برادر بیقراره
برادر شعله واره
برادر دشت سینه ش لاله زاره.
شب و دریای خوف انگیز و توفان
من و اندیشه های پاک پویان
برایم خلعت و خنجر بیاور
که خون میبارد از دلهای سوزان
برادر، نوجوونه
برادر، غرق خونه
برادر، کاکُلش آتشفشونه.
تو که با عاشقان درد آشنایی
تو که همرزم و همزنجیر مایی
ببین خون عزیزان را به دیوار
بزن شیپور صبح روشنایی.
برادر بیقراره
برادر نوجوونه
برادر شعله واره
برادر غرق خونه
برادر کاکلش آتشفشونه
برادر کاکلش آتشفشونه
از دوشنبه 18 تا چهارشنبه 27مهرماه سال 1356 از طرف «انجمن فرهنگی ایران و آلمان» در «انستیتو گوته» در تهران شبهای شعری برگزار شد که به مدت ده شب به طول انجامید. برگزارکننده این جلسات شبهای شعر که از آغاز شب تا بامداد ادامه داشت، «کانون نویسندگان ایران» بود.
در این جلسات شاعران و روشنفکران و هنرمندان ایران، شعر خواندند و سخن گفتند. انتشارات امیرکبیر متن کامل سخنان سخنرانان و اشعار شاعران را، که ناصر مؤذن آنها را گردآورده بود، در کتابی به چاپ رساند.
ازجمله سخنرانان این شبهای شعر دکتر منوچهر هزارخانی بود که در شب دوم زیرعنوان «قیّم و مرشد آزادی»، در ضرورت آزادی بیان و قلم سخن گفت و سانسور و اختناق در رژیم پهلوی را مورد انتقاد قرارداد. در همین شب نعمت میرزاده (م.آزرم) نیز سخن گفت و شعر خواند.
در شب چهارم جاودانه یاد دکتر غلامحسین ساعدی درباره «شبه هنرمند» سخن گفت. منظور او از شبه هنرمند کسانی بودند که با رژیم خودکامه پهلوی همکاری می کردند و سیاستهای فرهنگی آن رژیم را به پیش می بردند.
در همین شب که باران نیز می بارید، شاعر فدایی، سعید سلطانپور (که از نخستین کسانی بود که پس از 30خرداد1360 به دست قدّارهبندان رژیم آخوندی به شهادت رسید)، اشعار آتشینی علیه استبداد رژیم پهلوی، با لحنی شورانگیز خواند که با استقبال پرشور شرکت کنندگان روبه رو شد. خود او به تازگی از زندان آزاد شده بود.
در همین شب است که اصلان اصلانیان ترانه معروف «شب است و چهره میهن سیاهه» را خواند. اصلانیان این ترانه را به یاد دلاوریهای فدایی شهید امیرپرویز پویان سروده بود. او با نشاندن کلمه «پویان» در شعر به طور ضمنی به این موضوع اشاره دارد.
بعد از انقلاب 57، که خمینی و بازماندگانش علیه شهیدان سازمان چریکهای فدایی خلق شمشیر را از رو بسته بودند، این ترانه اصلانیان، با نام «شب نورد»، با آواز محمدرضا شجریان همراه با تار محمدرضا لطفی به اجرادرآمد. اما اعلام شد که شاعر، این ترانه را «در سوگ استاد نجات اللهی سروده بود».
دکتر کامران نجات اللهی در روز 5دیماه 1357، در یورش ماٌموران حکومت نظامی دولت ازهاری به وزارت علوم (محل تحصن 65تن از استادان دانشگاههای تهران در اعتراض به کشتارها) به شهادت رسید. معلوم نیست سراینده این ترانه که یک سال و سه ماه پیش از شهادت استاد نجات اللهی، آن را در شبهای شهر انستیتو گوته خوانده بود و در آن نام فدایی شهید «پویان» هم آمده است و همه پای در راهان عرصه سیاست هم در آن روزگار به این امر واقف بودند، چگونه و بر اساس چه قصد و نیّتی و یا در واهمه از کدام زیان احتمالی به چنین تحریفی تن درداده است.
در این تردیدی نمی توان داشت که خمینی از آغاز جنبش مسلحانه در جنگلهای سیاهکل و شهادت مشعلداران و آغازگران این جنبش، به شدت به خشم آمده بود و از آنجا که این راه در همان آغاز با استقبال شورانگیز جوانان ایران روبه رو شده بود و بیم آن می رفت که بساط آخوندهای شیّاد و دغل پیشه یی همچون او را به کلی به هم بپیچد و رنگ و نیرنگ این آسان جویان عمله ظلم و جور و تیره اندیشی را بر همگان آشکار سازد، بی درنگ به مقابله با آن پرداخته بود. آخوند حمید روحانی که در نجف با او بود، در بارة واکنش خشم آلود خمینی میگوید: «در سال 1349 گروهک مارکسیستی و کمونیستی سیاهکل حرکتی کرد که اثر عمیقی بر ملت ایران گذاشت. مردم که از فشار ظلم بیحدّ رژیم جانشان به لب رسیده بود، از این حرکت به وجدآمدند و امیدوار شدند. خطر این بود که نهضت از مسیر راستین خود منحرف شود. در اینجا بود که امام ضربة قاطع خود را وارد کردند و طی نامهیی به اتّحادیة دانشجویان مسلمان خارج کشور نوشتند: ” از حادثه آفرینی استعمار در کشورهای اسلامی، نظیر حادثة سیاهکل... فریب نخورید و اغفال نشوید» (پابه پای آفتاب، جلد 3، ص163).
گویا دست اندرکاران اجرای این ترانه با لبیک گفتن به هشدار خمینی که اینک بر اریکه خلافت نشسته بود و درافتادن با او زَهره شیر می طلبید، به این «تحریف» دست زده بودند!