حکومتِ حاکم بر سرزمین ما، آلوده به صفتهای بسیاری ست. حکومت اعدامی، قتل عام، زندان، شکنجه و تجاوز، کودک کش، زن ستیز، جهل و جنون، مافیای صدور تروریسم، قاچاقچی، غارت و تاراج .........
اینها تنها بخشی از صفتهای رژیمی هستند که سردمدارانِ آن، با دغلکاری و فریب مانند بوزینه ابتدا از منابر و سپس از پلکانِ مناصبِ نان و آب دار بالا رفته اند.
شرط اول جهت مزین گردیدن به صفتهای فوق"بی آبرویی" است، که البته حاکمانِ ردا بردوش، از آن نصیبها برده اند و بدون وجود آن در تمامی لایه های حکومتی، هرگز در این نقطه نبودند.
یعنی برای اینکه بتوانی به راحتی غارتگر اموال صغیر و کبیر باشی، برای اینکه بتوانی در عرض یک سال حداقل هزار قربانی را به طناب دار بسپاری، برای اینکه بتوانی زن و دختر مردم را به جرم بی حجابی دستگیر کنی و بعد در زندان به آنها تعرض نمایی، برای اینکه بتوانی انسانهای بی گناه را به جرم جاسوسی دستگیر کرده، روانه زندانها کنی و از دولتهای آنها برای آزادی شان، باج خواهی نمایی، برای آنکه بتوانی در گرماگرم یک جنگ افروزی فاجعه بار که هنوز تبعات سخت آن برای مردم بی نوای غزه ادامه دارد و تا کنون بیش از ۵۰ هزار کشته و بالای ۱۰۰هزار مجروح روی دست آنها گذاشته و خانه ها و کاشانه هایشان را به خاکستر تبدیل کرده، باز هم باد در غبغب بیندازی و بیایی بنشینی و با وقاحت تام و تمام دَم از پیروزی! بزنی، حتما قبل از هر چیز نیازمند دارا بودن یک شرط ویژه به نام "بی آبرویی" هستی.
عنصر "بی آبرویی" و "بی پرنسیپی" مثل خون در تمامی پیکر متعفن حکومت آخوندی جاری ست. در واقع اصلی ترین عنصر پیش برنده "ام القراء" و حفظ حیاتِ ننگینِ آن طی بیش از چهار دهه گذشته است.
آنچه آخوندها در طول 45 سال گذشته در سرزمین ما و در منطقه و جهان انجام داده اند را با سایر حکومتهای روی زمین مقایسه کنید. مطمئنا مثل و مانندی حتی نزدیک به آن، نخواهید یافت. وقتی که شرم و حیا و آبرو، بال در می آورند و پرواز می کنند، آنگاه عبور از تمامیِ مرزهای دنائت و وقاحت و رذالت، ساده ترین کار ممکن می شود.
شیطان سازی و تلاش جهت جلوه دادنِ سپیدی به سیاهی و نیکی و خوبی به زشتی و بدی و قتل عام در داخل و ترور در خارج از کشور به جرم دگر اندیشی را مثل یک پروتکل تعریف شده در سازمان حکومتی به اجرا در آوردن و متعاقب آن بر سر میزهای حقوق بشری بین المللی هم حاضر شدن و قیافه حق به جانب به خود گرفتن و اندر سود و فواید حقوق بشر، دادِ سخن سر دادن، فقط و فقط از عهده کسانی بر می آید که در لجن زار "بی آبرویی" غوطه ورند.
با این اوصاف، تکلیفِ انسانهای شریف و آزاده ای که در اپوزیسیون رو در روی این حکومت قرار می گیرند و به جای لفاظی های بی ارزش و چندش آور، شبانه روز در تلاش و کوشش برای ساقط کردن و براندازی آن فداکاری و جانفشانی می کنند، از پیش روشن و معلوم است.
به ویژه اگر سردمدارانِ حکومتِ بی عِرض و آبرو، به این نتیجه هم رسیده باشند، که نظامِ شکل گرفته از سر فریب و نیرنگ و کشتار و دغل بازی شان، غرق در بحرانهای عمیق اجتماعی و سیاسی و اقتصادی، رو به قبله دراز شده و عنقریب است که نفسهای به شماره افتاده شان قطع گردد و در چشم به هم زدنی با لعنت شدگانِ تاریخ، همراه و همسفر گردند.
در نقطه مقابلِ حکومت بی آبروی آخوندی، مقاومت و آلترناتیوی وجود دارد که به قیمت رنجها و مرارتهای سالیان، با عبور از تختهای شکنجه و قتل عام و با تلاشها و کوششهای بی وقفه و مستمر، به بالا بلندترین قله های آبرومندی و شرافت رسیده است.
هزاران شخصیت برجسته در جهان، هزاران پارلمانتر و انسانهای شناخته شده در سطح بین المللی در زمینه های سیاسی، هنری، علمی و مذهبی...، این مقاومت را به رسمیت شناخته و حمایت از آن را موجب غرور و افتخار خود می دانند. این همان چیزی ست که حکومتِ بی آبرو از آن بی بهره است.
آنچه که بر سوزش آخوندهای زن ستیز می افزاید، این است که در راس مقاومتی با این خصوصیات، یک زن پرچم شرف و آزادگی یک خلق را بر دوش گرفته و در اوج قله، به اهتزاز در آورده است.
در این روزگار وانفسا، که حرمت انسان را زیر پا لِه می کنند، تحقیر می کنند و از کشته، پشته می سازند، این "زن" حرمتِ انسان بودن، انسان ماندن و انسان زیستن است.
حکومتِ بی آبروی آخوندی، خود را در مقابل چنین مقاومت و چنین رهبر از خود گذشته و آزاده ای، به شدت حقیر و ناچیز می بیند. آنرا بزرگترین خطر موجودیت خود به حساب می آورد و چون نمی تواند به آن سطح از ارزشهای عالی برسد، تلاشِ بیهوده و به عبث می کند، تا او را یا از میان بردارد و یا حداقل پائین کشیده و هم سطح و هم تراز خود نماید.
هزاران بار تلاش کرده و سرش به سنگ خورده، اما چه کند بی نوا که چاره ای جز آزمودنِ آزموده های گذشته و باز به خطا رفتن، برای خود نمی بیند.
این بار هم یکی از همان هزاران بار است، که سعی کرده تا با باج خواهی، در مقابل آزادی یک گروگانِ اسیر فرانسوی، توسط لاطائلاتی که حالا دیگر حتی عوامل خودش را هم نمی توانند فریب بدهند، بانوی صبر و استقامت و شرافت را هدف قرار دهد.
اما پاسخ همچنان کما فی السابق همان است که بود:
کِی شود دریا ز پوز سگ نجس .... کِی شود خورشید از پف منطمس؟
به اینها اضافه کنید حال زار و نزار حکومتِ غرق در بحران و به قول خودشان محاصره در انواع و اقسامِ ناترازی ها. از آب و نان و هوای مردم گرفته تا مسکن و بهداشت و آموزش و کسب و کارهای کساد و بی رونق را. اینها یک جای سالم باقی نگذاشته اند.
ظاهرا تحریمهای شدیدتر هم در راهند.
البته آخوندها به خوبی می دانند که اینها هر چند باعث تضعیف حاکمیت شان خواهند شد، اما باعث سرنگونی نخواهند شد.
سرنگونی واقعی را دشمن اصلی و قسم خورده، یعنی همانها که با عزم آهنین و ایمان خلل ناپذیر به آزادی، جز به براندازی اش، رضایت نخواهند داد، اراده کرده اند و به زودی نیز محقق خواهند نمود. سیاه نمائیها و شیطان سازیها، دقیقا از همین جا ناشی می شوند.
سخن آخر:
روزگارِ سیاه آخوندها به پایان خود نزدیک می شود. آویختن به "کانار آنشنه" ها در قبال آزادی یک گروگان بی گناه، با پرداخت هزینه از جیب مقاومتِ ایران، تمسک جستن به مشتی بریده مزدور جیره و مواجب بگیرِ داخلی و خارجی، آویزان شدن به پس مانده های حکومت سابق و حلوا حلوا کردن آنها در اجتماعات و دخیل بستن به "روح رضا خان قزاق" با شراکتِ مزدورانِ "حزب اللهی و شاه اللهی" در داخل و خارج از کشور، دردی از آنها دوا نخواهد کرد.
مقاومتی که از زیر بار سنگین قتل عام و زندان و شکنجه و اعدام و مهیب ترین بمبارانهای تاریخ به سلامت عبور کرده، زیر چشم شما آخوندهای حرام لقمه با وجود سرکوبهای سنگین و بی رحمانه تان، طی دَه سال گذشته در داخل میهن کانونهای شورشی اش را برپا نموده، در خارج از کشور با اقبال گسترده هموطنانِ آزاده روبرو شده، همیاری با "سیمای آزادی" اش، سه، چهار روز طول می کشد و مبالغ اهدایی هموطنانِ ما، چشمهایتان را کور کرده، با این ترفندهای نخ نما و قدیمی، از میدان به در نخواهد رفت و دست از فشردن گلویتان تا بند آمدن آخرین نفسهای حرامتان، بر نخواهد داشت.
درس بزرگ بهار به ما آموخته است که: زمستان رفتنی ست.