اشرف ،تهران، رژیم ، خامنه ای ،مالکی ،آینده این دوکشور به گونه ای «ناگزیر» در تاروپود به هم گره خورده که حل بحران هریک از دیگری عبور می کند، البته این به این معنی نیست که این گره خوردگی و عبور مشترک سرنوشت، خود به خود به این شکل درآمده ، نه به هیچوجه ، اراده ای اجتماعی، سکانداری سیاسی ، و حضوری ماورای طاقت و پیش بینی این صحنه را واین تابلو را «ترسیم» کرده ، امکان دارد بعد از این عبارت بسیاری خرده بگیرند وآن را چنین تعبیر و یا سوءتعبیرکنند که شاید مقصود این است که رج به رج وخط وبه خط واتفاق به اتفاق ترسیم شده ، نه باز هم به هیچوجه، اما به جد به این رویکرد پایبندم که وقتی نیرویی عامل و در اینجا مجاهدین و شورا و اشرف به قول رهبری مقاومت آقای رجوی، «پیش قسط» و«ورودیه» را می پردازد (اشاره به بحثهای سیاسی واخص ایدئولوژیک درنشستهای بازگشت فاتحان) آن وقت بر سرنوشت «کور» و«تقدیر» است که درمقابل خواست این نیرو تسلیم شود و مقهور قلم توانای او درترسیم تاریخ شود.
مگر تاریخ انسان از ابتدا جز این بوده؟ مگر طبیعت هم درقلمرو حیات و تکامل جز بردوش این معین عملها پیش رفته؟ عدم تسلیم به تقدیر وسرنوشت تا آنجا که به تئوری وحرف وادعا برمی گردد هیچکس منکرش نیست و شاید همه در گفتن از هم سبقت هم بگیرند و بسا در دور دستها از بهای سنگین و پر هزینه و کمرشکن قیام به عمل ، لاف وگزاف هم به هم ببافند، محک ومیزان برای ترسیم تاریخ، البته که به ادعا نیست، تاریخ این «عموی پیر» و بی مماشات اما ، تاوان سنگین می طلبد، اعتبار نزد او فقط و فقط «پرداخت» بی «دریافت» است آن هم یکسویه و «عاشقانه»، بی هیچ توقعی و در «سادگی» کامل ، آنچنان که ما فقط بخش به تصویر کشیده شده اش را در «بازگشت فاتحان دیدیم»،کیست که نداند آنچه را که اشرفیها در«بازگشت فاتحان» به تاریخ معاصر ایران ارائه دادند ، تنها یک نتیجه و یک نمود از ماهیتی است که در طول بیش از چهل و پنج سال قوام یافته و مسعود رجوی آن را از تئوری به عمل رسانده ودر «تولید کلان» آن را در «اشرف» عینیت بخشیده به همین دلیل هم هست که «اشرفی واشرف» را گنجینه ، راهنما و«کانون استراتژیکی نبرد» برای سرنگونی رژیم ولایت فقیه نامیده.
حال اگر از مفاهیم خاص ایدئولوژیک پاراگراف فوق به شرایط خاص مبارزه با طاعون تاریخ ایران و صحنه ی نبرد یعنی اشرف درعراق وخیابانهای تهران و شهرستاها در ایران و آرایش سیاسی منطقه ای و جهانی حول موضوع خاص ایران برگردیم ، خواهیم دید که چرا اشرف و تهران و عراق و ایران این چنین به هم گره خورده ، برای درک بهتر از این آرایش صحنه ،کافیست فقط لحظه ای این مقاومت ورهبری اش ازاین صف بندی برداشته شود، واقعا تصویرچه خواهد شد؟ براستی اگر با همین سیاق و در عالم مفروض هر یک از پرگویان بی عمل ویا مدعی را کنار بگذاریم و به نظاره صحنه وارزیابی آن بنشینیم چه خواهد شد؟ آیا وجود یا عدم و میزان و وزن و تاثیر بسیاری بارز نخواهد شد؟ آیا بود ونبود بسیاری دراین معادله تغییری ویا حداقل تغییری پایه ای خواهد داد؟
این همان مقاومت تعیین کننده ای است که با داشتن یک رهبری با صلاحیت و در اوج تحمل فشار ازهمه سو، آرایش قوا را تغییرمی دهد وموجب می شود که به همان میزان که راس رژیم در تهران و خیابانهایش هدف قرارمی گیرد ، با تاثیرگزاری درکنش و واکنشهای سیاسی سلطه خزنده و مرگبار رژیم در عراق مظلوم و خونفشان و نیز پنجه های خونین ملایان را نیز برملا کند و همزمان و به موازات آن در سطح منطقه و جهان نیز رژیم را درمحاصره قرار دهد، درست به همین دلیل هم هست که رژیم آخوندی به هردری می زند با هر وسیله سعی می کند با فشار به اشرف آن هم با به خط کردن «لکاته » های خود به عربده کشی روی بیاورد و باز تاب به آتش کشیده شدن رهبر پیشین و فعلیش در ایران و شکستش در بلعیدن عراق را با گسیل تتمه مزدوران خود به اشرف اعزام کند تا شاید بتواند این نقطه امید ازبین ببرد .