جمشید پیمان: وقتی دلامون با هَمَن


« فرا رسیدن بهار هزار و سیصد و نود و دو را شادباش می گویم»
«برای میهنم ایران؛ آزادی،و برای مقاومت سرفراز ایران پیروزی آرزو می کنم»

اونی که قلبش پیش ماس ، کی می تـونه جز تو باشه
اونی که توی این شبا ، امـیـد فردا باهاشه
اگر که سردَن این شبا ، دل تو گرم و روشنه
نگاه تو  آفتابیـه ، به قلب ظلمت می زنه

حالا که این شب زده ها ،ستاره ها رو می چینن
آفتابـو پنهون می کنن، دشمن ماه غمگینَـن
باید سکوتـو بشکنیم، پـچ پـچو  فریاد بکنیم
دل رو به دریا بزتیم ، خورشید رو دلشاد بکنیم

میدونی؟ دیو دل سیاه ، آرزوشه جدا باشیم
وقتی تنـوره می کشه ، تنها و بی صدا باشیم
بهتره با هم بمونیم ، تو این شبای بی کَسی
مگر که غیر از من و تو ، پیدا می شه هم نفسی؟

وقتی دلامون با هَمَن ، پُـر از ستارَس آسمون
بـه خنده وا میشه لب ، ماه نجیب و مهرَبون
وقتی دلامون با هَمَـن ، فراری میشَن غُصّه ها
طلسم دیوا میشکَنه ، گُـم می شَن از تو  قصّه ها

وقتی دلامون باهمن، غم دیگه جائی نداره
حریف شادی نمی شه، اونجا دیگه کم میاره
وقتی دلامون باهمن، رَنگی میشه زندگیمون
وا میشه اَخم آسمون ،بیرون میاد رنگین کمون

اگه بهارو دوس داری ، تـو برف بهمن جا نَـمون
واسه ی دل بنفشه ها ، ترانه ی شادی بخون
نترس ازین زمستونا ، نگو که گُل در نمیاد
دلت باید بهاری شـه ، اگه بهارونـو میـخاد

وقتی دلامون با هَمَن ، . .