سحرگاه21بهمن بودکه با خبر حمله و هجوم به لیبرتی چشم به روزی دیگر گشودم و دیدم6 مجاهد دلیر در لیبرتی ازجمله زن قهرمان مجاهد خلق پوران نجفی ، نویسنده کتاب پرواز هم زنجیران که کوله باری از زندان و شکنجه را بردوش داشت و پرواز بسیاری ازهمزنجیرانشان رادر زندانهای رژیم آخوندی به چشم دیده بود، به همراه 5 دلاور دیگرچشم از این جهان فروبست وبا فدای جان خویش به پرواز درآمد، تا بیشمار پرنده گان آزادی با شهادت او ویارانش بسوی آسمان آزادی به پرواز درآیند . مگرنگفته اند وقتی سنگی به سوی پرنده ای پرتاب می شود و او بر زمین میافتد دهها پرنده پیرامونش به پرواز در میایند....
آری ما بازهم در بهمنی دیگر و درست در سالگرد انقلاب پیروزمند 22 بهمن صحنه هایی تکاندهنده ، ازشهیدان و مجروحین حمله و هجوم رذیلانه توسط رژیم ملاها و عواملش در عراق به ساکنان بی پناه لیبرتی را در مقابل چشم هایمان دیدیم .
اما دیدن صحنه های دردناک فیلم شهدا و مجروحین لیبرتی علاوه بر خضوع تمام عیار دربرابر فداکاری و پایداری بی بدیل آنان در زندان لیبرتی ، حس غریبی در من برانگیخت. آنقدر غریب که ناگهان مرا به گذشته های دوربرد. همه اش با خود می گفتم این صحنه های پیکرهای غرقه به خون و این دست و پاهای شکسته و تن های مجروح چقدر به نظرم آشناست!
ابتدا فکر کردم شاید صحنه ها به آنچه که در دو حمله گذشته در اشرف دیدیم شبیه است و یا اینکه شبیه وقایعی است که این روزها در سوریه میگذرد و ما هر روز صحنه خانه های ویران و انسانهای متلاشی در اثر خمپاره و بمب را میبینم.
اما نه ! آنچه که سحرگاه امروز در لیبرتی گذشت مرا به جای دیگری برد و در پستوی ذهن من بر همه درب های بسته خاطراتی که در غبار33 ساله زمان محصورند, هزاران پتک کوبید .
خاطراتی اگر چه قابل فراموشی نیستند اما بسیار دورند، بخصوص برای ما که درگیر مبارزه ای خونین وبی وقفه 33 ساله با رژیم خونریز آخوندی هستیم به طور خود بخودی در لایه های ذهن به عقب رانده شده اند.
این صحنه ها که امروز بر بام جهان دیده شد و کوس رسوایی آخوندها و مزدور ستاره دارش مالکی را درهمه جای این زمین به صدا درآورد، شاید به دلیل تقارن زمانی آن با 22 بهمن وسالگرد پیروزی انقلاب ضد سلطنتی موجب روشن شدن چراغی درذهن من رو به گذشته شده و مرا به روزهای 21و 22بهمن سال 57 برد .
بله درمقابل چشم من دیگراین مهدی و پوران ومصطفی و اکبر و یحیی و هادی ودیگرمجاهدان لیبرتی نبودند که درست درسحرگاه 21بهمن اینگونه بدست عوامل رژیم ملایان مورد هجوم و قلع و قمع سبعانه قرار می گرفتند. بلکه خودم را دردرگیری های سال 57 وکشتار و حشیانه گارد ویژه شاه در شهر خرم آباد بویژه در آخرین روزها و در درگیری محوطه باز جلوی اداره ژاندارمری خرم آباد می دیدم .
از وقتی که کلانتریها و مرکز شهربانی در شهر خرم آباد سقوط کرد درگیری ها چهره دیگری به خود گرفت. جوانان و زنان ومردان دلیری که جان را برای آزادی نسل های بعد از خودشان برکف نهاده بودند ، با سلاح هایی که ازشهربانی و ... مصادره شد، خیابان به خیابان سنگرهای رژیم شاه را با اراده و فداکاری خود یک به یک فتح میکردند.
آخرین سنگر مزدوران شاه ساختمان ساواک و بعد هم ژاندارمری خرم آباد بود که با فاصله کمی ازیکدیگر قرار داشتند . مقر ساواک سقوط کرده بود، که ناگهان شلیک ها به سمت مردم شروع شد. ژاندارمها در حالیکه در سنگرهایی امن ودرون ساختمان ژاندارمری مخفی بودند بشدت به سمت مردم شلیک میکردند . جوانان مسلح جلو دار درحالیکه آنها را به تسلیم فرامی خواندند با آنها مقابله میکردند و در هر شلیک رگبار متقابل در خون خود می غلتیدند تا سرانجام مزدوران که از عزم و جزم رزمندگان آزادی به تنگ آمدند و خود را تسلیم کردند و در شهرخرم آباد نیز مثل سایر نقاط میهن بپاخواسته ، تاریخ ننگین حکومت استبداد شاه به سر رسید و دفترش برای همیشه بسته شد.
بله این آخرین درگیری و آخرین سنگری بود که فتح شد. اما متاسفانه به فاصله بسیار کوتاهی آن انقلاب توسط خمینی دجال ربوده شد و تعدادی ازهمان جوانان دلیر در فاصله کوتاهی یا در چماقداری های حزب اللهی های خمینی در خیابانها ترور شدند یا در سیاهچالها و زندانهایی که همان روزها بدست خودآنان فتح شده بود درزیر شکنجه و یا تیرباران به شهادت رسیدند .
واما امروز ، همانگونه که درروزهای 21و 22 بهمن 1357 برای سرنگونی حکومت استبدادی شاه ، جوانان این مرز و بوم دلاورانه سینه سپر کردند و ازنثار جان در راه آزادی ابایی نداشتند،6 شهیددیگراز وارثین به حق همان شهدای انقلاب ضد سلطنتی که خود در آن آتش دستی داشتند و بعد از آن هم از کشتار خمینی جان سالم بدربردند، در بهمنی دیگر بدست وارثان و جانشینان همان جنایتکاران بهمن 57 در خون خود درغلطیدند.
بعدا در شرح زندگی نامه آنها دیدم که این شهیدان براستی ادامه همان نسل جان برکف سال 57 بودندکه در تداوم راه همه شهیدان آزادی ایران زمین از زمان مشروطه تا کنون، باز هم برای سرنگونی استبداد دیگری که پدر طالقانی آنرا «استبداد سیاه» نام نهاد،سر به پای آزادی مردم خویش نثار کردند، تنها با این تفاوت که
امروز این نام آوران شهیدبا کولباری پراز دلاوری و پایداری و رنجها و شکنج های 33 ساله حکومت ملایان فرسنگها دور از خاک وطن و در عراق بخاک افتادند تا معلم و راهنمای نسل های بعد از خود شوند وکیست که نداند، این دلیران سالهاست که سروجان فدا میکنند تا به نسل های بعد ازخودشان بیاموزند که هرگز در مقابل ستم سر خم نباید کرد و مبارزه برای آزادی بهر قیمت،هرگزکوتاه آمدنی نیست و به قول صبای دلیر تا آخرش باید ایستاد...
آری ،بازهم در 22 بهمنی دیگر،درس پوران شهید و دیگر شهدای گرانقدرزندان لیبرتی به من و ما این است که این راه همچنان ادامه خواهد یافت و هرگز تا برقراری دموکراسی و آزادی درخاک میهن کنهسالمان متوقف نخواهدشد.
آنها با شجاعت و ماندگاری شان در راه سترگ فدای همه چیزشان برای تحقق همه چیز این ملک ومیهن که همان « آزادی» است، در عمل به ما آموختند ، که «آزادی دریایی متلاطم و طوفانی است و فقط انسانهای بزدل آرامش استبداد را براین طوفان ترجیح می دهند.»
جمله داخل گیومه از توماس جفرسون نویسنده اعلامیه استقلال آمریکا است.
22بهمن 1391