برای مسعود، به مناسبت 30دی
در سایه قامت بلندتر از سپیدارت؛
دلم از اوج عشق به تو؛ سرشاری را از آن خود کرده است؛
در سنگین ترین ثقل توانستنی،
که انتظارت را چون عطر سیال اطلسی؛
در ضربان خویش پنهان می کند…
و نفس هایم در فاجعه قتال تکبیر و انسانیت؛
در عطر نجیب نگاه تو از نیستی پاک می شود…
چشمان مهربانتر از نسیم تو خواب را تا آنسوی مرگ دژخیمان،
برخویش حرام کرده است…
و اکنون در بلندای تو؛
معیار فدا و زیبایی را تعریف تازه یی است…
توبلند قامت تر از همه افراها،
رستگاری را سهم نسل خویش کرده ای
قدرتمند از غریب ترین تحمل کریمانه رنج،برای آزادی مردمت؛ در نفس گیرترین عبور شقاوت،
و در رضامندی صبور مافوق طاقت؛
آنسان که گویی «رنج» را «حق مسلم» خویش می شناسی؛
برای زدودن زخم شکست،
از تاریخ میهنی که ناکام میخواهندش…
می خوانمت به نام؛
ای که آیه نامت باطل السحر ناتوانی است؛
و منتی بر تاریخ آزادی؛
اکنون؛ در بلندای قامت تو،
معیار فدا و زیبایی را تعریف تازه یی است…
ای آفتاب شرافت؛ در تابش تو؛ میهنم خانه اهریمنان نیست؛
و بارش گامهایت سیرابی سرزمین من است،
برما ببار سخت…