ما مذاکرات مونیخ را داشتیم و چمبرلین را که لبخندزنان برگشت ودرحالیکه توافقنامه صلح راکه حاصل این مذاکرات بود با دست بالا گرفته بود و میگفت که این برای ما درحال حاضر معنای صلح دارد، تا به این وسیله استقبال و تحسین عمومی را برای آنچه که آن زمان مماشات مینامیدند کسب کند. آنچه در سال 1938 بود، تحقیقا همان چیزی است که الان ما از آن تحت عنوان دیالوگ از آن یاد میکنیم، به معنی گفتگوی جدی با دشمن اصلی با امید به رسیدن به توافق با آن.
من این داستان را یادآوری کردم تابه چند قیاس اشاره کنم.
احمدی نژاد و رژیم ایران، امروزه همان ویژگیهایی را که نازی ها در سالهای 1930 داشتند، دارند.
پدیده دیگری که دارد انجام میگیرد، مسلما برنامه تسلیحات اتمی دولت ایران است. اگر شما باور ندارید که این یک برنامه تسلیحات اتمی است، من بسیار خوشوقت میشوم که (بروشنی) پل بروکلین آنرا به شما نشان بدهم. بدترین و غیر مسئولانه ترین ارزیابی اطلاعاتی سراسری، چند سال پیش، تیتر خود را با پاورقی خودش مخدوش کرد.
عنوان ارزیابی این بود که ایران برنامه تولید سلاح هسته ای خود را متوقف کرده است، ولی درپاورقی نوشته بود که اوه، درضمن آنها همچنان به غنی سازی اورانیوم خود ادامه میدهند.
غنی سازی اورانیوم یا بازتولید پلوتونیوم مانند ستون اصلی چادر، در طراحی سلاح هسته ای است. این همان چیزی است که سخت است و همان چیزی استکه زمان میبرد.
، ادعاهای دولت ایران در مسیر اقداماتی که انجام میدهد، دقیقا معادل همان تضمین های صلح آمیزی هستند که هیتلر در سالهای 1930 میداد درحالیکه درهمان زمان مشغول ساختن بمب افکنهای استوکادایو و تانکهای پانزر خود بود ، ومدعی بود که اینها برای مصارف صلح آمیزند. و البته که آنها برای همین منظور بودند!!
مسلما هدف اولیه دولت ایران از غنی سازی اورانیوم برای تامین سوخت رآکتورهای هسته ایش است. این برای من اعجاب انگیز است که چطورطی سالهای گذشته، انسانهای منطقی از نقاط مختلف دنیا تا این حد در دام مزخرفاتی ازاین دست که هر ازگاهی مجددا مطرح میشود افتاده اند!!
علاوه بر مقایسه های دیپلماتیک و انباشت تسلیحات، تعدادی از مثلها نیز در مورد احمدی نژاد و رژیم ایران در زمینه رفتارشان با یهودیان، دمکراتها و مردمی که خواهان یک ایران بردبار هستنداست، یک دولت بردبار ایرانی که که دربرگیرنده همه اقشار باشد و یقینا الان زمان آن رسیده است که ما نیز یک نگاه تازه به نحوه تنظیم مان با دولت ایران بکنیم.
من فکر میکنم که این ایده آل بود اگر فراکسیون هایی در درون دولت ایران بودند که ما میتوانستیم با آنها کار کنیم، اما من بجد معتقدم که آن اسب مدتهاست که اسطبل را ترک گفته است. سال 1997 با روی کار آمدن رئیس جمهور جدید برای دولت ایران دست تکان دادیم، و برخی امیدهایی داشتند که شاید او مدره باشد، من فکر نمیکنم که آنموقع هم مدره بود، و الان دیگر یقینا چنین موردی در این رژیم وجود ندارد.
آنهایی که از احمدی نژاد و افکارسپاه پاسداران یا بسیج جدا و کنده میشوند، دراسرع وقت دستگیر و کشته میشوند. من فکر میکنم، شانس اینکه کسی در درون این رژیم پیدا بشود که ما بتوانیم با او کار کنیم هرچه کمتر و تقریبا نزدیک به محو شدن است.
زمانیکه آهنگ مذاکرات به صدا در می آید، همانند یک چکش که بسیاری از اشیاء را که میخ نیستند در هر حال بصورت میخ می پندارد، برای یک دیپلمات هم بسیاری از چیزها که در واقع فرصت نیستند بصورت فرصت جلوه می کنند و بر این اساس گزارش تلگراف می کنند. و اگرچه می توان با افرادی مانند وزرای خارجه گفتگو کرد، ولی مثلا در حکومتی مثل دولت احمدی نژاد، نمی توان تحت هیچ شرایطی فریب خورد وآوانس هایی را داد، به این امید که گفتگوی فرضی را به نتیجه برسدخصوصا وقتی که شانس چنین امری نزدیک به صفر است. یکی ازکارهایی که دیگرهیچگاه نباید انجام شود و در این رابطه من با سخنرانان دیگر در اینجا هم عقیده هستم اینست که نباید مجاهدین را در لیست نگاه داریم. طی 22 سالی که من به وکالت اشتغال داشتم بسیاری احکام حقوقی را باید می خواندم و اخیرا تصمیم دادگاه استیناف را در کیس مجاهدین علیه وزارتخارجه هم مطالعه کردم. تجربه من و فکر می کنم اکثر وکلایی که به مسائل بین المللی علاقه دارند این است که دادگاهها بطور معمول تا آنجا که به حوزه سیاست خارجی مربوط می شود مقدار زیادی ازقوه مجریه تمکین می کنند. حکم ژوئیه گذشته دادگاه که بسیار خوب و شیوا نوشته شده است صراحتا و بطور موثر می گوید که -اگرچه دادگاه این قیاس را به کارنمی برد-آنچه وزارت امور خارجه انجام داده مانند کاری است که ملکه سرخ در ”ماجراهای آلیس در سرزمین عجایب” برعهده داشت، آنجا که از او میپرسند که آیا اول محاکمه، بعداعلام حکم و بعد اعدام؟ وملکه می گوید نه اول اعدام و بعد محاکمه.
بنابراین ما باید این کار (لغو نامگذاری) را انجام دهیم بهمراه تلاش جدی برای همراهی کسانی که چه در خارج و چه در داخل خواهان یک ایران بردبار هستند.
ثانیا، ما باید بدانیم، اگرچه مقداری رنج برای ملت ایران بهمراه دارد، که وقت تنگ تر می شود. ویروس استاکس نت ممکن است یک سال و اندی برای ما وقت خریده باشد اما پیروزی نهایی در رابطه با برنامه اتمی ایران محسوب نمی شود.
ما اساسا باید طرح عالی استوارت لوی برای تحریم های مالی را حتی بیشتر و با درجه مجازات بیشتری مورد استفاده قرار دهیم. فکر می کنم باید عناصر یک تحریم مضاعف را به هم وصل کنیم و اساسا تمامی شرکتهایی را که در خارج و مخصوصا در اروپا و آسیا با رژیم معامله می کنند به غیر از صادرات غذا، دارو و مواد و کالاهایی که به نیازهای ابتدایی مردم ایران مربوط می شود مورد تحریم قرار دهیم. در غیر اینصورت اگر شما یک بانک آلمانی یا یک شرکت ساختمای ژاپنی هستید و با رژیم ایران معامله می کنید شما نباید بتوانید با آمریکا معامله کنید. شما نباید توانایی آن را داشته باشید که از طریق بانکهای آمریکایی پول حواله کنید و نباید بتوانید هیچ کاری انجام دهید. همین را باید در رابطه با شعب کمپانی های آمریکایی و غیره اعمال کرد که در پس ثبت نام در خارج در حقیقت با دشمن معامله می کنند. این را باید سریعا از بین برد.
و در آخر به باور من باید درک کنیم که معادل این مقطع تاریخی سال 1933 نیست. بلکه سال 1938 است. وقت تنگ است و رهبری قسمت اعظم جهان غرب دودل است.
چرچیل در واقع در دهه های 20 و 30 تفریبا بطور کامل تنها بود، تعداد بسیار کمی دوست و همراه داشت اما تقریبا کاملا تنها بود چراکه او تنها کسی بود که میتوانست آنچه را که در افق بود ببیند و اینکه چه باید کرد. وقتی انگلیس بالاخره در مه 1940 به سوی او چشم دوخت، تقریبا یک سال بعد از شروع جنگ دوم جهانی، دیگر خیلی دیر شده بود. ما بسیار خوشبخت هستیم که آنها بالاخره این کار را کردند و ما خود در نهایت توانستیم به جنگ بپیوندیم و شرایط بسیار ناگوار آن زمان در دنیا را مساعد کنیم، شرایطی که طی آن میلیونها انسان جان خود را از دست دادند و این بخاطر دودلی رهبران در دهه 1930 بود که متاسفانه با رهبرانی که ما در چند سال گذشته داشته ایم شباهت دارند.
من امیدوارم که همگی بتوانند در کنار یکدیگر برای حل این مشکلات کار کنند با در نظر گرفتن فوریت و تعهد نهفته در آنها. از شما متشکرم.