"و خورشید از اعماق
کهکشانهای خاکستر شده را روشن میکند”
گواهی بر نادرستی گزارش نمایندگان مجلس از بند ۳۵۰ زندان اوین
فریبرز رییسدانا
در تاریخ دوم بهمن ۱۳۹۱ در ساعت ده و نیم صبح ، اینجا در داخل بند باخبر شدیم چند نفر از نمایندگان مجلس و عضو کمیسیون امنیت ملی، که مایل نیستم نامششان را به خاطر بسپارم، به همراه یک خانم، یک عضو عالی رتبهی زندان و یک عکاس یا فیلم بردار برای بازدید به داخل بند آمدهاند. بود و نبودشان برای من هیچ تفاوتی نداشت زیرا میدانستم نه برای کشف حقایقی چون و نه برای کمک به اجرای عدالت که برای “مصلحت سیاسی” پا به اینجا گذاشتهاند انتظار هم نداشتم که بخشی از واقعیتهای مربوط به مسایل اینجا را – چه برسد به همهی آنها را – به اطلاع افکار عمومی برسانند. چون میدانستم مصلح اندیشی آنان تا به کجاست.
نه آنها و نه من نیز هیچ رغبتی به ملاقات با یکدیگر نداشتهایم. همان گونه که من آنها را نمیشناختم، چه بسا آنها نیز چنین بودند. اما آنها چنان به گونهای سراپا خلاف به افکارعمومی گزارش کردهاند که من ناگزیر شدهام این گونه به توضیح بپردازم:
نخستین چیزی که برای برای من و همهی دوستانم و شمار زیادی از هم بندیان که با من دراین باره حرف زدند، مطرح شد و همه بیپاسخ ماندند، این بود که به قرار اطلاع و بنا به آنچه گویا نمایندگان اعلام کرده بودند، آنها با توافق مسوول زندان قرار بوده است که تنها به یکی از اتاقهای بند بروند و اگر کسانی هم مایل به گفت وگو با نمایندگان هستند باید به آن اتاق بروند. این شائبه نیز از همان لحظهی ورود نمایندگان برای زندانیان مطرح شد که نکند انتخاب آن اتاق به خاطر حضور چهرههای شاخص از جریانهای سیاسی در آن اتاق است که وجه مشخص آن “درون نظام بودن"، “ معتقد به اجرای بدون تنازل قانون اساسی” و “اعتراض به نتایج انتخابات خرداد ۸۸” است. البته آن زمان هیچ یک از اعضای اتاق به حضورانحصاری نمایندگان در آن اتاق وعدم حضورشان درمکانی عمومی تر اعتراض نکردند و به رغم روشن بودن جهت داری این ملاقات، با آنها به گفت وشنود پرداختند.
به هر روی این انتخاب هیات بازدید از زندان و آن گفت وگوی مفصلتر(نسبت به گفت وگو با دیگر زندانیان بند) با چند نفر اعضای شاخص آن اتاق و محدودیت عملی برای شنیدن اعتراض وانتقاد سایر زندانیان که حداکثر شامل هفت یا هشت نفر و هر یک در حدود ۴ دقیقه میشد) نه فقط برای زندانیان پرسش برانگیز است، بلکه برای افکار عمومی هم موضوعی است که پاسخ آن برای کسانی که به وضع اجتماعی و سیاسی ایران به طور جدی میپردازند، بسیار با اهمیت است. تا آنجا که مطلع شدیم در مدت اطراق نمایندگان اعزامی در اتاق مقصد، شمار نسبتا زیادی از زندانیان که میخواستند به آنجا بروند و طرح شکایت کنند وعرض حالی بدهند، فرصت چنین کاری را نیافتند و آنان هم که توفیق نصیبشان شد وبه قول خودشان دست از پا درازتر برگشتند واز آنچه شنیدند که از سوی مذاکره شدهای به نمایندگان گفته میشد، سخت برآشفته و افسرده شدند. نیز اعمال کنترل برای حضور افراد در جلوی در اتاق مزبور ظاهرا برای برقرار نظم ، اما در واقع برای مدیریت آن گفت وگوی مفصل تر با چند نفر خاص، دال بر رویهی دو سه سال باب شدهی “خود- نماینده"ی همهی بند خواندن برخی از اشخاص است.
چند چرا در این رابطه مطرح است که برای کسانی که به تحول سیاسی واجتماعی ایران دلبستگی دارند به نظر من اهمیت زیادی دارد:
اگر رسیدگی به امور زندانیان برای قوهی مقننه مطرح بوده است، چرا کمیسیون اصل نود که باید به شکایات رسیدگی کند، به اینجا نیامد و چرا کمیسیون امینت ملی که در جست وجوی یافتن راه حلهای امینتی و سیاسی و دیپلماتیک به خصوص برای شرایط ویژه است، به اینجا آمده است؟ چرا در نزدیکی انتخابات و نه در پی شکایتهای مدام زندانیان این کمیسیون به اینجا آمده است؟ چرا با تصمیم قبل آن اتاق را برگزیدهاند؟ شاید هم جاذبههایی در آن اتاق هست که این قبیل هیاتها را به سمت خود میکشاند) چرا بیش از آن، یک نفر از اعضای اعتراض کننده و منتقد جدی حاکمیت در آن اتاق را به زندان قزل حصار فرستادند؟ چرا پیش از آن وکیلی حقوق بشر خوشنام را یک روز بیشتر در بیمارستان نگه داشتند تا هنگام بازدید هیات فرستادگان در بند ۳۵۰ نباشد؟ چرا پس از مدتی توقف ومذاکره در آن اتاق، زندانیان شاکی را به حضور نپذیرفتند؟ چرا وقت وبیشتری به زندانیان اختصاص ندادند وفقط حرف تقریبا یک سوم شاکیان را شتاب زده شنیدند ( یا اصلا نشنیدند) و مثلا چه میشد که یک روز دیگر هم نزول اجلال میکردند یا همان روز از بهترین ناهار زندان که بر خلاف برنامهی غذایی به جای سه شنبه، روز دوشنبه ( روز حضورنمایندگان در زندان) توزیع کردند، نوش جان میکردند تا بهترینهای ما را با بدترینهای خود مقایسه کرده باشند؟ چرا آقایان هیات بازدیدکننده به مسجد کوچک بند که به هر حال فضایی دو سه برار اتاق داشت و خیلیها میتوانستند در آن خانهی خدا به جای آن اتاق درگفت وگویی شفاف بنشینند و بگویند و بشنوند
گویند حدیث عشق نگویید و نشنوید / مشکل حکایتی است که تقرییر میکنند
چرا فقط با آن چند نفری که در رسانهها از آنها نام بردهاند مفصل تر از دیگران گفت وگو کردند و از همانها نقل و قولهایی کردند؟ و مهمتر از بقیه، اینکه چرا اعضای آن اتاق یا گروهی که نماینده واقعی مردماند و این را اعضای آن اتاق هم اذعان دارند) و نه بیطرفند ، نه مسوولیت حقوقی واجرایی برای رسیدگی به شکوایههای زندانیان را دارند ونه از پیش نیتشان ناشناخته مانده بود (بازیهای انتخاباتی) این چنین به گفت و گو نشستند؟ و چرا در این باره به گفت وگویی نشستند که میدانستند نمایندهی واقعی مردم نیستند؟ بالاخره اینکه چرا گزارشی دادهاند که پر است از نادرستی ، بیانصافی و بیحرمتی به زندانیان؟
در بارهی این چرای آخری حرف دارم:
این نمایندگان نقل کردهاند که :” اینجا زندان نیست وهتل است” (شرق و بهار) گفتهاند آشپزخانههای مفصل دارد وغذای عالی در اختیار همه است. واقعا زهی به اخلاق و پاکیزگی سیاسی شما.
اگر بکاویم در مییابیم که خیلی هتلها و اقامتگاههایی که شما بازدید کنندگان از هتل ۴ ستاره ۳۵۰ ، به آنها تشریف برده، غذا خورده وخوابیدهاید، آیا اینجا همان جاست؟! من به شرط انصاف وشرافت و مسوولیت انسانی از همهی اعضای این هیات میخواهم کرم نمایند و فرود آیند و اینجا را خانهی خود بدانند و فقط دو سه هفتهای غذای خود و خانوادهشان را (که امیدوارم غم نبینند) با غذای ساکنان این بند عوض کنند و بیایند و طعم غذای ساکنان این حصار را (که زندگیهایی را به جرم آزادی خواهی یا جرم زمی که بر سر گلها نشسته اند” یا گیرم خطا در خود میفشارد، بین خود وعزیزانشان تقسیم کنند و فکر کنند این مزه همان تعریف و تمجیدهای نادرست وگمراه کننده و چاپلوسیهای ویرانگر است . چنین کنند تا قدر ومزه آزادی را بفهمند. چنین کنند و بگذارند نازپروردهها نیز کمی از این خوان نعمت بهره ببرند. خوب است بدانند که ماهها گوشت نخورده (مثل بخش گستردهای از مردم محروم و نیروی کار همهی جهان و میهن ما نیز) و با آب زیپوی لوبیا سر کردن چه مزهای میدهد. تشریف بیاورند در همین هتل ۴ ستاره در اتاقهای ۳۰ تا ۳۳ متری که ۲۵ تا ۲۷ نفر در آن روی زمین یا روی تخت فلزی چسبیده به طاق با خطر سقوط (و سابقهی زیاد شکستگی دست و پا و جمجمه ) میخوابند، سرکنند و طعم خوش خواب پرنیانی را دریابند. بیایند و برای استفاده از این سرویسهای صد درصد نابهداشتی وعفونت زا و چند تایی اتاقک یک ونیم متری کثیف با لولههای شکسته وداغان و پوسیده را به عنوان شیر و دوش با محدودیت جدی آب گرم توی صف بایستند و بعد حمام کنند و خستگی کار و تلاش از تن به در کنند ، اما مثل ما لذت ببرند. بیایند دراین آشپزخانهی کوچک برای ۲۰۰ نفر که گویا آن قدر با شکوه است که به مطبخ شاه عباسی طعنه میزند، برای خودشان اشکنه، دمی ونیمرو درست کنند و از زندگی با هم لذت ببرند.
بیایند و بنشینند لباسهای زیر و رو و پتو ملافهشان را در همان طشت کنار همان دستشویی بشوند و چنگ بزنند تا مثل ما آراسته باشند. راستی آیا هیات بازدید کننده سری هم به دست شویی و توالت زد؟ البته کهنه بعضی جاها را نباید دیه شوند. اماشیندهام که گفتهاند “همهی اتاقها” رفتهاند و با “ تک تک زندانیان” گفت وگو کردند واین هم از سوی تیمی که از آن اتاق بند، در ۲ ساعت حضور، جم نخورد، مثل بقیهی حرفها، چیزی نیست که جز نادرست گوییها. پس ذرهای پروا از ما ، مردم و فردا و صداهایی که با گوش جان از هم اکنون میشنوم.
طاق و رواق میکده هرگز تهی مباد / ازهای وهوی عربدهی باده خوارها
باری آقایان اگر در اینجا فرش ماشینی و یخچال دیده اید، تماما با پول زندانیان تهیه شده است. در یخچالها گاهی مواد غذایی میگذارند تا به عوض غذایی که دولت موظف است بدهد و نمیدهد، استفاده شود.
غذای اینجا به درد نخور، اکثرا دور ریختنی است وبه دور هم میریزند. مگر آنان که فشار فقر و گرسنگی متفقا ناچارشان میکند از همان بخورند، که البته همهی زندانیان سیاسی که امکاناتی دارند با آنها غذایشان را تقسیم میکنند. در غذای دولتی حتا هفتهای ۲۰ گرم هم گوشت برای هر نفر نیست. سویای درجهی 2 هم هست و لوبیای سفت و ناپخته و ماکارونی بی گوشت و گاه خورش کرفس( منهای گوشت مگر به تصادف چیزی دریابید که قسم آشپز نادرست از آب درنیاید) و گاه هم عدس پلو با سیب زمینی و سویا و همهی اینها با بدترین مواد اولیه که به چشم هم میشود دید. میوه و سبزی درکار نیست. اما آنها که پولی دارند از بیرون سفارش میدهند به قیمت بالاتر و آن هم به اندازهی یک چهارم قوطی کبریت و روزانه به طور متوسط شاید ۱۰ الی ۱۵ گرم پنیر. فروشگاهی وجود ندارد. تنها دکهای درگوشهی هواخوری برای کالاهایی محدود – از بیرون میگیرد و قیمتهایش گران وجنسهایش نامرغوب است و متعلق به کارکنان زندانی است که تعاونی درست کردهاند. وقتی میوهای یا تخم مرغی یا برنجی برای فروش میآید، زندانیان باید وظیفهی حمل آنها را از درب بند و پلهها و هواخوری تا در فروشگاه خودشان به عهده بگیرند و سپس پول بیشتری برای کالای نامرغوب تر بپردازند. محدودیت میوهها در مورد مواد شوینده بهداشتی نگران کننده شده است. این بهداشت عمومی است که به خطر میافتد و بیماریها فزونی مییابد و خوب نمیشوند. باید سرویسها در راهروها توسط زندانیان با شویندهی کافی شسته شود وعقل سلیم میگوید این کار تقاضا برای خدمات پزشکی را کم میکند، اما این حرفها کاربردی ندارند. آقایان گفتهاند اینجا رفاه وجود دارد. با توجه به این که میدانیم آنها معنای رفاه در سطح بالا را عملا درک و تجربه کردهاند، پس گویا منظورشان این است که همین امکانات ونه بیشتر درشان زندانیان است وهمین رفاه بسشان است. به ویژه آنکه اینها هم به همت این قهرمانان بازار گرایی و خصوصی سازی وتعدیل ساختاری ، خصوصی سازیها شده است که نگو.
برای دندان پزشکی ، برای بیمارستان ، برای غذا، برای مواد بهداشتی وشست و شوی در و دیوار و توالت باید یا پول بدهی یا جان. اگر پول نباشد و دوستانی یاری نکنند و عزت نفس این زندانیان رعایت نشود، این درد و رنج واندوه است که سیطره مییابد وفضای زندان را کدرتر وافسرده تر میکند. این تحلیل ساده را آیا در بازدیدتان در نظر آورده اید و درک کردهاید؟
درمورد وضع سلامت و بهداشت هم ، باز از این فرستاده شدگان میخواهم که بیایند و برای درد و درمانشان ( و بلا از ایشان و خانوادهشان دور باد) به بهداری اینجا مراجعه کنند. اگر بیماری جدی باشد، باید دو سه ماه آزگار معطلی بکشند و درد دل و دندان استخوان یا ضعف و آزردگی را تحمل کنند تا به پزشک متخصص دست یابند که آیا وقت بشود آنها را ببینند یا نه. وقتی تمام مراحل معاینه در بهداری و زندان طی شد و نیاز به عکس و رادیولوژی و امای ار و سونو گرافی ومعاینات بالینی بیماستانی پیش آمد، یا نیاز به مراجعه به دندانپزشک فرد زندانی مطرح شد، تازه اول گرفتاری است. حتا وقتی بیمار حاضر است با هزینهی خود در بیمارستان بستری شود(در مورد دندان پزشکی که چارهی دیگری نیست وگرنه باید به دندانپزشک زندان حق ویزیت بپردازند که میگویند گران است) و تمامی گواهیهای پزشکی نیز این ضرورت را تایید کردند و پزشک قانونی نیز تصدیق کرد و قرار شد بیمار هم با دست بند و لباس زندان، تحت الحفظ به بیمارستان برود ودستبند او به تخت بیمارستان قفل شود، باز تازه نماینده دادستان بر سر راه قد میافرازد که او باید تصمیم بگیرد که فرد بیمار، بیمار است یا نه و باید به بمیارستان فرستاده شود یا نه و برای این کار خانواده باید چند بار به دادستانی در مرکز شهر تهران سفر کند و در صف بایستد تا نوبت او برای درخواست مجوز برسد و گرنه روند کار در حد سرعت لاک پشت بازنشسته و فرتوت است.
آقایان این خدمات عالی پزشکی و بهداشتی که گفتید همان است که خودتان آرزوی برخورداری از آن را دارید؟ این همان حد عالی پزشکی بود؟
ما زندانی هستیم و تحویل قوهی قضائیه ، آنها مسوول تامین ما، حفظ حرمت ما و حقوق ما هستند. ما میگوییم در زندان شماییم، اما محکوم نیستیم انواع محرومیتهای بهداشتی، پزشکی، غذایی ، قضایی، حقوق و انسانی را تحمل کنیم یا درد بکشیم. ما حتا اگر در بیرون پولی هم در بساط برای معالجه خود نداشتیم، اینجا باید با هزینه و مراقبت غیرتبعیض آمیز دستگاه قضایی از خدمات پزشکی در حدی که شما برخوردارید، برخوردار باشیم. آنچه تا به اینجا آوردم شامل خدمات زیستی بود، اما از حکمهای ناعادلانهی سنگین، اعدام و حبسهای طویل المدت که باید مینشستید و شرح آن را میشنیدید، چیزی نگفتم. ننوشتم که شما دست و پای آن جوان را که دو سه دقیقه با شما هم حرف زد، دیدید و آن را در گزارشتان به افکار عمومی به زبان نیاوردید. آیا میدانید انکار این واقعیت چه معنایی دارد؟
اینجا مختصری هم از تبعیضها نسبت به زندانیان، شامل تبعیض در مرخصی، ملاقات، تنبیه در زندان انفرادی، پوشاندن لباس بدریخت و مشترک و تحقیر آمیز زندانی به تن شماری از زندانیان و برخی امتیازهای دیگر،مختصری شنیدید و وقت داشتید که بیشتر بشنوید، اما نه شنیدید و نه گفتید.
تقریبا مطمئن هستم همهی کسانی که نامهی مرا میخوانند از واقعیت امر آگاهند، اما من این جامعه را بیش از این نیازمند شناخت حقیقت میدانم که بخواهم در برابر این گزارشگران نامنصف،نامستقل، نا متعهد، و ناسپاس سکوت کنم.
عمری دویده ایم، به سرسری و عاقبت / دست از طلب نشسته و از پا نشسته ایم
آقایان فرستاده شده کاری از بدی ماندگار کردید که این گونه بیپروا پا روی حق گذاشتید. حقایق را کتمان کردید یا واژگونه گفتید و نقشهی سیاسی را به جای انجام وظایف مردمی انسانی و ملی کردید. این جا حقوق زندانیان نادیده گرفته شده است. اینکه جرم واقعی آنها، انگیزهاش و مجازاتش چیست و در این باره چه میگویند، جای بحث دیگری دارد. اینجا زندانیان عقیدتی ، سیاسی و سایبری و امنیتی در کنار هم هستند. به هر حال به طور کلی هیچ کدام در دادگاهی مناسب محاکمه نشدهاند یا وکیل نداشتهاند و یا فرصت کافی در اختیارشان نبوده است. اتهامها متفاوتاند. من اینجا با بقیه سرنوشت مشترکی دارم لذا اعتقاد دارم برای کسی که در بیرون برای حقوق وآزادی همگانی وبه ویژه محرومان مبارزه میکند، وظیفه است که در اینجا از حقوق انسانی همگانی زندانیان پشتیبانی کند.
من به عنوان یک انسان حق دارم و مکلفم اینجا از حقیقتی که مربوط به حقوق انسانی زندانیان است دفاع کنم و این دفاع اگر آن گزارش خلاف واقع در اختیار افکار عمومی قرار میگرفت، شاید لازم نبود به صورت فعلی باشد، اما به جز آن، به عنوان فردی مسوول برای آزادی و آگاهی ضروری است که از این جنبهی محدود بیرون بیایم وبه نکتهای اساسی اشاره کنم که میدانم مردم به دانستن آن نیاز دارند.
کنش و انتخاب سیاسی افراد و گروهها حق خود آنان است اما بیش از آن همین کنش وانتخاب در بقیهی کسانی که احساس مسوولیت میکنند، این وظیفه را مبرم میسازد که با سلامت کامل و مبتنی بر تحلیل واستدلال به نقد آنها بپردازند و ریشه یابیشان کند. نظر من آن است که اتفاقی که در آغاز این گزارش نوشتم به هیچ وجه جدا از سیاستهای انتخاباتی و قدرت جویی معترضانی نیست که مبنای اصلی اعتراضشان صرف نظر از این ، آن نیتهای خیر در این و آن افراد، به دست آوردن کرسی قدرت است و نه پرداختن به عمیق ترین و مبرم ترین دردهای مردم و در راس آن محرومیتهای اقتصادی ، محکومیتهای سیاسی و محدودیتهای اجتماعی. رخدادهایی نظیر رفتار سیاسی و انتخاباتی رهبر معنوی اصلاحات (از آب سرد دماوند تا احتمالا آب گرم لاهیجان) تغییر مواضع چهرههای شاخص محافظه کار و فضا سازی مطبوعاتی مصنوعی و نامطمئن و تماسهای مکرر آشکار و پنهان ، نه تنها نوید بخش نجات مردم از گرفتاریهای گوناگون از راه مهارت قدرتهای اقتصادی و سیاسی مساله ساز و بهره کشی و مداخلههای امپریالیستی نیست، بلکه از آن بوی سرزندهی سازشهایی در سطح غمازان و نخبگان حاضر و پیشین اریکهی قدرت به مشام میرسد
.