” بزرگترین بدبختی آدمی اینستکه در برابر ستم جرأت طغیان را از دست بدهد. جان کلام زندگی اینجاست که طغیان بر علیه بیدادگری دوام یابد. لحظه ای که انسان ستم را به آسانی تحمل کند، شوم ترین دوره حیاتش آغاز می گردد: برتولد برشت “ و این سئوال، بی احتیار در ذهن زنگ می زند که در جهان جهنمی امروز که جرثومه های فساد، چپاولگران ثروت و روسپیان سیاسی، ارزش ها، شرایط زندگی ملتها و هویت انسان را تعیین و تعریف می کنند، چه کسی یا کدام جریان اصیل پیشگام شایستگی و شهامت آنرا داشته یا خواهد داشت تا در محاط چنین محیط سهمگین، ننگین و خفقان آور و در رویارویی دایم با آن، ضمن افروختن شعله اول، مشعلدار مداوم شورش و طغیانگر آخردر مقابل بیدادگری و ستم باشد.
آدمها البته برحسب شرایط موروثی، خانوادگی و اجتماعی، از منش و روشهای گوناگون برخورداربوده و با پیروی از آنها پایه زندگی را بنا ریخته، ادامه داده و بسر می رسانند( تغییر و تحول ناگهانی و تماما متفاوت با تفکر و اندیشه ثابت قبلی در شرایط عادی، معمولا استثنا و نه قاعده است ) اما از آنجا که بر اساس تعریف دانشمندان اصولا انسان موجودی اجتماعی و سیاسی می باشد، بنابراین عدم واکنش او و بروز هیچ عاطفه یا احساس در قبال حوادث و وقایع مهم جاری پیرامون را نیز بگمانم نمیتوان ذاتی و حقیقی پنداشت جز آنکه حفظ منافع فردی را در شرایط عادی یا حاد، عمدا بر اراده انجام هر عکس العمل مناسب با هر واقعه مهم یا غیرمهم ارجح دانسته و صلاح کار خویش را مانند” خسروان“ در بستن چشم و گوش و دهان و به تعریف بهتر، تنیدن” تار عنکبوتی“ به دور خود یافته است. این خصیصه خطرناک در دوران دیکتاتوری های خونریز، خشن و دیرپا وقتی عمر بعضی حکومت ها مثل رژیم فاشیستی ملاها به دلایل گوناگون بخصوص حمایت چند جانبه اجنبی ازآنها به درازا می کشد، در جوامع محروم از امکان رشد فرهنگی ضروری، بگونه ای اسفبار و خطرناک مبتلابه جماعتی از آدمها می شود که از قضا از امکانات مادی نسبتا مناسب برخوردار بوده و بهیچوجه منکر تیز هوشی ذهنی، ذکاوت و زیرکی و درک اجتماعی آنها از مسایل روز نیز نمیتوان شد. با اینهمه این جماعت به دلیل یاد شده بالا یا شاید دلایل بسیار دیگری ـ که بررسی وارائه آن درشأن پژوهشگران اجتماعی و روانشناسان است و نه من ـ به نوعی خودفریبی عمدی و تظاهر به بی اعتنایی به مسایل مبتلابه جامعه دچار شده و با اصرار بر سنت مزمن تلقین شده که”من سیاسی نیستم“، خود را یکجا و” دایی جان ناپلئون وار“ مستأجر مجانی و آسوده خاطر جزیره ثبات و آرامش قلمداد نموده و تماشاچی حاشیه نشین بی توجه به همه حوادث و مسایل جاری مبتلابه جامعه می گردند ضمن اینکه شاید به خوبی هم بدانند ادعای کذب” سیاسی نبودن“، از قضا موذی ترین و بدترین نوع سیاست بازی فرصت طلبانه و شرط اول ورود به حزب سیاسی” من سیاسی نیستم“ است که ایده آل و اسباب دست دشمن و دسته های وابسته ای به آن خواهد شد که پنهان یا بندرت آشکار در انواع قالب های به ظاهر غیر سیاسی اما دقیقا در راستای سوء استفاده های سیاسی، مترصد شکار و بهره گیری از این افراد هستند و اگر نه مستقیم اما بهرحال از آنجا که”خنثی گری“ وجوه مختلف بهره را به جیب دشمن هار خواهد ریخت، در یک کلام یعنی، دور نگهداشتن فرد از ایفای نقش انسانی، اجتماعی و سیاسی او که حاصل نهایی آن آب ریختن به آسیاب دشمن جبار است تا بسته به نوع دیکتاتوری ها، با تداوم دست اندازی به آزادی ها وحقوق مردم واعمال ظلم و جنایت در حق آنان، همچنان به حکومت های پلید و فاسد خود ادامه دهند.
برای همین فکر می کنم وقتی ........در یک گوشه دنیا که نه دورافتاده و پرت و پست است بلکه از جمله نقاط سوق الجیشی حساس و مهم جغرافیایی جهان میباشد و پس از هزارسال تجاوز ارتجاع مذهبی، صد سال خیانت کهنه استعمار فرتوت و بیش از سی سال سلطه سفاکان که تمام تن” گربه ایران“ را با دشنه و دار خون چکان ساخته اند ـ گرچه اما صد هزاران، بیشماران، قهرمانان نیز طی این ایام با تمام هستی و توش و توان در مصاف دائمی با آدمکشان در نبرد ی نابرابر بوده و با طغیان و قیام رودرروی جلادان و دست آموزانشان سر بر کف ایستاده و جان بر سر پیمان باخته اند یا در این ده سال سخت و خونبار اخیر که پیشگامان اشرفی با سلاح آرمانی و صلابت پایداری در مهیب ترین شرایط و در برابر سفاک ترین حکومت تاریخ جهان و حامیان درشت قلدر و ریز حقیرش، گردن فراز و دلیرانه ایستاده و شاخ دیو پلید ولایت را شکسته اند ـ وقتی ....... جاسوسان فرنگی، لومپن های کراواتی، مزدوران”دو پاسپورتی و دو سر....“ و اراذل قمه دار عربده کش در خارج کشور، سر هر کوچه و برزن، مماشاتگرا ن خود فروش بیشتر و جلادان نفس کش از نوع”جمارانی“ آن می طلبند تا با انعام و دلار در عالم خواب شتری، هم مقاومت پرقدرت دیرپا را نابود کنند و هم خلق بپاخاسته میهن را با کشتار و ایجاد جو رعب و هراس،از ایفای نقش دلیرانه شان در برپایی ارتش آزادی بازدارند ـ ضمن اینکه همین حالا هم دشنه و تیغ دست آموزان سرکرده اوباش وطن وجاش های عراقی،” دروازه شیراشرف “ و هم زندان لیبرتی را از وحشت” شیران دربند“ رذیلانه می ساید ـ وقتی .....دست ها را سبعانه می سپارند به دژخیم تا آنها را قطع کند و تبر نیز از حجم توحش و شقاوت شرم می دارد و می گرید. وقتی.....جوانان نابالغ را محض سرقت یک قرص نان، وقتی لقمه اول را به دهان می بردند، بر تیرک دار می آویزند تا از یکسو از مردم زخم دیده زهر چشم بگیرند و از دیگر سو مانع ریزش و وحشت پاسداران سیاهی از شورش و طغیان مردم بشوند و آنها را ضمنا عادت بدهند که به هنگام ضرورت و قیام حتی پاره های تن خونین مردم را نیز از هم بدرند. وقتی......” میان تو با من گودالی به وسعت شرارت دشمن حفر می شود“.....ما آیا فقط تماشا گر بی اعتنای صحنه ایم که نگاه کنیم و بگذریم بی هیچ درد جانکاه و دلهره از حاشیه خیابان های دل انگیز آذین بسته ای که عبور از خاطراتشان نیز یادواره شهیدی را در دلمان بیدار می کند که در ژنو، پاریس، رم و ترکیه یا در گوشه و کنار ایران به قتلگاه شان بردند یا سر از پای نشناخته و سرود خوان در محراب عشق میهن و مردم سر به پای خدای آزادی نهادند.....ما آیا بی هیچ نیاز یا آرزوی شورشی بر علیه بیداد و ظلم ملایان که عصاره تمام ستم و سرکوب تاریخ را در خود فشرده اند و دشنه و دار این دشمن غدار فرتوت اینک بیش از هر زمان دیگری قلب بی گناهان را می درد ازهم، نشسته ایم در روزه سکوت یا وقتی.....دشمن قسم خورده میهن و بشر محض افزودن نومیدی، سرخوردگی و ترس میان یاران یکدل و هماوا، شاخک های خبیث خود را در خارج کشور چنان گسترده تا با خیال خام، حضور منسجم انسان آزاده ایرانی و حتی فرنگی را از پیرامون یگانه آلترناتیو قدرتمند دیرپا متفرق سازدـ بخصوص حالا که حمایت های گسترده و بی دریغ هموطنان و آزادگان جهان از مظاهر مقاومت و رشادت ایران در اشرف و لیبرتی با فرمان تشکیل ارتش آزادی، جلوه و اوج جدیدی یافته است..... آیا این سئوال که ما نیز”چه باید بکنیم؟“ بیشتر از هر وقت دگر ذهن را مشغول بخود نمی دارد؟ با توجه به نکات یاد شده، شرایط حساس و سرنوشت ساز منطقه و اوضاع شدیدا متلاشی رژیم، بگمانم پاسخ ما همگی” آری“ خواهد بود زیرا ضرورت تشکیل یکان های حقوقی و سیاسی برای معرفی و شناسایی رسمی مقاومت ایران توسط دولتهای خارجی که به حفاظت فیزیکی و حقوقی ساکنان اشرف و لیبرتی راه خواهد برد از الویت و اهمیت ویژه ای برخوردار است که در نهایت امر با تشکیل ارتش آزادیبخش مردمی در داخل کشور، پنجه های خونریز فاشیسم مذهبی را هم از میهن مجروح اسیر و هم از تجاوز به مردم منطقه و بسیاری کشورهای دنیا قطع خواهد کرد و با رهایی جهان از چنگال خونریز فاشیسم دینی، فرهنگ و باقیمانده آثار تاریخی تمدن بشر نیز بنام آئین و سنت اسلام اما با دست خدای آخوند ساخته بی رحم و حیا ی جبار ویران نخواهد شد. اما اگر حالا ما بی هیچ بهانه با فراموش کردن مسئولیت و وظیفه بنشینیم چشم انتظار معجزه ارباب اربابان بی مروت دنیا که هنوز با دلجویی، چشمک و لاس زدن های سیاسی با ملایان و نشان دادن راهنمای چراغ ”سبز“ به آنان ظاهرا در” دور دوم“ نیز عزم مماشات و حمایت آشکار یا پنهان از آنها را دارد، از شکار لحظه های مناسب آتی دربرپایی آتش عصیان و شورش سیاسی در قبال قاتلان مردم ایران غافل خواهیم ماند و فرصت های طلایی نادر ازدست خواهد رفت که پس از سی سال صبر ایوبی و رنج تلخ نه خدا را خوش می آید و نه هر جمع خودی را که دوباره تکرار شود. ضمن اینکه به آزادگی و تجربه نیز آموخته ایم:” جان کلام زندگی اینجاست که طغیان بر علیه بیدادگری دوام یابد. لحظه ای که انسان ستم را به آسانی تحمل کند، شوم ترین دوره حیاتش آغاز می شود. برتولد برشت “