نامه ای ساده وکوتاه به یک تیرک دار
ناهید همت آبادی
اگراندک زمان کوتاه دیگری طاقت بیاوری و آواردرد و اندوه بی حساب، تو را نیزمثل من طوری ازپای نیندازد که تکه های قلب هزارپاره زخم آجینم جاکن شده وازمیان استخوان جناق سینه تا حلق ره بسپارد، اگراندک زمان کوتاه دیگری صبورانه برپا بمانی و جثه های جوان و جسور”محمد رضا “و ”آرش“ را بر حجم چوبی فرتوت خویش تاب آوری که مثل همه سالهای جنون وشقاوت، خون صدهزارستاره واینک خون ”محمد رضا“ و” آرش“ ازآن نشت کرده است،
اگرفرازکوچکی از رنجها، نجواها، گلخنده ها وجسارتها، نیایش یا شکایتها را که بسیارشبها یا صبح پگاه، گواه تنهای آن بوده ای حالا دراین هنگامه سوگ انبوه سیاوشان به آهستگی درگوشم بازگوکنی، آن وقت من نیز شاید بی هیچ هراس وبیم وبی لحظه یی تأمل یا تردید، هزارگونه ”آرش“ شوم با مشتهای گره کرده از انفجار خشم و صد هزار تیر زهرآگین درچله کمان، ” کاوه “ باسندان وپتک حجیم سوزان، ” بابک “ ودلاوران فروتن تاریخ میهنم ”سیاوش “، ”حنیف “ و.... و....آنگاه با فریاد نام ” حسین “ رو بسوی برپاداران تیرک اعدام خواهم تاخت تادستان جنایتکاران را با طناب خونین دار آنچنان دربند کنم که پس از آن دیگر بار ریسمان زمخت هیچ تیرک چوبی دار، با بوسه و لمس پیکرپاک ”محمد رضا “ و” آرش “ها، سهم خون آشامی ضحاک زمان و رذالت پیشگی ابلیس مجسم را تکثیر و تکرار ننماید. پس ازآن باید اما بر تراشه هرتیرک چوبی اعدام تصویر درخشان و معصوم بیشمار سربداران را آنگونه دلیرانه که در خاطره سوگوار همه چوبه های دار باقیست و چنان برجسته نقش زنیم تا هرتراشه نیز به سهم مقدر برای جزای جنایتکاران، چونان تبری گردد در دست مادران و پدرهای داغدار صبور تا با آن پیکر و سرجلادان پلید با یا بی عمامه، هرجرثومه جنایت و تباهی و همه قاتلان ” محمد رضا “ و” آرش “ ها را نیزچنان کوبنده لمس کنند تا همه آیات ظلم، قساوت و رذالت نیز از خاک وطن یکسره جاکن گردند . این نامه که من اما اینک آنرا بسیارکوتاه و هم ساده نوشتم، نه به مفهوم کامل وتمام یک نامه بلکه تنها یک واژه بی آرامش اما ساده در دیوان قطور وغمبار سی ساله یک تاریخ است. پس ایکاش پیش از آنکه فقط از فرط اضطراب و انبوه هراس و بیتابی، ناگزیر در قطره های اشگ غریبانه غرق شوم و ایکاش پیش ازآنکه بمیرم، رد کوچکی از خود دریاری برای پایان دادن به چنین فاجعه هولناک جاری که درسرتاسرخاک میهنم جاریست بر جا نهاده و دین دیرینه خود را به وطن و مردم دلیر و دلاور پرور آن، بویژه به شیرزنان جسور و پیشگام ایران زمین ادا نمایم که با نشان و آرم ” اشرفی “، شأن مقاومت و پایداری یک ملت اسیر برای آزادی را با قیام و قهرمانی بی همتا تعریف کرده اند . اما بر اینهمه ارجح ایکاش پیش ازآنکه ریسمان دار بار دیگر گلوی ” محمد رضا “ و” آرش “ ها را لمس کند، ما نیز یکجا همگی درچنین لحظه های حساس موعود، باخشم و فریاد رساتر از پیش وشتاب افزوده ضربآهنگ قدمها، دستها را نیز بی کینه، شجاعانه وبی چشمداشت به هم پیوند زده، هماهنگ و همگام بامردم ایران همه تیرکهای خونچکان دار را خردکرده و خاک خوب وطن را از لوث نژاد همه گورزادان بشرخوار ودست آموزان هارشان پاک کنیم .