رضا محمدی: اخلاق در سیاست و سیاست اخلاقی

 

مقدمه

سیاست را می‌ توان بطور ساده، علم و هنر توزیع قدرت و نحوه حکمرانی دانست. ازاین‌ رو، سیاست در هیچ سطحی نمی ‌تواند از اخلاق جدا باشد. اخلاق، به‌ عنوان نظامی از ارزش‌ها و اصول رفتاری، نقش تعیین ‌کننده‌ ای در تنظیم روابط انسانی و اجتماعی دارد. این رابطه از دوران باستان تا کنون موضوع بحث اندیشمندان سیاسی و فلاسفه بوده است. سئوال اساسی این است که آیا سیاست باید تابع اصول اخلاقی باشد، یا اینکه واقعیت‌های قدرت بر آن ارجحیت دارند؟

دیدگاه‌های تاریخی درباره اخلاق و سیاست

از یونان باستان تا کنون، رابطه بین اخلاق و سیاست یکی از مباحث کلیدی در فلسفه سیاسی بوده است. افلاطون اعتقاد داشت که حکمرانی باید به دست فیلسوفانی باشد که دانش و فضیلت اخلاقی را  توامان دارا هستند. ارسطو نیز سیاست را وسیله‌ ای برای تحقق زندگی نیکو و سعادت عمومی می‌ دانست. این دیدگاه‌ها بر ضرورت اخلاق در سیاست تاکید داشتند.

در مقابل، نیکولو ماکیاولی نظری متفاوت ارائه داد. او معتقد بود که سیاستمداران باید بر اساس واقعیت‌های قدرت عمل کنند، نه الزامات اخلاقی. این نگرش، سیاست را از اخلاق جدا کرد و به مکتب "واقع‌ گرایی سیاسی" انجامید.

برتراند راسل، فیلسوف معاصر، در کتاب "اخلاق و سیاست در جامعه" بر لزوم پیوند میان سیاست و اخلاق تأکید کرد. او بر اصولی همچون صداقت، شفافیت، مسئولیت‌ پذیری، پرهیز از خشونت و عدالت تاکید داشت و سیاست را نه ابزاری برای کسب قدرت، بلکه وسیله‌ ای برای تحقق رفاه و پیشرفت اجتماعی می‌دانست.

ضرورت اخلاق در سیاست

تجربه تاریخی بوضوح نشان داده است که نادیده گرفتن اصول اخلاقی در سیاست، زمینه‌ ساز فساد، استبداد و بی ‌ثباتی است. سیاستی که از اخلاق تهی باشد، هرچند ممکن است در کوتاه‌ مدت به حفظ قدرت بیانجامد، اما در نهایت مشروعیت خود را از دست داده و به بحران و فروپاشی کشیده خواهد شد. در مقابل، سیاستی که بر پایه ارزش‌های اخلاقی، صداقت و عدالت شکل گیرد، نه‌ تنها اعتماد عمومی را جلب می‌ کند، بلکه زمینه‌ ساز شفافیت، توسعه پایدار و برقراری عدالت در جامعه خواهد بود.

با این‌ حال، یکی از چالش‌های اساسی در میان جریان‌های اپوزیسیون، استفاده از روش‌هایی است که با اصول اخلاقی در سیاست همخوانی ندارد.

بی ‌تردید، تنها جریان‌هایی که بر پایه اخلاق، صداقت و تعهد به منافع ملی فعالیت می ‌کنند، می‌ توانند به‌ عنوان نیرویی قابل ‌اعتماد در مسیر آزادی و دموکراسی گام بردارند. در این راستا، شفافیت در اهداف و مسیر مبارزه و پرهیز از فریب و تبلیغات نا درست، معیاری مهم برای سنجش مشروعیت هر جریان سیاسی است.

بنابراین، اخلاق در سیاست نه یک گزینه، بلکه ضرورتی انکارناپذیر است. سیاستی که از اصول اخلاقی تهی باشد، دیر یا زود دچار بحران مشروعیت شده و محکوم به شکست خواهد بود. اپوزیسیون ایران، برای تبدیل ‌شدن به نیرویی کارآمد و مورد اعتماد مردم، باید پایبند به اخلاق سیاسی، شفافیت در عملکرد و اتحاد بر اساس ارزش‌های مشترک باشد.

شورای ملی مقاومت ایران از زمان تاسیس خود در سال ۱۳۶۰ توانسته به‌ عنوان نیرویی سازمان ‌یافته و متعهد به اصول اخلاقی باقی بماند. این شورا، با پایبندی به ارزش‌های انسانی، پرهیز از تعرض به حریم خصوصی مخالفان و تاکید بر شفافیت سیاسی، الگویی متفاوت از مبارزه را ارائه کرده است.

در مقابل، برخی جریان‌های مدعی اپوزیسیون، با به‌ کارگیری روش‌هایی که نه‌ تنها با اصول اخلاقی سازگار نیست، بلکه چهره اپوزیسیون را در افکار عمومی مخدوش کرده، عملا به تقویت موقعیت رژیم کمک کرده‌اند.

ازجمله این گروهها، سلطنت‌ طلبان حامی بچه شاه هستند که در میان آن‌ها نیروهای شناخته‌ شده اطلاعاتی، وابستگان سپاه پاسداران، بسیجیان  مامور به خارج از کشور، بقایای ساواک و به‌ ویژه پرویز ثابتی، از چهره‌های سرکوبگر سابق، نقش پررنگی ایفا می کنند.

این جریان، که نماد بارزی از بی‌ اخلاقی در سیاست است، تمام تلاش خود را برای منحرف کردن مسیر قیام مردم ایران به کار بسته و در این راه از هیچ اقدامی، از جمله سرکوب، تخریب و ارعاب مخالفان، دریغ نکرده است.

سلطنت‌ طلبان، که بیشتر به محفلی از فرصت‌ طلبان و جیره‌ خواران سیاسی شباهت دارند، با تهمت‌های بی‌ اساس، تخریب شخصیت و توهین‌های سخیف، کینه‌ ای عمیق نسبت به مخالفان خود، بویژه سازمان مجاهدین خلق، از خود نشان می دهند.

آن‌ها از متهم کردن مجاهدین به تروریسم تا ابراز دشمنی آشکار و هیستریک با این سازمان پیش رفتند و به سطحی از خصومت رسیدند که شباهتی آشکار به تبلیغات و تهدیدهای رژیم آخوندی دارد. در همین راستا، با سر دادن شعارهای تهدید آمیز علیه اعضای مجاهدین، سیاستی را در پیش گرفته ‌اند که نه‌ تنها کمکی به مبارزه برای آزادی نمی‌ کند، بلکه عملا  در راستای منافع رژیم عمل کرده و به تقویت آن منجر شده است.

افراط ‌گرایی سلطنت‌ طلبان؛ چهره‌ای از فاشیسم در خارج از کشور

حضور عناصر افراطی سلطنت ‌طلب در تجمعات اپوزیسیون، همراه با خشونت کلامی و فیزیکی علیه مخالفان، پدیده‌ای نوظهور را در فضای سیاسی خارج از کشور رقم زده است که شباهت زیادی به راست افراطی و گرایش‌های فاشیستی دارد. این جریان، که کمترین اعتقادی به دموکراسی و آزادی بیان ندارد، با رویکردی استبدادی و سرکوبگرانه، نه‌ تنها به فضای مبارزاتی ایرانیان خارج از کشور آسیب زده، بلکه فرهنگ سیاسی این جوامع را نیز به رفتارهای غیردموکراتیک آلوده کرده است.

از نمایش‌های تبلیغاتی تا رسوایی‌های پی ‌در پی

پروژه‌هایی همچون نشست جورج ‌تاون، کارزار تبلیغاتی اتوبوس منشور همبستگی، و کمپین شکست‌ خورده "من وکالت می ‌دهم"  تنها نمونه‌هایی از ناکامی‌های این جریان محسوب می‌شوند. آخرین رسوایی آن‌ها، تلاش برای تحریف واقعیت پس از گردهمایی بزرگ مقاومت ایران در ۸ فوریه پاریس بود، جایی که هزاران نفر از حامیان مقاومت، سالگرد انقلاب شکوهمند ۵۷ را گرامی داشتند. این جریان، که همواره در تلاش برای القای روایتی وارونه از مبارزه مردم ایران است، بار دیگر در برابر واقعیت حمایت گسترده از مقاومت ناکام ماند و به روش‌های غیراخلاقی و تحریف واقعیت متوسل شد.

دروغ‌های آشکار و فریب افکار عمومی

پس از تظاهرات باشکوه دهها هزار نفر از هواداران و حامیان مقاومت در ۸ فوریه در پاریس، که به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ برگزار شد و خاری در چشم "شاه و شیخ" بود، سلطنت ‌طلبان افراطی، همگام با دستگاه تبلیغاتی رژیم، تلاش گسترده‌ ای برای تخریب این نمایش قدرت به کار گرفتند. آن‌ها که تاب دیدن این رژه سیاسی را نداشتند، از سانسور خبری در رسانه‌های فارسی ‌زبان خارج از کشور گرفته تا انتشار اتهامات دروغین، هر ابزار غیراخلاقی را برای تحریف واقعیت به کار بستند.

در این میان، یکی از رسواترین اقدامات آن‌ها، انتشار کلیپی به زبان آلمانی بود که در آن، یک راننده اتوبوس از وضعیت نامناسب کف  اتوبوس پر از زباله ابراز نارضایتی می‌ کرد. این ویدئو، که فاقد هرگونه تاریخ مشخص بود و در آن هیچ نامی از گروه یا سازمان خاصی برده نمی‌ شد، با نهایت دنائت و کینه‌ ورزی به مجاهدین نسبت داده شد تا از این طریق، همایش باشکوه پاریس را تخریب کنند. این اقدام، نمونه‌ ای آشکار از سقوط اخلاقی سلطنت‌ طلبان بود که فراتر از مرزهای یک رقابت سیاسی، نمادی از بی‌ پرنسیپی، بی‌اخلاقی و بازی در زمین رژیم شد.

سلطنت‌ طلبان، در تلاش برای کسب مشروعیت، بارها با دروغ‌ پردازی و فریب افکار عمومی سعی کرده‌اند جایگاهی برای خود دست ‌و پا کنند.

یکی از نمونه‌ های بارز این دروغپردازی ‌ها، ادعای بی ‌اساس دعوت بچه شاه به کنفرانس امنیتی مونیخ بود. در حالی که هیچ دعوتی از وی  صورت نگرفته بود، سلطنت ‌طلبان افراطی با تبلیغات گسترده، تجمعی را در این شهر ترتیب دادند که در نهایت به یک نمایش مفتضحانه بدل شد. با وجود هزینه‌های فراوان و تبلیغات پیشین، تعداد شرکت‌ کنندگان این تجمع از سیصد نفر فراتر نرفت.

کنفرانس امنیتی مونیخ، که هر سال با حضور برجسته‌ ترین سیاستمداران جهان برگزار می ‌شود، فرصتی مهم برای رساندن صدای مردم ایران به جامعه جهانی است. در نخستین روز این کنفرانس (۱۴ فوریه)، اشرف ‌نشانان، یاران و حامیان مقاومت، و ایرانیان آزادیخواه با حضور پرشور خود علیه سیاست مماشات و برنامه هسته‌ ای رژیم، که تهدیدی جدی برای امنیت منطقه‌ ای و جهانی محسوب می ‌شود، دست به تظاهرات زدند. آنان همچنین بر به رسمیت شناخته شدن حق مشروع مقاومت تاکید  کردند.

علاوه بر این، چندین گروه آلمانی و فعالان سیاسی از ملیت‌های گوناگون نیز در حمایت از آزادی، دموکراسی و صلح، تجمعات مختلفی را در طول این سه روز برگزار کردند.

در مقابل، تجمع سلطنت‌ طلبان در مونیخ، که با هدف نمایش قدرت پوشالی و کسب اعتبار برای بقایای سلطنت برگزار شده بود، به نمایشی رقت‌انگیز تبدیل شد.

در این گردهمایی، نه‌ تنها هیچ شعاری علیه رژیم سر داده نشد، بلکه محتوای آن کاملا  بی‌ارتباط با کنفرانس امنیتی مونیخ بود. صحنه‌های مشمئزکننده این تجمع، حول محور "سوگند وفاداری به خاندان پهلوی" شکل گرفته بود- نمادی آشکار از واپسگرایی و پرستش استبداد فردی.

نمونه دیگر از تلاش‌های مذبوحانه سلطنت‌ طلبان برای کسب اعتبار، هیاهوی رسانه‌ ای درباره حضور بچه شاه در شورای حقوق بشر سازمان ملل در ژنو بود. این حضور، برخلاف ادعاهای فریبکارانه، نه از سوی سازمان ملل، بلکه از طرف یک نهاد غیردولتی به نام "یوان واچ" ترتیب داده شده بود. با این ‌حال، بچه شاه بارها به ‌طور شیادانه این حضور را به شورای حقوق بشر سازمان ملل منتسب کرد تا برای خود اعتباری جعلی بتراشد. جالب‌ تر آنکه، نه ‌تنها این نشست هیچ ارتباطی با سازمان ملل نداشت، بلکه حتی محل برگزاری آن در ساختمانی واقع در چند ایستگاه دورتر از مقر اصلی سازمان ملل در ژنو بود.

ماجرای کنفرانس "سی ‌پک" در آمریکا نیز نمونه‌ ای دیگر از این رسوایی‌ها بود. زمانی که به دلیل ارتباط بچه شاه با سپاه پاسداران، از حضور او در این نشست جلوگیری شد، او با ادعایی مضحک مبنی بر "تعهدات خانوادگی" تلاش کرد این ناکامی را توجیه کند.

این موارد تنها گوشه‌ ای از کارزار دروغپراکنی و جعل واقعیت توسط سلطنت ‌طلبان برای فریب افکار عمومی است.

شعارهای فاشیستی و مضحک "خدای هر ایرانی، کینگ رضا پهلوی" و لقب‌های موهومی مانند "خداوند یاسمین پهلوی" و "خداوند فرح پهلوی" که از سوی جیره‌ خواران سلطنت ‌طلب مطرح شده، فراتر از آنکه هجوآمیز و بی‌ اساس باشد، پرده از عمق پوسیدگی فکری و ماهیت ارتجاعی این جریان برمی‌ دارد.

ترویج چنین تفکرات  واپسگرایانه، نه‌ تنها توهینی آشکار به شعور ملت ایران است، بلکه نشان ‌دهنده تمایلات خطرناک این گروه برای احیای دیکتاتوری سلطنتی در شکلی فاشیستی و تمامیت‌ خواهانه است. مقابله با این روند، نه ‌تنها یک ضرورت سیاسی، بلکه وظیفه‌ ای تاریخی در دفاع از آزادی و حاکمیت مردمی محسوب می‌شود.

 

آرزوی بازگشت به استبداد گذشته؛ توهمی بیش نیست

بچه شاه، که تنها سرمایه‌ اش تولد در خانواده‌ ای سلطنتی است، نه‌ تنها از پذیرش مسئولیت جنایات رژیم  دیکتاتوری پهلوی شانه خالی می ‌کند، بلکه با دریافت مشورت از چهره‌هایی چون پرویز ثابتی، عملا جنایات پدرش را  تائید و از آن دفاع می‌ کند. او همچنان در گذشته‌ ای پوسیده و مرده زندگی می‌کند و با اصرار بر "شاهزاده" خواندن خود، از درک تحولات عمیق فکری و اجتماعی مردم ایران عاجز است.

آنچه در انقلاب ۵۷ رخ داد، صرفا جا به‌ جایی یک نظام سیاسی یا تغییر حکومت نبود، بلکه یک انقلاب عمیق و بنیادین با ریشه‌های فکری و اجتماعی بود که جامعه ایران را متحول کرد. این انقلاب، دیکتاتوری سلطنتی را قاطعانه رد کرد- واقعیتی که حتی شاه مخلوع، که خود را "ظل‌الله" می‌نامید، در واپسین روزهای حکومتش به آن اذعان کرده بود. تلاش برای تحریف این واقعه تاریخی با برچسب‌هایی مانند "فتنه" یا "شورش۵۷ " هرگز نمی‌تواند حقیقت را تغییر دهد یا اراده یک ملت را نادیده بگیرد.

در پایان، باید بر این واقعیت مسلم  تاکید کرد که دوران "شاه و شیخ" به سر آمده است. آینده ایران نه در بازگشت به استبداد و ارتجاع، بلکه در استقرار یک نظام دموکراتیک، مبتنی بر حاکمیت مردمی، عدالت اجتماعی، رعایت حقوق بشر و آزادی رقم خواهد خورد.

در این مسیر، برنامه ۱۰ ماده‌ای خانم مریم رجوی، رئیس ‌جمهور برگزیده شورای ملی مقاومت ایران، تنها راهکار جامع، مترقی و عملی برای ساختن ایرانی آزاد و دموکراتیک است.

قیام تا سرنگونی

رضا محمدی