همبستگی : حاکمان در زمان معزولی ...

چرا هرکدام از گردانندگان نهادهای امنیتی، اطلاعاتی و سیاسی دهه 60 ( جناح مغلوب/ اصلاح طلبان قلابی/ خط امامی ها/ دو خردادی ها/...) که حرف می زنند، هیچگاه مرزبندی با مجاهدین را فراموش نمی کنند؟ چه نیازی دارند که با ربط و بی ربط پیوسته تکرار می کنند که همان خصومتی را با مجاهدین دارند که در دهه 60 داشتند؟

یک ماه پیش آخوند موسوی خوئینی ها از فشارهای جناح غالب می  نالید که می خواهد «اصلاح طلبان» را به اعلام برائت از همه چیز خود وادار کند. با این حال به صورت کاملاً بی ربطی پاچه مجاهدین را گرفت. یک معاون وزیر آخوند خاتمی که به خاطر کشمش های جناحی زندانی است، در هر نوشته اش بی  وقفه علیه مجاهدین تیغ کشی می کند، هفتة پیش مشاور موسوی که به مجمع پارلمانی شورای اروپا رفته بود به نحوی که در تهران شنیده شود تصریح کرد که ما با مجاهدین مرز داریم. و تازه ترین نمونه مصاحبه آخوند عبدالمجید معادیخواه وزیر ارشاد دولت موسوی است که « خبرآنلاین» او را « قاضی دادگاه انقلاب» هم معرفی کرده است. او به قول خودش به فکر « خود انتقادی» افتاده و مدعی است که « اگر امروز  موقعیت سی سال پیش را داشتم رفتارم تفاوت اساسی با رفتار آن روزم می داشت»(خبرآنلاین، 4 بهمن 1391). با این حال، نامبرده حدود یک چهارم همین مصاحبه را علیه مجاهدین حرف زده: « البته باید یادآور شوم که آن باطلی که آن روز برای من دغدغه و خطر بود در واقع گروه رجوی (مجاهدین خلق) بود … این گروه را برای کسی مانند من به عنوان خطر فوق العاده‌ای مطرح می‌کرد. همه تلاش من این بود که کسانی که احیانا به این گروه نزدیک هستند، فرصت فعالیت پیدا نکنند. امروز هم شاید در میان ما کسی نباشد که از گروه رجوی دفاع کند و هنوز هم بعد از سی سال هرچه من فکر می‌کنم این را نادرست نمی‌دانم و الآن هم این نگاه را دارم».
وقتی یک « قاضی دادگاه انقلاب» خمینی( که شرح وظائف جلادی اش در سیستم قضایی ولایت فقیه نیازی به شرح ندارد) در عین حال وزیر ارشاد و گرداننده دستگاه سانسور و اختناق هم بوده، در مقام« خود انتقادی» قاعدتاً باید بسیاری اسرار مگو برای گفتن داشته باشد.
اما شیخ عبدالمجید از بزرگان «اصلاح طلب» خود تأسی می کند: از سکوت خوئینی ها و اردبیلی و میرحسین درباره قتل عام سال 67، از خود را به آن راه زدن موسوی درباره سبعیت  بچه های « اطلاعات نخست وزیری»، از سکوت موسوی تبریزی درباره قتل عام های روزانه پاییز و زمستان سال 60 و ...
میان این سکوت و مرزبندی سفت و سخت با مجاهدین ارتباط روشنی وجود دارد. به خصوص که  مجاهدین خودشان سوژه همان جنایت ها بوده اند. با این حال، نباید علت مقدم را که انگیزه سیاسی اصلی آقایان است، از یاد برد. و آن رشوه یی است که آقایان برای «حفظ خود» به ولایت فقیه می دهند. آنها اگر به خامنه ای دشنام هم بدهند( که نمی دهند)، یا اگر بی وقفه شعار « اجرای بی تنازل قانون اساسی» را تکرار نکنند( که از آن هرگز دل نمی کنند) تا زمانی که بر مرز بندی با مجاهدین تأکید می کنند، در آن ولایت سفیانی«خودی» محسوب می شوند.
در نتیجه تکلیف این « خود انتقادی» های بی هزینه که رسانه های ولایت فقیه با دست و دلبازی منتشرش می کنند، روشن است.
سال ها پیش از این هنری کسینجر وزیر خارجه اسبق آمریکا درباره اصلاح طلبان حکومتی در ایران گفته بود آنها آدم کشانی هستند که فشنگ هایشان تمام شده است. اما یک شعر پارسی در توصیف آنها شاید نغزتر باشد:
حاکمان در زمان معزولی، همه شبلی و بایزید شوند
بار دیگر چو بر سریر رسند، همه چون شمر یا یزید شوند.