

 

روایت نوین

دوران، دوران ِ تعیین تکلیف است. دوران ِ استقرار خواست جمهور وبرپایی ارزشهای دمکراسی بر خرابه های جهان کهنه ملایان است.«آینده» منتظر ماست. دوران ِ تردیدها، یأس‌ها، اما و اگرها، امید به «صندوق رأی ها» کهنه گرایی، زبونی و کودنی است. ما به دوران نوینی قدم نهاده ایم: «پارادیم مریم». بیانِ کوتاه این پارادیم چنین است: «ابتدا تو را نادیده می‌گیرند، بعد به تو می‌خندند، سپس با تو می‌جنگند و آنگاه تو پیروز می‌شوی» (مهاتما گاندی). ما راه بسیار دراز و مخوفی را پشت سر نهاده ایم: از «بنیاد علوی» تا اور سورواز؛ میعادگاه آزادی. وه چه شکوهمند است مسافر ِ این سفر بودن. وه چه وجدی دارد همراه این قاقله سالار طی طریق کردن. دوران، تنها دوران براندازی خودکامگی یک دلقک نیست. ما به دنبال تقریر روایت ِ نوینی هستیم. این روایت چنین است:

  • تکمیل پروژه ناتمام آزادی و ارزشهای انقلا بِ مشروطییت و به زیر کشاندن هر نوع اندیشه ولایی و امتیاز ورزی. نماد اندیشه ولایی و امتیاز خواه در فرهنگ ایرانی شاه و شیخ است. در کانون این روایت، پس زدن گفتمان دینی غالب و منجمد کردن «سرمایه دینی» آن است. جدایی دین از دولت و تخته کردن صنعت دین فروشی اولین راهکار این پروژه است.
  • بارز کردن ارزشهای دموکراتیک در روابط فی مابین. دمکراسی در باریکترین فهم آن یعنی اطاعت و عدم سرپیچی، ارجح دانستن حقوق جمع بر فرد، پذیرش انظباط ، پایبندی به وظایف و تعهدات، اطاعت از مافوق، داشتن روح جمعی، دیسیپلین و جمع پذیری، کوشا بودن، خلاق و مولد بودن، ظرفیت انتقاد از خویش و در عالی ترین نقطه «پرداخت فدا». شاخص و شاقول فرهنگ دموکراتیک «پرداخت فدا» است. دمکراسی در ظریف ترین بیانش، کنترل منیّت و اطاعت از آیینامه و قوانین است. یک گروه کوهنوردی بنا به تجربه، «اوستادان مجرب» (منوچهری) را پیش قراول می نماید.
  • همبستگی ملی را ارج نهادن. استبداد منبع باز تولید کینه است. همبستگی اما گشودگی و رأفت است. همدلی و اتحاد، اکسیر زندگی است. استبداد پایان خود را در همدلی ما میبیند. کوشش درتقویت همدلی، بنیاد فرهنگ مقاومت است. تفرقه افکنان در خدمت مستبد‌اند. آز آنان دوری گزینیم. یاران اهریمن، از مقاومت ما و همدلی امان کینه ها بدل دارند.
  • آرمانهای بزرگ را قدر دانسته، پاس بداریم. یاوران ِ ما، پاکبازان صدیق و رهروان ِ آرمانهای بزرگ هستند. قدر آنان را بدانیم به آنان اعتماد کنیم. با نیروی خرد و داوری عادلانه، مدعیان را وزن کنیم. فرصت طلبان را پس زنیم. از اشتباهات بیاموزیم. دوران ما، دوران بندبازیهای سخیف است. شر، همه گیر شده است. شر هر دم نقاب عوض می کند، هشیار باشیم. آگاهی را افزایش دهیم و دنباله رو نباشیم. فرصت طلبان همه جا در کمین انند. تاریخ را بخوانیم و درس بگیریم. در عصر مشروطییت بودند «شاهزادگانی» که به یک باره مشروطه خواه شدند و سُکان انحراف را قبضه کردند. هشیار باشیم. «شاهزاده، تاجزاده» کالای کودنان است.
  • یاری رسان مقاومت باشیم. توان را افزایش دهیم. تنها مقاومت تشکیلاتی، منسجم و پیگیر ضامن پیروزی است. دیدن این تشکیلات هم کار چندان سختی نیست. به آن بپیوندیم. لفاظی و پراکنده گویی چاره درد نیست. مستبد، لفاظی گری را دوست دارد. به اومیدان ندهیم و «دوست» او نباشیم.
  • دوست و دشمن را بشناسیم. معیار بسیار ساده است: آنکه بر مقاومت می تازد، دوست ِ «دیکتاتور دلقک» است. همین و بس. خارج از این فریب است و تبهکاری. آنانی که مقاومت را سانسور می کنند، آنانی که مقاومت را مورد تبعیض قرار می دهند، دوستان «دیکتاتور دلقک» اند، در هر عبا و قبایی.
  • جنبش، خصلت ضد طبقاتی و ضد استثماری دارد. رهبری شایسته از آن کسانی است که در قدم اول بر غول ِ فرهنگ ِ استثمارگری دراندیشه خویش، در درون خویشتن ِ خویش فائق آمده باشند. این است، اصل طلایی این دوران. ادامه این «سفر» بدون ِ آرمانهای بزرگ نا ممکن است. آرمان اما از صداقت و پاکی جان می گیرد. باید انسانهای پاکی باشند تا این آرمانهای بزرگ را چون صلیب بر دوش کشند. استبداد و استثمار چیز جدیدی نیستند، انسان با این دو عنصر، همزاد و همخانه است، در ما ریشه دارند. مسیر مبارزه با آن از «درون» ما می گذرد. تحتانی ترین لایه های وجودی انسان حامل عنصر امتیازورزی و خود محوری است. تنها یک «پرش ایمانی» (سورن کیرکگارد) پاد زهر آنان است. فقط به آنانی که این راه را تجربه کرده اند، می توان تکیه کرد.
  • منتقد باشیم، قوه تفکیک و بازشناسی خویش را ارتقاء دهیم. فراوانند آنانی که: «کنشگر سیاسی»، «فیلسوف»، «کنشگر حقوق بشر»، «فعال سیاسی»، «تاریخ دان»، «مفسر سیاسی» و غیره هستند. آنان را اعتماد نشاید. کسانی که هنوز با ملایان همدلند و توجیه می‌کنند وضع موجود را، نیکخواه ما نیستند. اولین محک، دوری و نزدیکی به ادبیات و تحلیلهای «دیکتاتور دلقک» است، محک ِ دیگر عناد با مقاومت و رهبری آن است. بیان روشنتری را نیافتم.
  • هنوز راه دشواری را درپیش داریم. تا رسیدن به قله، پوتین ها را از پا در نیاوریم. به قله که رسیدیم، افق دلپذیری خود را در مقابل ما می گشاید، در آنجا چند صباحی می آرامیم و بعد به «سفر» مان ادامه میدهیم. خانه منتظر ماست تا آن را دوباره سرو سامان دهیم و پر از خنده و نور کنیم.

 

جورج واشنگتن، فرمانده ارتش قاره‌ای، در شب کریسمس ۱۷۷۶، و در شرایطی بسیار سخت و یخبندان ارتش تحت فرماندهی‌اش را از رودخانه یخ زده دلیور (Delaware River) در زیر هجوم امواج سهمگین و سرمای فلج کننده، به سمت نیوجرسی عبور داد. حمله ای غافلگیرانه ارتش قاره ای به قوای بریتانیا، سرفصل نوینی را در جنگهای استقلال گشود.

 

مقاومت ما از یخبندانها، آبشارها و کویرهای سوزانی عبور کرده است. فصلی نوینی آغاز شده است. ما «خانه» امان را در افق می‌بینیم.

«دیکتاتور دلقک» هراسناک است.

 

دکتر عزیز فولادوند

چهارشنبه ۱۵ ژانویه ۲۰۲۵ (چهارشنبه ۲۶ دیماه ۱۴۰۳)