بخش چهارم
مقاله در این قسمت به معرفی یکی از بانوان تأثیر گذار قرون وسطی می پردازد. سپس نظری به استبداد دینی انداخته و متدهای تفتیش عقاید و سرکوب دگراندیشان آن عصر را می کاود تا در پرتو آن به «شعله های مقاومت» گذر کرده و علل در هم شکستن نظم کهن را نشان دهد.
در این قسمت ما نشانه های تشابه استبداد خونریز زیر پرده دین در ایران را با استبداد کلیسای قرون وسطی می بینیم. پدیده «کهریزک» نشانی از آن دوران سیاه است.
آخوندهای شیفته مکنت و تجملات مأموران تفتیش عقاید بودند. همانهائی که در موعظه هایشان دنیا را به شلاق انتقاد می بستند، خود سرمایه های هنگفت اندوخته و به فروش مقامات روحانی مشغول بودند. آنان در عرضه و فروش کالاهای دینی مهارتها داشتند. برتراند راسل فربه شدن ثروت و ترقی مادی روحانیون را چنین شرح می دهد:
«درنتیجه صدقات وخیرات مومنین، کلیسا ثروتمند شده بود، بسیار از اسقف املاک وسیعی داشتند وحتی کشیشان حوزه های کوچک، نیز عموما ازآنچه درآن زمان زندگانی مرفهی به حساب می آمد برخوردار بودند، حق نصب اسقف عملا در دست پادشاه بود، ولی گاهی نیز بدست نجبای عادی بود ودرواقع یکی ازمنابع عمده درآمد پادشاهان محسوب می شد. اسقف نیز به نوبه خود آن مقامات روحانی را که درحیطه اختیارش بودند به این وآن می فروخت. این کار پنهانی هم صورت نمی گرفت. گربرت (سیلوستر دوم) از قول اسقفها جنین نقل می کند: «زر را باز خواهم یافت. یکی را کشیشی می بخشم و زر می گیرم، یکی را اسقفی می دهم و توده ای از سیم می ستانم. بنگرید، آن زری را که روزی دادم اکنون بی کم و کاست باز در کیسه خود دارم.»
اولریش فُن هوتن
بررسی اجمالی تاریخ کلیسا این نظر را تقویت می کند که پیش از مارتین لوتر بسیاری از متنفذین کلیسا ضرورت دگرگونیهای بینادین را هشدار داده بودند. یکی از اومانیستهای فرهیخته این دوران اولریش فُن هوتن (Ulrich von Hutten, 1488- 1523) می باشد. این مرد ناآرام و اصلاح طلب دینی زمانی که در سال 1518 به آوگسبورگ (جنوب آلمان) وارد شد با اشعاری شیوا ولی شعله ور فرمان پاپ اعظم لئو دهم(Papst Leo X. 1475 - 1521) دائر بر راستای جردآوری پول برای ساختن کلیساس پترزبورگ در رُم و جنگ با ترکان عثمانی بود به شلاق نکوهش و سخره گرفت. او در جنبش اصلاح دینی آلمان نقش شمشیر ایفاء نمود و به شوالیه های فرانتس فُن زیکینگن (Franz von Sickingen, 1481 – 1523) یکی از اشراف حامی جنبش اصلاح طلبی که مشتاقانه انقلاب را انتظار می کشیدند، پیوست و با روشنگریهایش زیکینگن را متقاعد نمود با نیروهای مسلح خویش به یاری مارتین اوتر برخیزد. او فریاد می کشید که « [...] این مایه ننگ و خفت است است که [...] ما نه تنها در برابر این مردان فرومایه ای که خویشتن را به شهوتپرستی و تحمل سپرده اند سر تسلیم فرود آورده ایم، بلکه شهوات آنان نیز دسترنج ما را به هدر می دهد.»
او با کلامی روشن و صریح کانون فساد را نشانه رفته می نویسد:
«پاپ سردسته راهزنان است و همدستان وی نام کلیسا بر خود می نهند [...] رُم دریای ناپاکی، لجنزار کثافت و هاویه ژرف نابکاری است. آیا هنگام آن نرسیده است که ما برای درهم ریختن این کانون نکبت به پا خیزیم؟»
تازگی ی این سؤال را می توان هنوز حس کرد. این پرسش دوران ما در پیکار بر علیه استبداد خونریز دینی ملایان حاکم بر وطن است. اصالت هر نوع جنبش اصلاح دینی به شهادت تاریخ در طرح پرسش بنیادین آن است. پرسش جامعه ما هیچگاه این نبوده است که «رأی ما کجاست؟». سؤال مرکزی ما این است: «آیا هنگام آن نرسیده است که ما برای درهم ریختن این کانون نکبت به پا خیزیم؟» اصلاح طلبان دینی تنها با عبور از خمینی، خامنه ای و برچیدن «هاویه ژرف نابکاری» مشروعییت دارد و معنی می یابد. این مطالبه، مینیمم اصلاح طلبی است.
اولریش سپس مجبور شد به زندگی مخفی روی آورد. او از حامی خود زیکینگن خواست که اموال کلیسا و صومعه ها را مصادره نماید و به دستگاه «مقام عظما» دیگر باج و خراج پرداخت ننماید. اومانیستهای آزاداندیش، جسور و بی پروا کانون فساد را خوب شناخته و آن را آماج حمله قرار می دادند. آنها در هر نقطه و مکانی آبروی نسل ریاکار و فاسد راهبان و علمای دین را بیشتر از پیش می ریختند و آنها را بی آینده می کردند.
باید با صداقتی ژرف به توده های عاصی «کانون فساد» را نشان داد؛ راه را آنها خود می یابند.
اراسموس فُن روتردام
اراسموس فُن روتردام (Erasmus von Roterdam, 1466 – 1563) یکی از برجسته ترین چهره های هومانیست شمال اروپا است. او را «شاهزاده هومانیستها» نام نهادند، زیرا تا زمان مرگش در میان فرهیختگان آن دوران همتائی نداشت. این محقق ورزیده و صاحب اعتبار در زیان یونانی با وسعت دیدی وسیع به ترجمه «عهد عتیق» به زبان یونانی همت گماشت و بر آن بود تا کلیسا زا از فساد و آلودگی رها سازد. او بر آزادی اراده انسان تأکیدی همه جانبه داشت. همین تأکید بر آزادی اراده منبع اختلاف نظر با مارتین لوتر گردید. اصلاح گرایان دینی به طرد اومانیستها پرداخته، راه خود را از آنها جدا کردند. این کشمکشها در سال 1525به اوج خود رسید. واژگان تیز اراسموس ارباب کلیسا را کلافه می کرد. او بی پروا می نوشت که کشیشان بی سواد و نا لایق پاسخگوی نیازهای معنوی دینداران نیستند. مضافا اینکه «علماء و مراجع عظام» نیز به شدت درگیر سیاست بوده واکثرا مناصب کلیدی حکومت را قبضه نموده اند. فرانچسکو گویچیاردینی (Francesco Guicciardini)، مورخ ایتالیایی، در کتاب «تاریخ ایتالیا» در سال 1561 چنین نوشت:
«پاپ ها که قدرت جهانی پیدا کرده بودند، دستورات الهی و رستگاری روحشان را از یاد بردند... هدف ایشان دیگر زندگی مقدس و پاک، گسترش مسیحیت و عمل نیک در قبال همسایگان نبود. آنها به جمع آوری سپاه، انباشتن ثروت، بدعت گذاری و خلق شیوه های جدید برای کسب پول از هر جایی علاقه مند شده بودند.»
در چنین دورانی بود که اراسموس با روح هومانیستی لطیف خود به دفاع از حرّیت انسان منکوب شده برخواست و شجاعانه کلیسا و «علماء و مراجع عظام» را به چالش کشید. گرچه اراسموس را متهم به سازشکاری می نمایند ولی در نوشته ها و آراء او انسانییت موج می زند. او مردی آرام بود که از احساسات خود الهام می گرفت و بالطبع روحیه شورشی و عصاینگر مارتین لوتر را نداشت. به جرم دفاع از حریت و آزادی بیان و عقیده، به فرمان واتیکان تألیفات فراوانی از او ممنوع و طعمه آتش گردیدند. او قلمی شیوا و لطیف دارد. اندیشه های انسانی اش دریچه دیگری را به افق هستی می گشاید. نوشته هایش به همین علت هم هنوز در اروپا خوانندگان فراوانی شیفته خود می گرداند. اراسموس مربی انسان عصر خویش است. اعتقادش بر این است که «انسان، انسان متولد نمی شود، تربییت او را انسان می کند.» تسلطش به زبانهای یونانی و لاتین بی همتا بود. نوشته هایش را بدین دو زبان برشته تحریر درآورد. او طنز نویسی ماهر است. با نثری چند لایه و هنرمندانه فساد و جنگ طلبی پاپها و کلیسا را به سخره می گیرد. در کتاب طنزآمیز «پاپ یولیوس، پشت درهای قفل شده بهشت» با نثری کنایه آمیز و تیز، ریاکاری و جنایت پاپها را می شکافد و وعده ورود به جنت را برای آنها بی اعتبار می کند. این پاپ اعظم که ورود به بهشت را برای خود امری بدیهی و بی چون و چرا می پنداشت، پس از مرگ درب بهشت را میکوبد تا وارد جنت موعود گردد. اما پطروس (یکی از حواریون مسیح) از ورود او ممانعت به عمل می آورد و مانع ورود او می گردد. در اعتراض به این گستاخی پطروس! و پس از برشمردن خدمات خود برای کلیسا و مسیحییت، پطروس به او چنین می گوید: «من اکنون در پیش روی خود یکی از بزرگترین جباران جهان را میبینم، خصم مسیح را میبینم و تباه کننده کلیسا را».
در ستایش دیوانگی (Lob der Torheit)
این اثر استادانه و مشحون از ظرافتهای ادبی ـ فلسفی یکی از نامدارترین آثار اراسموس می باشد که این عالم هلندی در قرن شانزدهم میلادی برشته تحریر درآورده است. استبداد پشت پرده دین بسیار واضح و با نثری طنزآمیز و شیوا به شلاق انتقاد کشیده می شود. نوک تیز حمله متوجه رأس فساد است. سقف اندیشه اراسموس در یولیوس پاپ بسته نشده بود و گرنه قادر نبود حتی در طنز، پاپ را به مثابه یکی از جباران عصر در «پشت درهای قفل شده بهشت» معطل نگه دارد. اراسموس اندیشمندی محتاط بود و از تندروی دوری می جست. او در پروسه فکری خویش به شکاکیت احتیاط آمیز روی آورده بود که قدرت کنشی انقلابی را از او سلب می کرد. گرچه او شهامت انتخاب بین «پیروزی یا شهادت» را نداشت و از رادیکالیسم لوتر و جنگ و اعمال خشونت بیزار بود ولی او به ما می آموزاند که آغاز یک اصلاح دینی اصیل در هم کوبیدن نهاد «ولایت فقیه» است.
اراسموس در ابتدای امر شیفته تزهای نود و پنج گانه لوتر بود و با شور و شوق آنان را تحسین می کرد. با تعمیق جنبش اراسموس گرفتار تردید و دودلی شد. او خوش باورانه بر این اعتقاد بود که می توان به یاری حسن نیت پاپ، کلیسا را اصلاح کرد. اوکلیسا را به دیده احترام می نگریست و آن را ستونی مطمئن برای استحکام اجتماع و اخلاق می دانست. ولی روند امور نشان داد که او در این مورد نکته سنج نبوده است. او در برهه های خطیر که دامن قیامها گسترده شده بود، بیشتر وقت خویش را در لوون می گذراند.و یاری رسان تاسیس بخش زبان دانشگاه کاتولیک این شهر (Université catholique de Louvain –UCL) بود. کرسی آموزش زبانهای لاتینی، یونانی، و عبری را به عهده گرفت و مشتاقانه به مدرسی همت گماشت. مدرسین الاهیات دانشگاه لوون اراسموس را به عنوان اصلی ترین محرک نهضت لوتری به باد حمله و دشنام گرفتند. در روز 8 اکتبر 1520، توقیع پاپ اعظم بر مبنی الحاد و تکفیر لوتر در شهر لوون انتشار یافت و اراسموس متهم به تحریک پنهانی انقلاب گردید. او در تاریخ 9 اکتبر 1520 ممنوع التدریس شده از دانشگاه اخراج گردید.
کتاب «در ستایش دیوانگی» حاوی قطعات فراوانی در رابطه با نادرستی و بدکاری روحانیون است.به پاپها انتقاد می کند که اینان می بایست فروتنی و، تواضع و فقر را از ارباب خویش (منظور حضرت عیسی مسیح است) بیاموزند. حملات اراسموس در «در ستایش دیوانگی» به رهبانیون بسیار عریان است: «این مردم ‹دیوانگان سبک مغز› ی هستند که کمتر نشانی از دیانت دارند و معهذا ‹سخت عاشق نفس و پرستنده خوشی و خویشتن اند.› رفتارشان چنان است که گوئی دین عبارت است ‹از تشریفات دقیق و جزئیاتی از قبیل عده دقیق گره های بند کفش، و رنگ مشخص لباسهای هر یک، و این که از چه قماشی باشد، و عرض و طول کمر بندهایشان و قس علیهذا.»
در جای دیگر اراسموس صحنه ای را در برابر محکمه عدل الهی ترسیم می کند که در روند آن پاپها، اسقفها و روحانیون در تلاشند خدا را متقاعد نمایند که آنها به جد در «جهان خاکی» به وظایف دینی خویش عمل کرده اند و هرکس در تلاش کسب اجازه برای ورود به بهشت برین است. در این میان مسیح سخنان آنان را قطع کرده و خواهد گفت:
«وای بر شما کابتان و فریسیان ... من به شما یک دستور بیش ندادم، و آن این بود که یکدیگر را دوست بدارید و اکنون از زبان هیچ یک از شما نمی شنوم که این وظیفه را تمامأ به جای آورده باشید.»
این کتاب به پیروان «اصلاحات مذهبی» جانی تازه بخشید. آنان اکنون مانیفستی را در دست می فشردند که جهان متشرعین را نشانه رفته بود و تیر خلاصی بود بر افکار مرتجعین دینی. اربابان کلیسا خطر را بخوبی تشخیص دادند. خشم مراکز تعلیم حکمت مسیحی برانگیخته شد. حکم به ارتداد او داده شد و دانشگاه سوربن پاریس ـ یکی از معتبرترین مرکز تعلیم علوم مسیحی اروپای آن روزگار ـ «فتوی» سوزاندن «در ستایش دیوانگی» را صادر نمود. اولین مترجم این کتاب جان خود را در شعله های آتش نفرت و جهل ملایان قدرت طلب باخت.
در پنجه های اراسموس مفاهیمی چون اومانیسم و ارزشهای والای انسانی با ماهرتی بی همتا پرورانده می شوند، تا اندیشه مرتجعان دینی که بر تحقیر انسان و جباریت استوار است، منکوب گردد. این اومانیست و ادیب دینی هلندی با بیانی گویا و شکننده بر علیه استبداد زیر پرده دین و اقتدار مراکز دینی (کلیسا) و بحرانهای سیاسی ـ اجتماعی عصر خویش می شورید. او خصم آشتی ناپذیر اندیشه فقها، بیداد مذهبی و تفتیش عقاید است. اندیشه های این عالم بزرگ نقشی دوران ساز در اروپای مقهور استبداد سیاه دینی ایفاء نمود. اندیشه و زبان طنز اراسموس هنوز هم پس از500 سال شاداب و جوان است و خوانندگان بسیاری را مجذوب خود می نماید.
در بخشی از کتاب «در ستایش دیوانگی» چنین می خوانیم:
دیوانگی سخن می گوید:
من دختر پلوتوس خدای ثروت هستم و باید بگویم که او یگانه پدر آدمها و خدایان است. امروز هم مانند دوران گذشته با یک اشاره ای او همه چیز را در جهان زیر و رو می شود: زمین و آسمان، جنگ و صلح، سلطنت ها، شوراها، محاکم، اجتماع، ازدواجها، قراردادها، اتحادها، قوانین، هنرها، بازی ها [نفسم از شمارش آنها بند آمد] همه هماهنگ با خواست وی می گردند، کسی که خشم او را بر می انگیزد حتی بازوی پالاس [خدایگانی که نیروی بازویش در دنیا همانندی نداشت] هم نخواهد توانست به داد او برسد.
به قول زرتشت: متواضع باش تا دوستان فراوان داشته باشی، دوستان فراوان داشته باش تا معروف باشی. همین اندرز و داشتن دوستان با نفوذ در اروپا جان اراسموس را از آتش انتقام دستگاه مذهبی نجات داد. آنان به آن فرهیخته هلندی دست نیافتند، ولی لویی برکن مترجم کتاب او را در شعله های آتش سوزاندند.
دامنه آن شعله های اندیشه سوز به قرن بیستم یکم هم سرایت کرده است.
روزی نیست که آتش بغض و عناد در دل فرومایگان بد نهاد، آن ملایان زشت خو، خرمن اندیشه و فرهنگ را در ایران به یغما نبرد.
مارتین لوتر
بدون تردید مارتین لوتر (Martin Luther, 1483 - 1546) یکی از چهره های تاریخ ساز و اثر گذار اروپا در سده شانزدهم میلادی بشمار می آید. او با نگاه ژرف و اندیشه بکر خویش قادر شد، آهنگ رفرم مذهبی در قاره اروپای مسخ شده و بیزار از استبداد دینی را پر شتاب کند. وحدت صوری کلیسای مستبد، بر اساس هراساندن توده عامی از دوزخ و عذاب اخروی استوار بود. لوتر اما در پی برافکندن طرحی نو و کلیسائی نوین بود. به باور او اصلاحات بنیادین دینی لاجرم از نفی «ولایت فقیه» و انسداد اقتدار پاپ عبور می کند. این اولین نقطه گذار است. گام اول در این مهم به زیر کشاندن رأس هرم استبداد مذهبی است. لوتر خط بطلانی است بر همه دعاوی «اصلاح طلبان» سبز وطنی. او نه منتقدی بی درد، بلکه اندیشمندی است که سودای واژگونی یک منطومه فکری کهنه و در افکندن طرحی نو را در سر می پروراند. کشیش شورشی و مترجم انجیل به زبان آلمانی نشان می دهد که بدون خارج شدن از منظومه فکری حاکم نمی توان آن را به چالش کشید و افقهای دیگری را نشان داد.
صرف نظر از الاهیات او، شجاعت و قاطعیت، ممزوج با ملیگرایی آلمانی، روزگار نو را بدست او رقم زد. با زبان فصیح و رأی صائب ملت خویش را داهیانه در پیکار بر ضد استبداد دینی رهبری نمود و صادقانه و بدون هیچ شبه ای آموزه های ملایان مسیحی را در آتش انتقاد می سوزاند. فرق او با اراسموس در این نکته بود که لوتر با تهوری در خور تقدیر مبارزات قهر آمیز را دامن می زد ولی اراسموس دلداده صلح و آرامش بود گرچه نقش فعال اراسموس در آماده کردن زمینه قیام لوتر انکار ناپذیر است. رساله «در ستایش دیوانگی» در سراسر اروپا با شور و ولع دست به دست می گشت. راهبان و متألهان او را متهم به پخش افکار نا صواب و خطرناک می کردند.
تاریخ پژوهان بر این باورند که قبل ازانقلاب لوتر مردان بزرگی اندیشه رهائی از «قرائت رسمی دین» را بسط دادند و وجوب تغییرات بنیادین را در منظومه فکری حاکم با بیانی روشن طرح نموه بودند، اومانیستهائی چون فون هوتن و اراسموس از منتقدین جدی «استبداد مذهبی تحت پوشش دین» بوده و پاپ اعظم را سر فساد می دانستند. اما امر مسلم این است که آنها از ورود به صحنه مبارزه ای جدی و قهرآمیز با کانون قدرت طفره می رفتند. شهامت پای نهادن به این آوردگاه دهشتناک نصیب مارتین لوتر شد. تهور و عظم جزم او نامش را در تاریخ جاودانه کرد. مشخصه اصلی دوره پایانی قرون وسطی متأخر زایش و گسترش جنبشهای اجتماعی ـ سیاسی در قاره اروپا است. بستر مساعدی برای شکل گیری عصر نوزائی (رنسانس) فراهم شده بود. نظام فلسفی مندرس کلیسا (اسکولاستیسم) که از قرن یازدهم میلادی مسلط بود و حاکمییت فربه دستگاه دینی را تئوریزه و توجیه می نمود، دیگر تاب مقاومت در برابر اندیشه های نوین و شلاق خرد انتقادی را نداشت. بی رمق بود ولی چموشی می کرد. نا لایق بود ولی بر توسن قدرت آویزان بود.
31 نوامبر 1517 و «بیانیه 95 ماده ای» لوتر آغاز تنش عظیم در سپهر های سیاسی و مذهبی در سراسر تاریخ جامعه آلمان آن روزگار بود. پیامی قدرتمند و خالی از شبهه. اعلام جنگی رسمی با اربابان دین و دولت و اقتدارگرایان حاکم. کلیسای شهر ویتنبرگ (در استان (Sachsen-Anhaltاولین آوردگاه جنبش اصلاح طلبی با ارتجاع مخوف دینی در آلمان بود. اقتدار دینی حاکم در بحران مشروعیت دست و پا می زد و غرش بهمن مهیب تضادها چرت ملایان را می پراند.
مانیفیست «تزهای 95 گانه» (Disputatio pro declaratione virtutis indulgentiarum) رأس هرم قدرت را نشانه رفته بود. هدف عریان کردن عمق فساد حاکمییت دینی و دستگاه «ولایت عظما» پاپ در رُم بود. لوتر با بیانی فصیح و عامیانه بخشش گناهان از سوی کلیسا را به شیادی آخوندی توصیف کرد و قدرت نهادنیه شده دینی پاپ اعظم را مضحکه خواند. او موعظه می کرد که تنها راه رستگاری انسان، ایمان قلبی او و ارتباط خالصانه با آفریدگار بزرگ است. استبداد سیاه تحت نام دین زمینه های مخالفت لوتر را در سالهای جوانی فراهم نموده بود، مضافأ اینکه تئوکراتی حاکم، منبع قدرت خود را منبعث از «خدا» اعلام می کرد و آمرزش گناهان بندگان را فقط از طریق کشیشان و پاپ امکان پذیر می دانست. در آن روزگار یکی از منابع مهم در آمد کلیسای کاتولیک فروش «آمرزش نامه» (Ablassbrief) بود. نصب «بیانیه 95 ماده ای» بر سر در کلیسای شهر ویتنبرگ و انتشار علنی آن یکی از نقاط عطف مهم در تاریخ مسیحیت و نیز مغرب زمین است. این حرکت جسور سرآغاز تحولات عمیق و برگشت ناپذیری در مناسبات دین و دولت در قاره اروپا از آن زمان تا کنون است.
«آمرزش نامه» (Ablassbrief)
« آمرزشنامه» آن وعده بخششی است که کلیسا در ازای انجام عمل مذهبی خاصی همچون نماز، روزه، زیارت اماکن مقدسه، توبه ویا شرکت در «جهاد مقدس» بر علیه «کفار» به دینداران می داد. پشتوانه الهیاتی «آمرزش نامه» به اختیارات ویژه ای بر می گردد که عیسی مسیح به پطرُس قدیس اعطاء نموده بود. عیسی مسیح در انجیل متی به این حواری چنین می گوید «من کلیدهای ملکوت آسمان را به تو میسپارم تا هر دری را که بر زمین ببندی در آسمان بسته گردد و و هر دری را که در زمین گشایی، در آسمان گشاده گردد.» پطرُس قدیس هم به نوبه خود این حوزه قدرت را به کاهنان کلیسا منتقل نمود. بر اساس این آیه، کلیسای رُم خود را جانشین پطرُس و وارث کلید بهشتی میدانند. این آیه به علمای دینی کلیسا این ظرفییت را اعطاء می کرد که دروازه های مغفرت الهی را به روی گناهکاران بگشایند، مشروط به اینکه آنان آماده پرداخت بهای این آمرزش باشند: بدین ترتیب مجوز شرعی گشایش باب تجارت «کالای دینی» صادر شده بود. درآمدی پر سود با جهل و نادانی مغفرت طلبان. با گذشت زمان، فروش این گونه اعمال مذهبی توسط آخوند های کلسیا رواج پیدا نمود. برای مؤمنان مسیحی این امکان فراهم گردید که با پرداخت مبلغ معیینی اقدام به خرید مغفرت نموده، رستگار گردند. فرد گناهکار می توانست با خرید نماز، زیارت عتبات عالیه یا شرکت در «جهاد بر علیه کفار» کفاره گناهان را پرداخت نموده و مستحق آمرزش و رحمت گردد. خرید و فروش آمرزش در سراسر قرون وسطی تا جنبش رفرماسیون یکی از منابع هنگفت ثروت افسانه ای کلیسا محسوب می گردید. آمرزشنامه فروشی رونقی شگرف داشت و در اکثر موارد با کسب اخاذی و فشار بر توده محروم و بی چیزان همراه بود. برای تأمین مخارج ساختن کلیسای مجلل سنت پیتر (St Peter’s Basilica) کلیسا نیاز به پول هنگفت داشت. آمرزشنامه فروشی و گرد آوری پول یکی از منابع مهم تأمین مخارج ساختن این کلیسا بود.
یکی دیگر از پشتوانههای اعتقادی این خرید و فروش نظریه «خزانه شایستگیهای قدیسان» بود. بر پایه این اعتقاد، مصلوب شدن عیسی مسیح و فدای خویش برای آمرزش گناهان انسان همراه با حجمی انبوه از نیایشها، عبادتها و توبه های مریم مقدس و قدیسان، خزانه ای مملو و سرشار از فیض الهی را تشکیل می داد. وارث این «خزانه» کلسیا و به طبع آن برای کاهنان دینی مسیحیت بودند. کنترل این خزانه شایستگی و «حساب بانکی» در اختیار اربابان کلیساست. روحانیون، بانکداران «خزانه فیض الهی» بودند. در ازای انجام عمل ثواب آنان بخشی از این فیض را به فرد گناهکار می فروختند تا او «آمرزش» یابد. رقابت برای جمع آوری وجوه مذهبی و اخاذی شرعی بسیار شدید بود. اراسموس درباره اخاذیهای ملایان دین چنین نوشت: «رُم ظاهراً شرم و حیا را فراموش کرده است، زیرا هیچ چیز شرم آورتر از این آمرزش نامه فروشی ها نیست»
بر مبنی فرمان آلبرشت فُن براندنبورگ )1545 ـ 1490 (Albrecht von Brandenburg، اسقف اعظم منطقه ماینز /آلمان، فروش «آمرزش نامه» در سراسر قلمرو حکمرانی او در جریان بود. او یکی از برجسته ترین مخالفین مارتین لوتر و از روحانیون طراز اول امپراطوری آلمان بشمار می آمد و از مدافعان جدی فروش «آمرزش نامه» بود. مسئول فروش «آمرزش نامه» در منطقه ی ویتنبرگ، موعظه گری به نام یوهان تتسل (1519 ـ 1460Johann Tetzel, ) بود. او در روز گشایش بنگاه فروش «آمرزش نامه» به مردمی که برای شنیدن خطابه افتتاحیه گرد آمده بودند، چنین گفت: «به محض جرینگ جرینگ کردن پولهای شما در صندوق، ارواح [رفتگان شما] در آسمان به وجَد آمده، پایکوبی می کنند.» و یا «اگر پولهایتان را به من دهید، پوست تن رفتگان شما در آتش جهنم پخته و سوزانده نمی شود، بلکه آنان به آسمان عروج می کنند.» او می گفت که «خزانه» سرشاری در دسترس کلیساست و چنان با شایستگی قدیسان پر شده است، که می تواند گناهان همه مسیحیان را بپوشاند.
پس بشتابید و بخرید تا رستگار شوید!
سوء استفاده از احساسات دینی توده عامی مردم و تبدیل دین به کالا توسط وعاظ و ملایان دستگاه دینی آتش خشم مارتین لوتر را برافروخته تر می کرد. او بیش از این نمی توانست شاهد ریکاری ارباب دین باشد.
انتشار و نصب «بیانیه 95 ماده ای» جدائی لوتر از کلیسای رُم را رقم زد. نقطه عطفی تاریخی وسرنوشت ساز. زمان تعیین تکلیف فرا رسیده بود. دیگر نمی توان در زیر چنبره قدرت حاکم دم از استحاله آن زد. زمان خدا حافظی با تفکرات ارتجاع حاکم فرا رسیده است. مانیفست شاید کاری ترین ضربه بر آن پیکر نحیف بود. در این کشاکش تاریخ ساز عکس العمل کلیسای کاتولیک قابل پیش بینی بود. در سال 1520 مارتین لوتر به عنوان «کافر» اعلام و تکفیر شد. پاپ اعظم رستگاری آخروی انسانها و حقیقت مطلق را از آن خود می دانست. ورود به این حیطه گناهی کبیره ارزیابی می گردد که مستوجب عقوبت است. مارتین لوتر برا ندیشه ها و برداشت خود از کتاب مقدس پای فشرد و مقاومت پیشه کرد. او فرمان پاپ را طعمه آتش نمود و جدائی خویش را از کلیسای کاتولیک اعلام و قطعییت بخشید.
مارتین لوتر بخوبی از این امر آگاه بود که نه تنها کانون قدرت و در رأس آن پاپ اعظم با اصلاحات و رفرم همراهی نخواهد کرد، بلکه در مقابل آن با انواع ترفندها در صدد خفه نمودن جنبش اصلاح طلبی دینی خواهد بود. به همین علت لوتر به کانون قدرت چشم ندوخته بود، رفرم از بالا و قانع کردن «ولایت فقیه» امری است نه فقط سراب گونه بلکه مزورانه و دروغین. اهرم اجراء رفوم جمهور مردم و اولی ترین قدم آن خلع قدرت از پاپ اعظم است. رفرم به مثابه نقطه پایانی استبداد دینی است. مستبد خود پایه های تخت را پی نخواهد کرد.
مارتین لوتر بر این اعتقاد بود که کردار آدمی او را دادگر نمیسازد. انسان قبل از دست یازیدن به عمل صالح باید دادگر و عادل پیشه باشد. پاپ لئوی دهم با صدور فرمانی برای بار دوم در سال 1521 او را متهم به تکفیر نهائی نمود. تهدیدها در اراده آهنین او و ایمان خلل ناپیرش در مسیر انتخاب شده بی اثر بود. او در سر طرحی دگر داشت. چتر حمایت شماری از اشرافان محلی و حکمرانان ولایتها هم که خود در پی محدود نمودن قدرت پاپ و افزایش نفوذ حوزه قدرت بودند، فضای آرامی را برای فعالییتهای لوتر فراهم می کرد.
نهضت اصلاح دینی لوتری روز به روز حمایت قدرتمندتری را بویژه در میان زحمتکشان شهری و دهقانان کسب می نمود. مردم دیگر به این باور «خطرناک» دست یافته بودند که بدون پاپ هم می توان مسیحیی با ایمانی بود. اقتداء به «مرجع تقلید» و اطاعتی کورکورانه در امر ایمان، به رستگاری ختم نخواهد شد. می بایست ساختار تبعیضی مستقر در آئین کلیسا را برچید. گفتمان دینی کلیسا بر پاشنه تحکم و زور می چرخید. دین پاپ پشت و پناه ستمگران و غارتگران بود. دین لوتر ستمدیدگان را حامی. دین کلیسا مروج خشونت و نا رواداری دینی بود، دین لوتر تسامح و مدارا را تبلیغ می کرد. خشونت، اعمال شکنجه و ستم عریان که در دستگاه دینی همچون نظام ولایت فقیه رواج دارد، «تعزیر» و «جاری کردن حدود اسلامی» نام می گیرد. همین بساط هم در آن دوران گسترده بود.
زمان پای گیری یک اندیشه نوین فرا رسیده بود. بر زنجیرها است که پاره شوند و بر تاریکیها است که دریده شوند؛ زنجیرهای بنده ساز و برده وار. وقتی شمع روشنگری برافروخته شود، تاریکی مجالی بیش نخواهد شد. اندیشه لوتر راه خود را باز می کرد و مؤمن منکوب شده در انقیاد کلیسا را افقی نوین می داد. اسناد تاریخی به ما می گویند که اندک اندک شورشها و خیزشهائی در گوشه و کنار آلمان نضج گرفت. گرچه زحمتکشان با شعار بهبودی وضع اقتصادی و اجتماعی به این شورشها روی می آوردند ولی شعارهای آنها ملهم از تعالیم و گفتههای لوتر بود. سرانجام پس از کشاکشهای خونبار و مشقتهای گران اصول لوتری در سال 1530 میلادی حاکم شد. دنیای مسیحیت شقه گردید. نهال پای گرفته سایه افکن شده بود. پیروان لوتر آموزهها و تعالیم او را در فرای مرزهای آلمان هم گستراندند. جنبش اصلاح دینی فرا گیر شده بود. کشورهای اسکاندیناوی، لهستان و بعدها سرزمینهائی چون سوئیس، فرانسه، انگلستان و آمریکا راه گشوه شده را پی گرفتند. لوتر شاخص و نماد مذهب پروتستان گردید. صرفنظر از انتقادهای وارده به تعالیم و اندیشه های لوتر، می توان او را نقطه عطفی در تاریخ تکامل اندیشه دینی و تساهل در اروپا دانست.
ادامه دارد.
20 ژانویه 2013 (1 بهمن 1391)
-----------------------------------------------
1) برتراند راسل: تاریخ فلسفه غرب، ج. اول، ص. 576 ـ 575.
2) تاریخ اروپا، رنسانس ، ص 29-30
3) برتراندراسل، جلد دوم، ص. 711
4) ترجمه فارسی این بیانه در پایگاه اینترنتی: http://www.urd.ac.ir/diploma.php?diplomaid=151 یا http://www.rasekhoon.net/article/show/186227/
5) انجیل متی 19:16.
6) بازار چنین دکانهائی در ایران تحت سیطره شریران غدار پر رونق است.
7) فاسدیک، هنری امرسن: مارتین لوتر، ترجمه فریدون بدره ای. تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1383،ص. 56.
8 ) در قلمرو «جنبش اصلاح دینی» نوع وطنی هنوز یک «کلمه» بنیادین اتوریته است: هیمنه «امام راحل»