روز 14 دی (3ژانویه)، «سپاه انصارالحسین» (استان همدان) برای مقاله اکبر گنجی در سایت بی.بی.سی، دست مریزاد گفت و در سایتش نوشت: «گنجی در بی.بی.سی... ناخواسته به تعریف و تمجید از جمهوری اسلامی پرداخت» و از «عملکرد گروهک تروریستی منافقین» انتقاد کرد و «با طرح این سؤال که با گذشت چند سال چرا گروهک تروریستی منافقین حتی حاضر نیست کوچکترین اطلاعاتی درباره زندگی و مرگ "رهبر مخفی" خود و محل زندگی او در اختیار مردم بگذارد، از عدم اعتماد مردم به منافقین ... که ... از هیچ سانسوری درباره اخبار خود دریغ نکرده و اوج دیکتاتوری ضد انقلاب سخن به میان آورد».
گنجی در مقاله مورد اشاره ـ «برتری اخلاقی اپوزیسیون بر جمهوری اسلامی؟» ـ در سایت بی.بی.سی به تاریخ 10 آذر (30 نوامبر) می گوید: سران رژیم جایشان مشخّص است, امّا مسعود رجوی کجاست؟
این تجسّس چه ارتباطی به دموکراسی دارد؟ کدام جنبش آزادیبخش به دشمن می گوید که رهبرش در کجا زندگی می کند؟ آیا یاسر عرفات که در بیروت در محاصره بود، به اسرائیلیها می گفتند او کجاست؟ در همان موقع چپ نماها و نوکران حافظ اسد قصّاب مشغول نوشتن همین نوع مقالات بودند. وضع امروز ایران را با سوییس اشتباه گرفتی, یا خودت را به نادانی می زنی یا با این تریبونهای مفت مشاعرت را از دست داده ای؟
مقاله اکبر گنجی را در سایت بی.بی.سی، مرور می کنیم که ببینیم آیا «تعریف و تمجید از جمهوری اسلامی» و انتقاد از عملکرد مجاهدین «ناخواسته» بوده یا ایشان برای به کرسی نشاندن همین منظور به خارج «ارسال» شده است؟
گنجی می گوید «شرط لازم اعتماد مردم به مخالفان» «برتری اخلاقی، آنها نسبت به رژیم است». آنها باید «در عمل» ثابت کنند که «...اگر جمهوری اسلامی فاسد است، آنان فاسد نیستند؛ اگر زمامداران سرکوبگر جمهوری اسلامی برای رسیدن به قدرت و حفظ آن هر کاری را مجاز میدانند، مخالفان تابع قواعد دموکراتیک اند و برای رسیدن به قدرت هر عملی را مجاز نمیدانند. یعنی در عمل نشان می دهند که "هدف وسیله را موجّه نمیسازد". نه تنها اهداف، که وسایل و روشها هم باید اخلاقاً موجّه باشند». بعد به عنوان یک «نمونه واقعی» سازمان مجاهدین را مثال می زند که « یکی از مهمترین مخالفان جمهوری اسلامی بوده و هست... هیچ یک از گروههای اپوزیسیون به اندازه آنان سازمان یافته نیست. هیچ یک از گروههای اپوزیسیون به اندازه آنان نمیتواند در یک روز، در یک شهر در خارج از ایران نیرو (ایرانی و غیر ایرانی) برای یک اجتماع گرد آورد... هیچ یک از گروههای اپوزیسیون در سطح این گروه با دولتهای خارجی در ارتباط نیست...»
گنجی «سازمان مجاهدین خلق را با رژیم جمهوری اسلامی... در چند مورد، مقایسه» می کند: «اول ـ گردش رهبری (خمینی، خامنه ای)؛ دوم ـ تغییر رئیس جمهوری، انتخابات جمهوری اسلامی دارای دهها اشکال است، اما، اولاً: انتخاباتی است. ثانیاً: همه آنها از نظر غیردموکراتیک بودن در یک سطح نبودهاند... (بر این اساس، باید از شورای نگهبان و شیخ احمد جنّتی قدردانی کنی و نصف جایزه را که به توداده اند با او تقسیم کنی)؛ سوم ـ آزادی و نقد (می گوید: «خمینی و خامنه ای در مواردی به اشتباهات خود اعتراف کرده اند». چراغ نور بالا به طرف بیت العنکبوت می زند. «خامنه ای اخیراً گفته است یکی از خطاهایی که خود ما کردیم این بوده که تحدید نسل از اواسط دهه 70 به این طرف باید متوقّف می شد, مسئولان کشور در این باره اشتباه کردند و خود بنده هم سهیم هستم» اما، خامنه ای راجع به شکنجه و اعدامها نمی گوید اشتباه کرده است)؛ چهارم ـ حفظ قدرت به هر شرط؛ پنجم: برخورد با ناقدان و مخالفان»؛ ششم ـ نتیجه: سازمان مجاهدین خلق، به عنوان یکی از مهمترین گروههای اپوزیسیون در کدام زمینه نسبت به رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی دارای برتری اخلاقی است؟». گنجی نتیجه می گیرد که «جمهوری اسلامی» در زمینه های پنجگانه «گردش رهبری؛ تغییر رئیس جمهور؛ آزادی و نقد؛ حفظ قدرت به هر شرط؛ برخورد با ناقدان و مخالفان» بر سازمان مجاهدین خلق برتری دارد و برای محکم کاری می پرسد: «اگر قیمت سرنگونی رژیم و به قدرت رسیدن مجاهدین، تحریمهای فلج کننده بلندمدت و مرگ کودکان و سالخوردگان ایران زمین باشد چه؟ اگر قیمت آن حمله نظامی آمریکا و اسرائیل به ایران و کشته و زخمی شدن صدها هزار تن و ویرانی زیرساختهای کشور باشد چه؟ اگر قیمت آن تبدیل ایران به سوریه کنونی باشد چه؟ اگر قیمت آن تجزیه ایران باشد چه؟» که معنی روشن آن این است که باید دامن همین رژیم جنایتکار را سفت چسبید و نگذاشت مجاهدین به قدرت برسند که در آن صورت کشور به فلاکتی می افتد که نگو و نپرس!
به این پاسدار دیروز و معلم اخلاق امروز! باید گفت: اگر این سواد و این تئوری و کلاسهای درس را از همان دورانی که پاسداری و «ذوب شدن در ولایت» می خواستی چند جلسه هم برای همپالکیهایت بگذاری که نیمه شبها به خانه های مردم برای دستگیری و اعدام نریزند. به قول معروف چراغی که به خانه رواست، به مسجد خارج از کشور حرام است. در دوران پاسداری مانند همه پاسداران و کمیته چی ها اگر دستت به مجاهدی می رسید ـ که بی تردید رسیده است ـ آنها را می کشتی. این نوشته ات به خوبی نشان می دهد که همان کینه پاسداری نسبت به مردم و مجاهدین خلق در تو باقی است و قصه تو همان است که بود, با این صغری کبری چیدنها می خواهی سرکوبهای وحشیانه مجاهدین خلق را موجّه جلوه دهی که تیشه به ریشه رژیم سرکوبگر زده اند و به روز سیاهش نشانده اند و گرنه، این همه توّاب اطلاعاتی در خارج چکار می کنند؟ انبوه مقاله و اخبار دروغ در رادیو تلویزیونها یا روی سایتهای معلوم الحال علیه مجاهدین خلق برای چیست؟ این همه خطبه نماز جمعه علیه مجاهدین و چوبه های دار و ترور و زندان و قمه کشیهای مالکی و لودرهای نفتخواران و لابیها برای چیست؟
طی این سالها برای ضربه زدن به مجاهدین خلق, ستون اصلی جنبش علیه ارتجاع, همه گونه رفتارهای ظالمانه را بر مجاهدین اعمال کرده اید, امّا هیچکدام در عزم آنها خللی وارد نکرده است. هر ستمی علیه آنان عزمشان را جزمتر کرده است. مجاهدین خلق خمینی و ملاها را در سطح داخلی و بین المللی بی آینده و بی آبرو کرده اند. کاری بود کارستان و در برابر خدا و مردم و تاریخ سرافراز شدند. دست بسیاری از لابیها رو شد و نمی خواستند بگویند کجا هستند و با چه باندهایی علیه مردم تحت ستم می سازند. البته بد و بیراه هم دریافت می کردند که نتیجه افشاگریها بود و در مبارزه با ارتجاع نان و حلوا خیر نمی کنند. پول می دهند برنامه سازان و مقاله نویسها نانشان را در خون مردم می زنند و تا روزی که ملاهای قرون وسطایی در کاخها هستند ما با چنین دلالها و رمّالهایی رو به رو هستیم.
تو که خامنه ای را بر مجاهدین خلق ترجیح می دهی و حرف سعید امامی را تکرار می کنی که برانداز باید از صفحه روزگار حذف شود باید جواب بدهی که در این سالها چه کسی در قدرت بوده و چه کسانی مردم را به روز سیاه نشاندند؟ آیا مجاهدین خلق بر سر چاه نفت نشسته بودند که از آنها طلبکار شده ای، توقع داشتی بنشینند و تماشاچی این همه فجایعی باشند که بر سر مردم ایران آمده است و دست از پا خطا نکنند و مثل جنابعالی مجیزگوی خامنه ای جلاد باشند؟ وظیفه هر مبارز پاکباخته یی است که میز ملاها را درهم بریزد و نگذارد روضه خوان ها روزگار مردم را از این تیره تر کنند. مردم دوستی یعنی ستیز بی امان با جهل و جنون و جنایت و غیر از این هر چیز دیگری خاک پاشیدن بر چشم مردم است برای همین خوشخدمتیهایت به نظام ولایت فقیه است که هم جایزه می گیری و بی. بی. سی, ترا حلوا حلوا می کند. آیا وجدانهای بیدار در اروپا هم سرکوبگران را حلوا حلوا می کنند یا بعد از شصت سال به دنبال آنها برای محاکمه هستند تا حساب جنایتهایشان را پس بدهند؟
این خیالبافی ها از زبان یک پاسدار برای فرار از پاسخگویی است و توجیه جنایتهای ضدبشری انجام شده که می گوید اگر مخالفین هم در قدرت بودند وضعیت همین بود. این زبان آخوندی است که طلبکار به دنیا آمده است. از خلخالی پرسیده بودند که در دادگاههای چند دقیقه یی اگر بیگناهی را اعدام کردی چه می شود؟ گفته بود به بهشت می رود و اکبر گنجی می گوید ببخشید و فراموش کنید.
آیا در ذهن زنگارگرفته جنابعالی، اصلاح طلبان برتری اخلاقی دارند که از آمریکاییها تقاضای در لیست ماندن و سرکوب مجاهدین خلق را داشتند؟ چرا این مقایسه را با سبزها انجام نداده ای؟ آنها که هم در کشتارهای دهه شصت، در قدرت بودند و هم در خط امام. چرا این مقایسه را با بی.بی.سی، که با انها کار می کنی و برای مصاحبه با زندانی بریده به داخل رندان اوین می رود, انجام نداده ای؟
مجاهدین خلق نه در قدرت بودند و نه در خط امامی که تو در پشت آن سینه می زنی! مجاهدین خلق با کمک مردم بساط خامنه ای را به هم زده اند و آن جزیره ثبات بر روی آب روان است و بساط ظلم جور آخوندها را به هم خواهند زد و نمی گذارند همیشه دست و پا قطع کنند و بر مردم پابرهنه خدایی کنند.
خامنه ای با خواهش و تمنّا دست از کاخ نشینی و قدرت بادآورده نمی کشد و برای حفظ رژیمش دست به هر جنایتی می زند. در برابر چنین رژیم سفُاکی مردم حق دارند از خودشان دفاع کنند. اگر اربابان زر و زور خوششان نمی آید بدانند که مجاهد برای مبارزه کردن از کسی اجازه نمی گیرد. صدها بار تعزیه برای خاتمی به راه انداختند و مأمورین رنگارنگ را علیه مجاهدین خلق پای تریبون آورده اند و سینه چاک امثال احسان نراقی جاسوس سه جانبه بودند. احمد شاملو در باره بی. بی. سی, گفته بود: «حرامزاده ترین نوع سانسور» ! ... و حق مطلب را ادا کرده بود.
خمینی جلّاد شاه خونخواری بود بیرحم و خدای حقّه بازی و کلک و خدعه و شگردهایش منحصر به فرد بود. در باره او باید صدها کتاب نوشت. او باعث سیه روزی مردم ایران شد و زندانهای مخوف او در تاریخ ایران ماندگار شد.
سی و سه سال پیش در چنین روزهایی خمینی در نوفل لوشاتو مشغول بود. روزی صدها خبرنگار را سر کار می گذاشت. منجی آزادیخواهی شده بود. وقتی می خواست مردم را به زنجیر ولایت فقیه بکشد می گقت آزادی هدیه الهی است، به همه خانه می دهیم, آب مجانی, برق مجانی. به این دل خوش نباشید، آخرتتان را هم آباد می کنیم. من طلبه بیش نیستم, به جای شاه نمی نشینم، به قم می روم و ارشاد می کنم. امّا وقتی به قدرت رسید گفت استغفار می کنم که از اول چرا چوبه های دار را بر سر چهارراهها برپانکردم و برپاکرد.
بفرمایید شما در آن دوران که چوبه های دار را برپا می کرد پاسدار چه کسی بودید؟ شما که حالا جای جلاد و قربانی با هم عوض کرده اید و یقه قربانیانی را که در محاصره دشمنان گوناگون هستند, گرفته اید و از آنها می خواهید که مخفیگاه رهبرتان را بگویید. باید پاسدار باشی که بتوانی با این گستاخی و بی شرمی قربانیان را در یک کفه ترازو بگذاری و دیکتاتور را در کفه دیگر، جلاد را بر قربانی ترجیح دهی!
آیا وقتی هیتلر فرانسه را اشغال کرده بود چنین مقایسه یی در رابطه با ژنرال دوگل انجام شده بود ؟ آیا در ایتالیا با موسولینی یا فرانکو در اسپانیا یا در شیلی پینوشه و... قربانیان را با جنایتکاران در یک ترازو قرار داده و نتیجه گرفته بودند آدمکشان دموکرات تر هستند. از کجا این سواد را آموخته ای و از کجا الهام گرفته ای؟ فکر می کنم این علم فقط در مکتب ولایت یافت می شود که از قربانی طلبکار هم می شوند.
باید پاسدار باشی که با این همه امکاناتی که «استکبار جهانی» در اختیارت گذاشته؛ در غرب، همان کسی که به دستور او قرارگاههای مجاهدین را بمباران شدند برای حفظ تو به خامنه ای اولتیماتوم داد و وقتی هم که با سلام و صلوات به دیار فرنگ آمدی، کدخدای ابرقدرت پیشین شرق، به تو جایزه انجمن قلم بین المللی را تقدیم کرد و همانها که آن فجایع ننگین را در 17ژوئن 2003 به بار آوردند و بانی لیستهای کذا و کذا در حق مجاهدین بودند، چه جایزه ها و مدالها که به تو ندادند و حالا جنابعالی «نه شرقی ـ نه غربی ـ جمهوری اسلامی» محبوب قدرتهای «استکباری» غرب و شرق، مجاهدینی را که از دست همان «جهانداران» مماشات جو، صدها مصیبت و بلا بر سرشان آوار شده، «نوکر امپریالیستها» می نامی. واقعاٌ زهی بی شرمی و وقاحت که فقط از کهنه پاسدارهای خمینی گونه یی مثل جنابعالی برمی آید و لاغیر!