یادداشت سیاسی .....
ولایت خامنه ای در گرداب خودساخته دست و پا می زند و تا کنون هیچ تدبیری نتوانسته برایش راهگشا باشد. این روزها توصیه های مقام معظم به هیچ گرفته می شود و جدال باندهای درون هرَم قدرت هر روز رکورد جدیدی را به ثبت می رساند. خامنه ای در روز چهارشنبه 10 آبان به کسانی که اختلافات را به میان مردم می برند، مارک خائن زد و پس از دو روز خائنان در روز روشن با خندیدن به ریش ولی فقیه به صف شدند. تلاش ایادی خامنه ای برای خدایی جلوه دادن اوامر مقام معظم به هیچ گرفته می شود.
روز دوشنبه 15 مرداد، علی سعیدی نماینده خامنهای در سپاه پاسداران در مصاحبه با باشگاه خبرنگاران جوان وابسته به صدا و سیمای ولی فقیه گفت:«حکم ولیفقیه هم واجب بوده و همطراز با حکم انبیا است...همسانی اختیارات ولی فقیه با امام معصوم در اداره حکومت مشهود است...اولیای امور، مسئولان کشور و سران قوای سهگانه باید تبعیت دوچندانی از ولیفقیه داشته باشند....فرمایشات و تاکیدات مقام معظم رهبری، یک قانون الهی بوده که باید تمام قوا و آحاد ملت گوش به فرمان آن باشند».
هشت روز پس از سخنان خامنه ای و سه روز پس از حرفهای نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران، علی لاریجانی از «توفانهایی که بوی تخریب» می دهد خبر داد.
علی لاریجانی روز پنجشنبه 18 آبان در مدرسه فیضیه قم گفت:«گاهی توفانهایی در کشور داریم که از سر طرح نظر نیست، بلکه تخریب و تهمت و کینه توزانه است که اینها برای کشور مشکل ایجاد میکند». (خبرگزاری مهر وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی)
واکنش محمود احمدینژاد به حرفهای علی لاریجانی را سایت خبر انلاین در روز یکشنبه 21 آبان منتشر کرد. احمدی نژاد در تقابل با دستورات ولی فقیه، پارامتر «مردم» را به معرکه اختلافات وارد می کند و می گوید:«هنگامی که دولت میخواهد کاری را انجام دهد از چندین جا میآیند و قیچی میکنند...به محض این که دولت تصمیم می گیرد مقداری پول در جیب مردم بگذارد، شروع به سر و صدا می کنند و از چندین جا بسیج می شوند تا نگذارند این اتفاق بیفتد». قبلاً هم معاون اول او گفته بود:«در این شرایط متأسفانه تهمت و افتراها به اوج خود رسیده و بَرکَت را از ما گرفته است. (خبرگزاری مهر، 10 آبان 1391)
این گرداب خود ساخته که رژیم در آن دست و پا می زند و علی لاریجانی آن را «توفانهایی که بوی تخریب» می دهد می نامد و رحیمی، معاون اول احمدی نژاد نتیجه آن را گرفته شدن «بَرکَت» از رژیم می داند، محصول کَج سَلیقکی و یا عدم آگاهی کارگزاران رژیم و در راس آن سید علی خامنه ای نیست. این گرداب محصول موجودیت نظام جمهوری اسلامی است. اگر به ادعای برخی از مدعیان اصلاح طلبی «دوران طلایی» احیا شود، روح الله خمینی زنده شده و مقام خود را بازیابد، خامنه ای رئیس جمهور، میرحسین موسوی نخست وزیر و هاشمی رفسنجانی به مقام ریاست مجلس برگزیده شود، در موقعیت و خصلت این گرداب هیچ تغییری به وجود نمی آید. دخیل بستن به «دوران طلایی امام خمینی» اگر عوام فریبی نباشد، یک خرافه جاهلانه است. اصل ولایت فقیه و حکومت دینی سرنوشتی جز گرداب کنونی ندارد. باندهای گوناگون درون هرَم قدرت و کسانی که در گذشته نقش مهمی در نظام ولایت فقیه داشته اند بیهوده می کوشند تا با حفظ ولایت فقیه به مثابه ستون خیمه نظام از این گرداب به سلامت خارج شوند.
نقشه راهبردی خامنه ای برای ریل گذاری جدید در ولایت و تلاش او برای تحمیل احمدی نژاد به رقبا نه هوسبازانه و خودمحورانه بود و نه بی حساب و کتاب. بدون تردید هیچکس بهتر از خامنه ای از میراٍث خمینی حفاظت نکرده و نمی کند. در مقابل همه فشارهایی که از درون هرَم قدرت و حاشیه های آن بر خامنه ای برای کوتاه آمدن در مقابل غرب وارد می شود، خامنه ای همچون خمینی بر حفظ نظام به مثابه مهمترین وظیفه تاکید می کند و واقعیت این است که نظام جمهوری اسلامی که اکنون در ایران حاکم است بدون اصل ولایت فقیه نه معنی و مفهوم دارد و نه می تواند پابرجا بماند. نظام ولایت فقیه بدون سرکوب کامل و بی حد و مرز در داخل و توسعه تروریسم و بنیادگرایی به خارج، از درون متلاشی می شود.
چندی پیش خامنه ای به کسانی که به او برای کوتاه آمدن فشار وارد می کنند گفته است که باید با ذخائر ارزی موجود و استفاده از همه فرصتها برای کُند کردن و دور زدن تحریمها حدود دو سال مقاومت کرد. این دو سال زمانی است که خامنه ای با همه چالشها می تواند به بمب اتمی دست پیدا کند و در این صورت از نگاه خامنه ای غرب ناچار می شود که مثل کره شمالی موجودیت «ایران اتمی» را هرچند با سیاست مَهار به رسمیت بشناسد. در چارچوب این سیاست وزارت خارجه رژیم باید به مانورهایی برای خرید زمان مبادرت ورزد و سپاه تروریستی قدس باید تا آنجا که می تواند از طریق عملیات ماجراجویانه و مداخله گرایانه چوب لای چرخ غرب به طور عام و آمریکا به طور خاص بگذارد.
روزنامه های حکومتی به طور آشکار از تخصیص بودجه های کلان برای کمک به حزب الله لبنان و نیروهای مشابه آن خبر منتشر کرده اند. حکومت به دروغ مدعی می شود که علت کمبود دارو وجود تحریمهاست. در حالی که تاکنون هیچ یک از اقلام داروهای موجود در جهان تحریم نشده و رژیم با تخصیص بودجه لازم می تواند هر نوع دارو و به هر میزان را وارد کشور کند. مهم تر از آن در حالی که طی ده سال گذشته، که هیچ تحریم اقتصادی در مورد رژیم صورت نگرفته بود، و طی 7 سال دولت احمدی نژاد که نیمی از کل درآمد تاریخ نفت در ایران، حدود 500 میلیارد دلار، نصیب رژیم شده است، مردم ایران لطمات جبران ناپذیری متحمل شده و این لطمات همچنان ادامه دارد. ذکر فقط دو خبر از منابع حکومت این موضوع را روشن می کند.
روز 9 آبان رادیو آلمان به نقل از رسانه های حکومتی گفت:«سالانه ۴ تا ۵ هزار نفر تهران قربانی آلودگی هوا میشوند. خسارت آلودگی هوا در ایران بیش از ۸ میلیارد دلار در سال برآورد میشود».
مصطفی پورمحمدی، رئیس سازمان بازرسی کل کشور، میگوید:«شمار تلفات تصادف جادهای، با شمار کشته شدگان در دوران جنگ ایران و عراق برابری می کند».
بر طبق نظر کارشناسان با تخصیص یک میلیارد دلار می توان خسارتهای ناشی از آلودگی هوای تهران را به میزان 80 درصد کاهش داد. در مورد تلفات جاده ای نیز با تخصیص بودجه لازم برای بهینه کردن جاده ها، آموزش و کنترل می توان از چنین تلفات فاجعه باری به میزان زیادی جلوگیری کرد. اما حکومت و در راس آن خامنه ای به فکر ترمیم این خُسرانهای فاجعه بار نیست. برای حکومت مهم این است که عمق استراتژیک آن صدها کیلومتر دور از مرزهای ایران باشد و برای همین سیاست راهبردی است که منابع مالی کلان اختصاص داده شده است.
بر اساس این سیاست تا وقتی رژیم ایران به بمب اتمی دست نیافته، رژیم بشار اسد نباید سرنگون شود. در چارچوب همین سیاست، خامنه ای در حرف با جنگ طلبان اسرائیل ستیز می کند و در عمل برای توسعه جنگ در فاصله دور از مرزهای ایران با نتان یاهو همسو می شود تا مردم غیر نظامی در غزه و یا لبنان قربانی شوند. جنگ اخیر بین دولت اسرائیل و دولت حماس، صرف نظر از این که چه کسی شروع کننده آن بوده باشد، و با این تاکید که کشتار مردم غیر نظامی در دوسوی جنگ محکوم است و با توجه به ابعاد ویرانی و میزان قربانیان این جنگ در غزه که ابعاد جنایت دولت نتان یاهو را برملا می کند، یک جنگ دفاعی از جانب ولایت خامنه ای است. این حقیقت به هیچ عنوان ابعاد حملات جنایتکارانه جنگ طلبان اسرائیل را کمرنگ نمی کند، بلکه همسویی دو نیروی ضد صلح را برملا می کند.
روز 9 آبان رامین مهمان پرست، سخنگوی وزارت امور خارجه گفت:«اگر یک روز خاکریزهای دفاعی ما در داخل کشور بود، امروز خاکریزها صدها کیلومتر دورتر از مرزها قرار دارد».(خبرگزاری فارس وابسته به بنیاد تعاون سپاه پاسداران)
خامنه ای و ایادی داخلی و منطقه ای او با راهبرد «دو ملت و دو دولت اسرائیل و فلسطین» که راه حل اساسی برای تحقق صلح در این منطقه است به شدت مخالفت می کنند و از هر کارشکنی در این مورد دریغ نمی کنند و جنک طلبان اسرائیل که اکنون به وسیله نتان یاهو نمایندگی می شوند نیز در همین مسیر قدم بر می دارند. خامنه ای به این گونه جنگها به شدت نیاز دارد تا بتواند به ابزار «تضمین امنیت» دست یابد و ناچار نشود به توصیه مخالفان داخلی ولایتش تضمین امنیت را از غرب گدایی کند. در این سیاست این فرض به مثابه یک پارامتر اساسی در نظر گرفته شده که در چشم انداز قابل ارزیابی جنگی علیه جمهوری اسلامی به وجود نخواهد آمد. البته خامنه ای از هرجنگی که در خارج از مرزهای خاکی و آبی ایران صورت گیرد، به جز جنگ در سوریه و از داغ شدن هیاهوی پوشالی «حمله به ایران» استقبال می کند و آن را یک فرصت دانسته و تا کنون از آن بیشترین سود را به جیب زده است.
در مقابل سیاست راهبردی خامنه ای سیاست دیگری هم وجود دارد که هاشمی رفسنجانی آن را نمایندگی می کند و به گُمان من همه محاسبات غرب به طور عام و آمریکا به طور خاص بر این سیاست متمرکز شده است.
روزنامه مردمسالاری در شماره روز پنجشنبه 25 آبان خود نظرات هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در مورد «وحدت ملی» را منعکس کرده است. با کنار گذاشتن جنبه عوامفریبانه طرح «وحدت ملی» به کُنه نظر او که همان «دولت و وحدت خودیها» است پی می بریم. رفسنجانی می گوید:«این طرح باید در یک مجموعه کلی مورد بحث قرار گیرد.....برای اجرای این طرح باید مجموعه اقداماتی که ما را از وضع نامساعد فعلی در عرصه بینالملل و داخل خارج کند، بهره گرفت. درحال حاضر مشکل اصلی با خارجیهاست. در زمان جنگ هم اوضاع همین طور بود. ما اولویت را دادیم به اصلاح روابط خارجی و از قطعنامه شروع کردیم. در آن مذاکرات طرف مقابل هم متوجه شد که با یک جریان منطقی در ایران روبه روست. البته خوب هم با ما همکاری کردند.....این طرح باید با هماهنگی تمام جریانهای موثر در انقلاب شکل بگیرد......در سایر موارد هم نظر من همان است که در نمازجمعه بیان کردم و آنها را ملاک قرار دادم».
برای فهم بهتر نظر رفسنجانی باید روی بخشی از حرفهای او که به «قطعنامه» اشاره می کند متمرکز شد. وقتی قطعنامه 598 شورای امنیت ملل متحد در سال 1366 پیرامون جنگ ایران و عراق به تصویب رسید، حمینی در مقابل دو راهی رد کردن قطعنامه و یا نوشیدن جام زهر قرار گرفت. او نزدیک یک سال در مقابل پذیرش قطعنامه مقاومت کرد و سرانجام با به بن بست رسیدن سیاست جنگی اش مجبور به پذیرش قطعنامه شد. اکنون هم رفسنجانی به خامنه ای توصیه می کند که برای حل مُعضل اصلی که با خارجیها است، یعنی برای رفع تهدیدهایی مثل تحریمها و فشارهای دیگر باید از قطعنامه شروع کرد. جمله هاشمی رفسنجانی را یک بار دیگر مرور می کنیم. «از قطعنامه شروع کردیم. در آن مذاکرات طرف مقابل هم متوجه شد که با یک جریان منطقی در ایران روبه روست. البته خوب هم با ما همکاری کردند.....این طرح باید با هماهنگی تمام جریانهای موثر در انقلاب شکل بگیرد.»
از نگاه هاشمی رفسنجانی باید دولت «وحدت خودیها» که به نظر او «تمام جریانهای موثر در انقلاب» هستند شکل گیرد و با پذیرش قطعنامه های شورای امنیت خارجیها «متوجه» شوند که «با یک جریان منطقی در ایران» روبرو هستند. از آنجا که در آن زمان خارجیها هم «البته خوب» با رژیم «همکاری کردند» در این شرایط هم رفسنجانی مطمئن است که با پذیرش قطعنامه ها خارجیها با رژیم خوب همکاری خواهند کرد و مساله تضمین امنیتی برای مدتی در نظر و عمل به دست خواهد آمد.
این که اگر خامنه ای طرح هاشمی رفسنجانی را بپذیرد خارجیها چگونه رفتار می کنند، از نگاه من اهمیت درجه سوم هم ندارد. خارجیها هرگونه که با حکومت همکاری کنند، عقب نشینی خامنه ای که همان پذیرش طرح رفسنجانی با کمی حَک و اصلاح است، به سود مردم و جنبش ترقیخواه مردم ایران است. آن چه برای من مهم و به گُمان من در این معادله می تواند نقش اساسی بازی کند، پارامتر مردم ایران و نیروهایی است که برای برچیدن نظام حاکم بر ایران مبارزه می کنند. عَطف توجه به همین پارامتر است که طرفداران سیاست بی دنده و ترمز بارها تاکید کرده اند که اولین عقب نشینی آغاز فروپاشی نظام خواهد بود و سَرکَرده کل سپاه پاسداران چند سال پیش در تشریح راهکارها و راهبردهای سپاه پاسداران به صراحت اعلام کرد که؛ تهدید اصلی داخلی است. بنایرین حرف رفسنجانی که مشگل اصلی را با خارجیها می داند به طور قطع و یقین بر این فرض استوار است که در صورت عقب نشینی تهدید داخلی را می توان با «سرکوب» به اضافه «وحدت خودیها» و «همکاری خارجیها» مهار کرد. لابد در مذاکرات درونی هاشمی رفسنجانی به قتل عام زندانیان سیاسی در سال 1367 و پس از نوشیدن جام زهر از جانب خمینی استناد می کند که همه ی خودیها به جز آقای منتطری در مورد آن سکوت کردند و خارجیها هم به گفته رفسنجانی «همکاری خوب» کردند. تنها نقطه ضعف در ارزیابی رفسنجانی مساله گذشت زمان و انباشت تضادهاست. انباشت تضادهای طبقاتی همراه با تکامل استبداد مذهبی و بسیاری پارامترهای دیگر، شرایط کنونی را با سال 1367 به کلی متمایز می کند. اکنون گوشه کوچکی از داغ و درفش ولایت نصیب هاشمی رفسنجانی شده و به طور نقد دو فرزند او در زندان هستند. بسیاری از وزرا و وکلای دوران طلایی هم به همین سرنوشت دچار شده و تعداد دیگری هم آن گونه که رفسنجانی گفته خانه نشین شده اند. این وضعیت به معنی تکامل استبداد مذهبی و به بیان خامنه ای «ریل گذاری جدید در ولایت» است. همزمان با تشدید تضادهای طبقاتی که نمود بارز آن جنبشهای پی در پی کارگران و مزدبگیران است، جامعه ما قیامهای جنبش رنگین کمان سال 1388 و پایان سال 1389 را تجربه کرده است. بسیاری از پارامترهای دیگر داخلی و خارجی را هم می توان برای مُتَمایز کردن سال 1367 با سال 1391 ردیف کرد که از ذکر آن صرف نظر می کنم و فقط به یک پارامتر بسیار مهم که محصول انقلاب اطلاعات و ارتباطات است بَسَنده می کنم. امروز شبکه جهانی اینترنت دیوار سانسور را به میزان قابل توجهی درهم شکسته است. یک ابزار به طور نسبی ارزان و در همه جا دست یافتنی. اکنون شعار هر فرد یک رسانه یک واقعیت انکارناپذیر در چالش با همه مستبدان و چپاولگران است. فراموش نمی کنیم که صحنه شهادت زنده یاد ندا آقا سلطان چه موجی از خشم و نفرت را در جهان برانگیخت و این روزها هم شاهد آن هستیم که شهادت زنده یاد ستار بهشتی چگونه موجب خشم و نفرت جهانیان شده و رژیم را با چه مشکلاتی روبرو کرده است. بنا به آنچه ذکر کردم یک بار دیگر تاکید می کنم که عقب نشینی خامنه ای با هر واکنش احتمالی خارجیها به سود مردم ایران است و برای جنیشهای اجتماعی فرصتهای زیادی ایجاد می کند. این که از این فرصتها چه نیروها و چه کسانی چگونه و در جهت چه اهدافی استفاده می کنند یک مساله است و مساله ایجاد فرصت برای مردم به مثابه یک پارامتر اساسی مساله دیگر. برای این که این دو مساله و چگونگی برخورد با آن روشن تر شود، سه نوشته از دیگران که نمونه هایی از هزاران نوشته مشابه است را ذکر می کنم.
در شماره چهارم کتاب جمعه که در تاریخ اول شهریور 1358، یعنی چند ماه پس از به قدرت رسیدن خمینی با سردبیری زنده یاد احمد شاملو منشر شد، مطلبی تحت عنوان «گفت و گو با یک ساواکی اُلگو» به قلم محمود ایرانی منتشر شد. نقش محمود ایرانی آن گونه که خود ذکر کرده «مصاحبه گر و تنظیم کننده» است و این نوشته بخشی از یک گفت و گوی طولانی معرفی شده است. در بخش آخر این گفت و گو، مصاحبه گر دو سوال را مطرح می کند.دو سوال و پاسخهای آن چنین است:
«- چرا ورق بر می گردد؟
* مگر شده که برنگردد؟ تاریخ یعنی برگشتن ورق و بازهم برگشتن ورق. این حرف را یک جوانی که ازش بازجویی می کردم به من گفت. حافظه بدی ندارم. نمی دانم چرا تو مدرسه آن مزخرفات را نمی توانستم یاد بگیرم.
- به نظر تو، کی ورق بر می گردد و چطور بر می گردد؟
*نمی دانم. شاید وقتی که مُسَلمانهای حاکم، بیش از حد مردم را زیر مَنگنه بگذارند، و نقش آن معلم شرعیات مرا بازی کنند. تَرَق! چرا با دُگمه ی شلوارت بازی می کنی؟ آنوقت، همه مردم، محض خنده هم که شده شروع می کنند به بازی کردن با دُگمه هاشان. مجسم کُن: معرکه است!»
نرگس عیاری در متنی کوتاه و با معنی عمیق در فیس بوک اش، دو برخورد انسانها با شرایطی که در آن قرار می گیرند را توصیف کرده است. وی می نویسد:
«کمال گرایی افراطی برای کسانی که هیچ حرکتی نمی کنند، چیزی نیست جز شانه خالی کردن از ابتدایی ترین مسئولیتهای اخلاقی.
آنچه نادرست است: با اخلاقگرایی من، رنجها و نابرابریها پایان نمی پذیرد، پس بیخیال.
آنچه درست است: با اخلاقگرایی من، رنجها و نابرابریها پایا ن نمی پذیرد، اما از شدت رنجهای دیگران کم می شود و بر آرامش من افزوده می شود.
و آنچه شگفت آور است این است که فتح قله های سر به فلک کشیده که در میان ابرهای در هم پیچیده، از نظرها پنهانند، برای کسی که در پایین ترین مکان ایستاده یک نا ممکن است، اما برای کسی که قدمهای اول را بر می دارد یک رویای دست یافتنی ست.»
و نوشته سوم از شهید راه آزادی، ستار بهشتی است. با اندوه بسیار و با تسلیت به خانواده زنده یاد ستار بهشتی که یکی از شگفت آورترین رزمندگان راه آزادی بود. او در آخرین روزهای زندگی اش نوشت:«تهدید می کنند اطلاع رسانی نکنید وگرنه دهانتان را می بندیم....شعار ما هم این است. پا به میدان گذاشتیم در این مبارزه یا از قفس تن رهایی می یابیم یا قفس ظلم شما را درهم می شکنیم.»
به گمان من این سه نوشته می تواند برای کسانی که دچار «کمال گرایی افراطی» نیستند، اما درگیر مساله ایجاد فرصت و چگونگی استفاده از آن هستند راهگشا باشد.
برگرفته از: نبرد خلق شماره 329، چهار شنبه اول آذر ۱٣۹۱ (21 نوامبر ۲۰۱۲)