در مسایل با اهمیت نباید جا و سکویی برای رژیم و ایادی و مزدوران آن باقی بماند که بتوانند روی آن موج سواری کنند و اذهان عمومی را به شک و تردید بکشانند. طبیعی ست که همگان در سلسله اتفاقات و اظهار نظرها، حضور ذهن پیوسته و منسجم نمی توانند داشته باشند. بطور مثال بازگشت قهرمانان ما به اشرف همراه با دلایل و هدف، می بایست مکرر و روشن بیان شود تا نه موجب سوء تعبیری شود و نه برای اذهان احساساتی و شتابزده ایجاد نارسایی و شبهه کند. ما به وضوح شرایط حاکم را درتمامی سطوح و زوایا می فهمیم و می دانیم که بازگشت به اشرف نه بدین معناست که قهرمانان سرفراز و جان برکف میهن دربند استبداد، درآنجا کنگر بخورند و برای دراز مدت لنگر بیاندازند. ما از ابعاد و حجم یک توطئه بسیار کثیف و سخت فریبکارانه بین الدول در رابطه با انتقال اشرفیان به لیبرتی مطلعیم و شک و شبهه یی نداریم . قهرمانان ما را به لیبرتی آوردند تا بل در تنگنای طاقت شکن شرایط و محیط زیست، به زانو درآورند و آنها را به سمت رژیم هل دهند. چون خروج از لیبرتی یعنی بناگزیر به دام رژیم اوباش فاشیستی ملا – پاسدار حاکم ، افتادن . حامیان بین الملل مقاومت سرفراز ایران یک طرف و بین الدول طرف دیگر . این دومی تا کنون دل از رژیم نکنده. تلاش می کند، دست وپا می زند، پاکت تشویقی را چاق و چله تر می کند مگر فاشیست ها در زمینه اتم کوتاه بیایند. دولت های قدر قدرت جهان همین جنس کثیفی که ملت ایران گرفتار آن است ، می خواهند . عراق و دولت دست نشانده و سرکوبگر وتحمیلی مالکی گواه زنده یی براین امر است. تا جا داشته است، کوبلر خود را رسوا و افشا کرده، تا جا داشته حامیان جهانی و با نفوذ مقاومت ایران حول او سخن گفته و خواستار تعویض او شده اند . اما می بینیم که گوش شنوایی نیست. اگر هم هست، خواست ما با خواست آنان همخوانی ندارد. این است که چندین سال است که از سازمان ملل به عنوان سازمان بین الدول یاد کرده و نوشته ام . آنانکه خود را ضد رژیم می دانند و ماهم نمی خواهیم شک کنیم، باید نقش وزارت بد نام اطلاعات را کم نگیرند. متأسفانه سال های زیادی میدان خارج کشور برای اعمال نفوذ و تفرقه افکنی و عضوگیری خالی ماند. آنچنان که باید حواس ها جمع کار نشد و بل یکدستی هم گرفته شد. از طرف دیگر، عمر تبعید یا مهاجرت یا اقامت در خارج بیش از انتظار بی حوصلگان و خستگان، به درازا کشانده شد. این خود موجب به تحلیل رفتن تدریجی هدف و اراده و قدرت عمل گردید . بعضی ها به تمنیات « منیّت » خود رسیدند . بعضی ها حساسیت ها و تعصبات ( نه از نوع دگم آن ) آرمانی خود را در درون و لاجرم در عمل از دست دادند اما چون سیاسی بودند، سیاسی گوی و سیاسی نویس ماندند. قلمرو اینان شد علم نظری سیاسی بدون ظرفیت و توجه به قابلیت های عملی. اینان ایران را از قالب زمان و مکان خود به قوالب نوآموخته خویش، منتقل کردند و همچنان می کنند. عده یی جذب و حل در زندگی شخصی خود شدند اما سیاسی پران هم آری ، بخصوص که اینترنت برای این نوع کفتربازی های سیاسی بسیار مناسب است . این یک بحث بسیار وسیع و عمیق و همه جانبه یی ست که دراینجا به اشاره آمد. در غربت ، محکم و استوار و آسیب ناپذیر ماندن چه کم یا زیاد، البته کار هرکس نیست. در غربت، غرایز به رشد سرطانی سربلند می کنند. درهر صف و جبهه که ایستاده باشی ، منیّت درتو فرمان می راند به گونه یی که خودمان هم ملتفت آن نباشیم . من به تجربه عمر خود می گویم که هرکس از حق دم زد یا نوشت، نمی تواند اهل حق باشد مگر در عمل و آزمون به اثبات رسد. کسی را متهم نمی کنم اما می گویم که نباید از خونخواران به شدت محیل، غافل بمانیم. وقتی این رژیم مترصد فرصت است تا از آب هم کره بگیرد و علیه دشمن سرسخت و آشتی ناپذیرش یعنی مجاهدین خلق ، بکاربرد ، یک سیاسی ضد رژیم باید اول دشمن مشترک را مدّ نظر داشته باشد و بعد به هر مسئله یی که می خواهد گیرم درست یا غلط بپردازد. این وسواس و ریاضت برما تحمیل شده است. ضعف و فتور و بی درو دروازه یی دیگران است که مقاومت را بدین دقت و حساسیت لازم رسانده است. ما با یک دیکتاتوری معمول و متعارف سرو کار نداریم . با شیادانی روبرو هستیم که بیچاره شیطان بدنام شده باید برود به حوزه قم به طلبگی برای آموختن شیطنت و ملعنت از آنان. کافی ست به یک مجاهد خلق در علن بگویی بالای چشمت ابروست تا رژیم توسط مزدوران و ایادی جوراجور خود روی سایت هایشان دم بگیرند که ای مردم ما نگفتیم که بالای چشم مجاهدین ابرو است؟ رژیم خارج کشور را بدینگونه آلوده و غبارآلود و دسیسه آفرین کرده است . پس ناچاریم و باید ششدانگ حواسمان باشد که خواسته یا نا خواسته مورد سوء استفاده دشمن قرار نگیریم. بطور مثال اگر بعد از موشک باران اردوگاه مرگ لیبرتی، مخلص میخواستم حرکتی به سود ساکنان آن زندان بکنم، می آمدم اول کار علیه رژیم، کمپین می زدم و ایرانیان را به اعتراض علیه این جنایت فرامی خواندم. بسیج اعتراضی ایرانیان را تا آستانه شخصیت های خارجی و دولت ها گسترش می دادم و آنگاه می خواستیم که به قهرمانان ما در کشورهای خود پناه دهند . برای یک ضد رژیم که سرد نکرده باشد ، اول جنایت و جنایت های رژیم مطرح می شود برای فراخوانی . هرکس به این اشاره منطقی و ملی و انسانی و ضد دیکتاتوری به مغلطه و سفسطه شک کند، دیگر به خودش مربوط است و امثال خودش . ما آنقدر خام نیستیم که ابتدا به ساکن کسی را زیر علامت سئوال ببریم مگر آنکه خواسته یا ناخواسته خودش زمینه ساز شود.
درمورد نوشته قهرمان اشرفی در لیبرتی یعنی آقای محمد اقبال، بدین نکته اکتفا می کنم که باید خودمان را جای او بگذاریم که بعد از موشک باران، شاهد چه صحنه های دلخراشی از یاران خود بوده است. ما می خوانیم و عکس ها را می بینیم اما تا در صحنه بودن، فاصله بسیار است. محمد اقبال کسی نیست که برایش بنویسند و او امضا کند. براین امر مخلص مطمئنم. بگذار دشمن هرچه می خواهد بگوید، همچنانکه تا به امروز گفته است. مردی که آگاهانه و با اراده از زندگی و خویشتن برای رهایی میهنش گذشته و شاهد آنهمه موشک باران ها در اشرف و دیگر قرارگاه ها بوده ، شاهد دو قتل عام ناجوانمردانه بوده ، حالا ما از او روی یک کلمه ایراد می گیریم و قیاس به جمع. این درست است؟ نباید یک احتمال ــ فقط یک احتمال ــ هم در نظر بگیریم که محمد اقبال در چه جوش و خروش درونی بوده که خبر کمپین را هم دریافت می کند. به کسی بر نخورد. ما سال هاست هرچند با ذهن و روحی آزرده و بی قرار، در ساحل امن نشسته ایم و خبراز آنانکه در قلب حادثه ایستاده اند نداریم. از ایران هم خبر می گیریم اما خودمان در متن خبر نیستیم . از گوشه میدانی نگذشته ایم که جوان بیست ساله یی را به جرم باجگیری فقط 60 دلار آنهم به اتفاق چهار نفر دیگر، بردار می کنند . چه حکومتی؟ حکومتی که برای مهره های کوچکش هم، سرقت میلیونی معادل آفتابه دزدی ست. نه، ما فقط می نویسیم و می شنویم. ما دستی بر آتش بیداد داریم، آنهم از هزاران کیلومتر راه دور. آرزو می کنم که جنایتکاران حاکم به مدد هوشیاری مردم ایران در خارج و تمرکز مقاومت ایران براین مقوله حساس، روز به روز بساط ننگینش در خارج رسوا ترو برچیده تر شود.