ایستادگی و مقاومت آنهم در مقابل مخوفترین نیروهای ارتجاعی و استعماری، عواقب و بهایی دارد که اگر نیروی پیشتاز در پرداخت آن اندکی تعلل نماید، نه تنها از صحنه حذف خواهد شد که باعث بوجود آمدن یک فضای نومیدانه و منفعل سیاسی نیز خواهد گردید. از اینروست که مردم ایران حزب توده و رهبرانش را نبخشیده و هرگز نخواهند بخشید. این تنها یک نمونه دردناک از وقایع تلخ تاریخ ایران است که متاسّفانه در بحبوحه انقلاب پنجاه و هفت نیز از جانب سران این حزب تکرار شد و البته خمینی دجّال نیز مزد انفعال و سرسپردگی شان را با قلع و قمع، زندان و اعدام داد و این در حالی بود که آنها حتّی یک گلوله به سوی حاکمیّت پلید وضدّ مردمی اش شلیک نکرده بودند.
در نقطه مقابل مجاهدین امّا نشان دادند که همیشه و در همه حال حاضر به پرداخت بها به اتمّ وجه هستند و اینرا بارها و بارها در شرایط سخت و طاقت فرسا، نشان داده و ثابت نموده اند و دقیقا از همین منظر ایستادن و ایستادگی است که می بایست رخت عافیّت و سلامت از تن به در کنند و با پوشیدن لباس رزم و شرف، خود را برای مقابله با دشمنان رنگارنگ از طیفهای گوناگون آماده نمایند. دشمنانی که می شود آنها را بدینگونه ارزیابی و طبقه بندی نمود:
ارتجاع افسارگسیخته و مزدوران وابسته اش:
دشمنی ارتجاع با مجاهدین را می توان یک دشمنی تاریخی نامید. به اشتباه رفته ایم اگر اینگونه تصوّر نمائیم که درگیری با ارتجاع از همان فردای پیروزی انقلاب بهمن شروع شده است. خمینی نماینده تاریخی یک قشر بغایت ارتجاعی است که با افکار تیره و تار خویش قرنهاست در مقابل نمایندگان عقل و فهم و دانش و زیبایی و روشن بینی ایستاده اند. عصاره و چکیده تمامی پستی ها و رذالتها در مقابل اسوه های آزاداندیشی، دانایی، آزادگی و آزادیخواهی لازم نیست که ارتجاع حتما پسوند مذهبی بودن را نیز یدک بکشد امّا خمینی دقیقا به همین جهت که از اعماق حجره های نمور و تاریک خرافه ها و تعصّبهای کور بیرون آمده بود، گوی سبقت را از تمامی مرتجعین تاجدار و بی تاج ایران ربود. از اینروست که نقطه مقابل او می بایست کسانی باشند که اولا جهت خلع سلاح مذهبی او، خود مسلمان و معتقد باشند و در ثانی ضمن آگاهی از تبعات ایستادگی در مقابل چنین هیولای مخوفی، آماده پرداخت بها نیز باشند. طولانی تر شدن مبارزه و سختی و مصائب آن نیز باعث شد تا نقاب از چهره هایی برداشته شود که در حرف برای خودشان چگوارایی بودند و زمانی که در عمل کم آوردند و نفس بریدند، به اردوگاه ارتجاع پیوستند، تبدیل به دشمنان قسم خورده انقلاب و مبارزه گشته و مصداق این کلام مولانا شدند:
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش...باز جوید روزگار وصل خویش.
گناه مجاهدین در یک کلام این بود که از قبیله یی نبودند که خمینی را قبله گاه خود بدانند و البته خمینی که از ماه یکسره به تخت ولایت جلوس کرده بود و به نام امامت عصر، خدایی می کرد، تاب و تحمّل و قرار از کف داد و شمشیر جنایت و قساوت از زیر عبا بیرون کشید.
استعمار:
در این نوشته می شد استعمار را قبل از ارتجاع آورد چرا که عامل ارتجاع همان استعمار است و این دو حتّی زمانی که خودشان با هم بر سر منافع اختلاف پیدا می کنند، همچنان لازم و ملزوم یکدیگرند. حدّاقل در کشورهای جهان سوّم و بویژه در منطقه خاورمیانه هر جا که صحبت از دیکتاتوریست، می توان ردّ یک نیروی مخوف استعماری را نیز دنبال کرد. لازم نیست تمامی دیکتاتورها در مقابل اربابان خود سر خم کنند و پابوس باشند. می شود مثل خمینی پرچم آمریکا را به آتش کشید، مرگ بر آمریکا گفت، سفارتش را تسخیر کرد امّا در پشت پرده با او به گفتگو نشست و از کیک اهدائی اش تعریف نمود و با کلتش تیر خلاص زد. نیروهای مبارز و مردمی همیشه هدف ارتجاع و استعمار بوده اند چرا که منافع هر دوی آنها را به یک اندازه در خطر قرار داده اند. مجاهدین نیز هیچگاه از بدو تاسیس تا کنون از این قاعده مستثنی نبوده اند. آنها از یک سو زیر ضرب ساواک شاه و پس از آن پاسداران، شکنجه گران و قاتلان حرفه یی که در لباس بازجو انجام وظیفه می کرده اند، بوده اند و از سوی دیگر از جانب نیروهای استعماری مورد حمله و هجوم قرار گرفته اند.
ماجرای تبعید پانزده تن از مجاهدین از فرانسه به گابن در دسامبر 1987 که به دست دولت شیراک و در حمایت از آخوندهای جنایتکار انجام شد. قرار دادن قربانی در لیست سیاه در حالیکه تروریستهای واقعی با دست باز مشغول انجام اعمال جنایتکارانه خود در ایران و دیگر نقاط جهان بودند و بیشرمانه بر طبل گفتگوی تمدّنها می کوبیدند! بمباران و متعاقب آن خلع سلاح ارتش آزادیبخش ملی به دست آمریکائیها در حالیکه آنها از قبل اعلام بیطرفی کرده بودند! کاری که می تواند در زمره جنایت علیه بشریت به شمار آید شبه کودتای هفده ژوئن سال 2003 علیه مقاومت ایران در فرانسه و متعاقب آن دستگیری رییس جمهور برگزیده مقاومت.، شماری از اعضا و مسؤلان شورا و تعداد زیادی از هواداران مقاومت، کشتار بیرحمانه انسانهایی که تنها جرمشان ایستادن در مقابل یک رژیم جنایتکار و به زعم همین غربیها، تروریست پرور بود در اشرف و اخیرا در لیبرتی و عکس العمل پوچ و خنثای دولتی که قول حفاظت داده بود و پااندازی نماینده سازمان ملل برای دیکتاتوری آخوندی، تنها جزئی از توطئه ها و سیاستهای کثیفی هستند که همدلی و همراهی ارتجاع و استعمار را در مقابل یک مقاومت ملّی و مردمی، به تصویر می کشند. در یک کلام ارتجاع با کمک استعمار و مماشات است که می تواند سرپا بایستد. قیمتش را هم با پرداخت از جیب و خون ملّت تامین می کند. استعمار هم قول می دهد تا کلیه راه و روشها و وسایل و ابزار سرکوب را برایش فراهم نماید و در دفع نیروی مبارز مزاحم لحظه یی تردید و درنگ ننماید.
دایه های دلسوزتر از مادر:
این حضرات معمولا از در دوستی وارد شده و ممکن است باعث فریب بعضی از ساده دلان گردند. رفتارشان آنگونه است که می تواند این توهّم را در شخص بوجود آورد که تمامی رزمندگانی که در صحنه نبرد همچنان ایستاده اند، طفلهایی هستند که هنوز به مرحله بلوغ فکری نرسیده اند و از همین رو از آنان سوءاستفاده شده و در معرض خطرناکترین بلایای ممکن قرارشان داده اند! آنگونه می نویسند و می گویند که گویی امکان هر نوع انتخاب دیگر از آنان سلب شده بوده است! این جماعت یا نمی دانند و یا نمی خواهند بدانند که شخص تا زمانی می تواند بایستد و حاضر به فداکاری باشد که خودش انتخاب کرده باشد. از آن لحظه که مبارزه با انتخاب سر ناسازگاری پیدا کند تحمّل یک دقیقه از آنهمه سختی ها و زندگی پر مخاطره یی که خطر و حادثه در ثانیه به ثانیه اش در کمین نشسته، تبدیل به امری محال و غیر ممکن می شود. به همین سادگی.
البته ممکن است که بعضی از این عالیجنابان با ارتجاع و استعمار هم واقعا زاویه و مرز داشته باشند امّا متوجه نیستند که با لولهنگ دلسوزی آب به آسیاب قسم خورده ترین دشمنان تاریخی ملّت ایران می ریزند. بعضا برای آریوبرزن و مقاومت تاریخی اش و هر جا که ایرانی در مقابل دشمنان خارجی و دیکتاتورهای داخلی ایستاده و تا آخرین نفر و نفس تن به مقاومت داده ، جنگیده و کشته و کشته شده، حماسه سرایی می کنند و معلوم نیست حالا که در همین زمان خودشان و در این بحبوحه یی که یک نیروی مقاوم و منسجم درمقابل دشمنان ایران و ایرانی ایستاده است، چرا یک بام و دو هوا می کنند و نسخه های تسلیم می پیچند و زبان به سرزنش می گشایند؟! همینها بی شک اگر زمان حمله اسکندر به ایران در حیات بودند، آریوبرزن را به باد شدیدترین انتقادها می گرفتند که سربازانش را به کشتن داده است. اگر قدمتشان به زندگی در سال 61 قمری می رسید، طلبکار حسین بن علی می شدند که با تعدادی اندک در مقابل یک سپاه جرّار و تا بن دندان مسلح، همراهانش را به کشتن داده است. اگر شجاعت ستّارخان در سرنگون کردن پرچمهای سفید تسلیم و سازش را شاهد بودند، بر او می تاختند و مقصّر اوّل کشتار مردمش می پنداشتند. امّا امروز از آنها بعنوان اسطوره یاد می کنند و نوبت به اسطوره های عصر خودشان که می رسد، قالب تهی نموده و به فهم و عقل و شعور و قدرت انتخابشان، توهین می نمایند!
کلام آخر اینکه دشمنان رنگارنگ از هر طیف و از هر سمت و سو، آب در هاون می کوبند. مقاومتی که طیّ نزدیک به نیم قرن از سخت ترین و سهمگین ترین ابتلائات و صعب العبورترین گردنه های خطرناک به سلامت عبور کرده، مقاومتی که نشان داده و به اثبات رسانده که سلاح جنگی او رمز و راز اصلی پایداری اش نبوده و برای ایستادن و جانانه ایستادن به سلاحی قدرتمندتر به نام عشق و ایمان به آرمانهای انسانی مجهّز است. مقاومتی که از زیر بمبارانها و هزاران توطئه کوچک و بزرگ ابراهیم وار به سلامت عبور کرده و جان سالم به در برده، مقاومتی که خمینی را به گور تاریخی اش سپرده و خود هنوز سرپا و پویا و سرزنده است، مقاومتی که علوم و آداب دیپلماسی را می داند و در صحنه های بین المللی از آن بعنوان سلاحی برّنده و کارساز استفاده کرده و موفق هم شده است، فقط و فقط پولاد آبدیده را در ذهن تداعی می کند و در یک کلام می توان گفت که تبدیل به یک پدیده ضدّ ضربه شده است که تا رسیدن به هدف یعنی آزادی ایران و ایرانی از پا نخواهد نشست.
سلام بر شهیدان راه رهایی ملّت ایران
درود بر رزمندگان دلاور مستقر در اشرف و لیبرتی
پاینده ایران