عبدالعلی معصومی ـ به نام سعادت ملت ایران(بخش دوم)

 به نام سعادت ملت ایران

(بخش دوم)
عبدالعلی معصومی

بستر جدید دشمنیها

     قیام دلاورانة مردم در روز 30تیر 1331 به حمایت از دکتر مصدّق، که به سقوط دولت چهار روزة قوام انجامید، در تعمیق جنبش از سویی، و تکمیل قطب بندیهای اجتماعی از سوی دیگر، نقش تعیین کننده یی داشت.

پس از تصویب قانون اختیارات فوق العادة مصدّق توسط مجلس شورا در روز 7مرداد 31، مخالفتهای دشمنان مصدّق بستر جدیدی پیدا کرد. کاشانی، بقایی، سرلشکر زاهدی و همة آنهایی که به نحوی با دربار پیوند داشتند، با این قانون، به بهانة زمینه سازی دیکتاتوری مصدّق، به مخالفت برخاستند. این مخالفتها پس از ردّ پیشنهاد آمریکا ـ انگلیس در روز دوم مهر توسط مصدّق اوج تازه یی یافت و عوامل دربار نظیر سرلشکر زاهدی، سرلشکر حجازی و شماری دیگر، طرح کودتایی را در زیر چتر حمایتی دربار ریختند که در روز 21مهر کشف و خنثی شد. همزمان با این طرح، روز 19مهر بنا به درخواست حزب توده اعتصاب راه آهن تهران آغاز شد که عظیم ترین اعتصابی بود که حزب توده علیه حکومت ملّی به راه انداخت.
 روز 20مهر حزب زحمتکشان دکتر بقایی،که  نیرومندترین حزب جبهة ملّی بود، تجزیه شد و دکتر بقایی راه خود را از خلیل ملکی، که از مصدّق طرفداری می کرد، جدا نمود و به مخالفت علنی با دکتر مصدّق پرداخت.
روز 23مهر سرلشکر زاهدی، که با وجود دست داشتن در طرّاحی و مقدّمات اجرای کار کودتا، به علت مصونیت پارلمانی دستگیر نشده بود، سخنرانی شدیداللحنی در مجلس سنا علیه مصدّق ایراد کرد.
این رویدادها در روزهایی صورت می گرفت که مراحل اولیة طرح «اقتصاد بدون نفت» شروع می شد. در اوج این سلسله درگیریها، که دخالت انگلیس و دربار در آنها آشکار بود، گزارشی از مصدّق در روز 24مهر دربارة لزوم قطع رابطة سیاسی با انگلستان، از رادیو ایران خوانده شد.
روز 31مهر 31 دکتر فاطمی، وزیر خارجة ایران، ضمن یادداشتی خطاب به سفارت انگلیس، تصمیم ایران را مبنی بر قطع رابطة سیاسی با آن کشور اعلام کرد و علت چنین تصمیمی را عدم انعطاف انگلستان نسبت به حلّ معضل نفت، حمایت غیرقانونی از شرکت سابق و مداخلات آن دولت در ایجاد اخلال و هرج و مرج در ایران ذکر نمود. طبیعی بود که شاه راضی به این تصمیم نبود و، بنا به نوشتة کیهان به تاریخ 27مهر 1331، از مصدّق درخواست کرد که در تصمیم خود مبنی بر قطع رابطة سیاسی با انگلستان تجدید نظر نماید، امّا، او نپیذیرفت.
روز بعد از قطع رابطه با انگلستان، مجلس شورای ملّی، مجلس سنا را، که یکی از کانونهای توطئة ایادی انگلیس علیه مصدّق بود، منحل اعلام کرد. در این باره نیز  مصدّق نسبت به درخواستهای مکرّر شاه برای بازگشایی مجلس سنا اعتنایی نکرد و تا پایان حکومت ملّی این کانون توطئه بسته ماند.
در روز اول آبان کار مهّم دیگری هم انجام شد که بهانة جدیدی به دست مخالفان مصدّق داد و آن انتشار خبر ارائة «قانون امنیّت اجتماعی» به مجلس شورا بود. مصدّق می خواست با اجرای این قانون جلو اخلالگریهای عُمّال خارجی را در امر جنبش بگیرد، یعنی، آزادی روباه را در مرغدانی محدود کند. خود وی، طی نامه یی به مجلس در روز 20آبان، علل ارائة چنین قانونی را این طور بیان می کند: «بر اثر پیش آمد یک سلسله مسائل داخلی و خارجی که دولت از نظر حفظ مصالح کشور ناگزیر از انجام آن بود و اخذ تصمیماتی که در نتیجة فراهم شدن زمینه برای شروع به اصلاحات اساسی در شئون مختلف کشور ضروری می نمود، با توجّه به گزارشهایی که از مقامات مسئول تاٌمینی و انتظامی راجع به اوضاع عمومی می رسید و شیوع تحریکات دامنه داری را از طرف عُمّال بیگانه و ایادی آنان تاٌیید می کرد، به منظور حفظ امنیّت کلّیه نقاط کارگری و بنگاهها و ادارات دولتی و جلوگیری از اعتصاب غیرقانونی و عصیان و تمرّد و اخلال در نظم و آرامش در سراسر کشور، موادی به اینجانب پیشنهاد شد که موافقت با آن را، با درنظرگرفتن مقتضیّات وقت از لحاظ حفظ آزادی و تاٌمین امنیّت اجتماعی، سودمند تشخیص داده لازم دانستم با جَرح و تَعدیل در آن مواد به صورت لایحة قانون امنیّت اجتماعی... به موقع اجرا گذاشته شود... بدیهی است پاره یی اصلاحات مورد نظر با منافع اشخاص زیادی که همیشه سدّ راه اصلاحات اساسی بوده اند اصطکاک پیدا می کند، در این صورت اگر اصلاحات صحیح و به موقع باشد و افراد بخواهند اوضاع را به نفع خود آشفته و اقدامات دولت را خنثی سازند، البتّه، دولت با استفاده از مقرّرات لایحة قانون امنیّت اجتماعی از سوء استفادة آنان جلوگیری خواهد نمود و چنان چه عمل خلافی انجام ندهند هیچ مقامی مزاحم آنان نخواهد شد. اوضاع حاضر... قطعیّت تصمیم و شدّت عمل را در اجرای مقرّرات جاریه ایجاب می کرد. البتّه، نرمی و مدارا در موقع خود بسیار مستحسن و دلپسند است، ولی، در غیرموقع زیان آور خواهد بود؛ خشونتی که برای ارعاب آزادیخواهان و اختناق مردم به عمل آید بسیار ناپسند است ولی وقتی برای حفظ آزادی عمومی باشد نباید موجب نگرانی افراد بشود» (کارنامة مصدّق و حزب توده، ج2، ص413).
دشمنان مصدّق، اَعَم از حزب توده و عوامل دربار و امپریالیسم، علیه این طرح نیز در مطبوعات و از تریبون مجلس به انتقاد پرداختند. دکتر بقایی در روز 11آبان در مجلس، طی انتقاد شدیدی به مصدّق به علت جلوگیری نکردن از فعالیّت توده ییها، این طرح را «بدتر از یاسای چنگیزی» شمرد و در انتقاد به آن گفت: «در هیچ کشوری چنین قانونی امضا نشده است. آقایان یاسای چنگیزی را بیاورید ما با کمال میل آن را قبول می کنیم بهتر از این قانون است. من از آقای مصدّق... تقاضا دارم که فوراً این قانون را لغو کنند... و ضمناً از سیاست آزادیخواهی نسبت به کمونیستها دست بردارد» (کارنامة مصدّق و حزب توده، ج2، ص412).
هوچیگریها و جار و جنجالها و کینه ورزیهایی که تصویب این طرح دامن زد، پس از انتخاب آیزنهاور به ریاست جمهوری آمریکا، شدّت گرفت. مصدّق درمورد ضرورت تمدید اختیارات گفت: «رفع مشکلاتی که برای ملت ایران ایجاد شده ایجاب می کند که نسبت به اصلاحات موردنظر به سرعت، ولی البتّه با مطالعه و دقت لازم اتّخاذ شده و به موقع اجرا گذارده شود، چه اگر بناباشد در این موقع حسّاس برای هریک از اصلاحات لازم و فوری لوایحی تهیّه و پس از کل تشریفات پارلمانی به موقع اجرا درآید، فرصت ازدست می رود و هیچ اصلاحی به موقع ضروری خود انجام نخواهد گرفت. از این رو، مادة واحدة زیر را پیشنهاد می کند:
مادة واحده ـ به شخص آقای دکتر مصدّق، نخست وزیر، اختیار داده می شود که از تاریخ تصویب این قانون تا مدّت شش ماه لوایحی که برای اجرای مواد نه گانة برنامة  دولت ضروری است و در جلسة هفتم مرداد ماه 31 مجلس شورای ملّی تصویب شده است، تهیّه نموده و پس از آزمایش آنها را، مُنتها در ظرف شش ماه که مدّت اختیارات است، تقدیم مجلس نمایند و تا موقعی که تکلیف آنها در مجلس معیّن نشده لازم الاجرا باشد» (کارنامة مصدّق و حزب توده، ج2، ص286).
حسین مکّی که پس از بازگشت از سفرش به آمریکا و اروپا در 16آذر، چندبار با شاه ملاقات کرده بود، به علت این که امر مدیریّت پالایشگاه نفت آبادان به او واگذار نشده بود ـ (در آغاز دیماه 1331 هیاٌت مدیرة شرکت ملّی نفت به مجلس معرّفی شدند. دکتر فلّاح، از آن جا که تنها کارشناس نفتی بود که توانست پالایشگاه را دوباره به کار اندازد، به ریاست پالایشگاه منصوب شد) ـ روز سوم دی از شورای عالی نفت کناره گرفت و در روز ارائة لایحة تمدید اختیارات به مجلس، از نمایندگی هم استعفا کرد.
چند روز بعد، حزب توده از طریق روزنامة «آینده» (23دی1331) مخالفت خود را با آن لایحه اعلام کرد و دو روز پس از آن، دکتر بقایی نیز با این درخواست به مخالفت برخاست. کاشانی که آن روزها با شاه رابطة حسنه یی برقرار کرده بود و اغلب ملاقاتهای بین آن دو صورت می گرفت (خواندنیها، 3آذر31 )، طی نامه یی به مجلس، در اعتراض به لایحة تمدید اختیارات، نوشت: «تا موقعی که ریاست مجلس شورای ملّی را به عهده دارم اجازة طرح لایحة اختیارات و نظیر این قبیل لوایح را که مخالف قانون اساسی است، در مجلس نمی دهم و صریحاً قدغن می کنم که از طرح آن خودداری شود» (ـ کیهان، 28دیماه 31). حائری زاده نیز که از «الطاف ملوکانه» بهره مند شده بود، ضمن اظهار مخالفت با لایحة پیشنهادی مصدّق، به شدّت به وی تاخت و گفت: «این دکان نفت که برای جماعتی نان و آب شده و برای مملکت موجب فلاکت، بایستی بسته شود... مصدّق مملکت ایران را در کوچة بن بست گذاشته... چه طور ما در مسائل خارجی اختیار را به دست یک نفر بدهیم؟ از مطالعة تقاضای اختیارات ایشان من فهمیدم که مزاج علیل دارای فکر علیل است» (53ـ کیهان، 28دیماه 31).
به رغم همة  این مخالفت خوانیها، روز 29دی اقشار و طبقات مختلف مردم، به خصوص دانشگاهیان، تظاهرات گسترده یی در پشتیبانی از مصدّق برپا کردند و همین تظاهرات یکپارچة مردم باعث شد که طرح در روز 30دی با اکثریّت 59 رآی از 66 راٌی به تصویب برسد.

    

کودتای نهم اسفند1331

     کودتای نافرجام 9اسفند، که شاه در محور آن قرار داشت، نقطة وصل همة افراد و جریانهایی شد که مصدّق از مطامع فرصت طلبانه یا خیانتکارانة آنها جلوگیری کرده بود. برای زمینه سازی کودتا، قرار بر این شده بود که رجّاله هایی نظیر سیّدمحمّد بهبهانی، به بهانة قصد خروج شاه از ایران، اَیادی و اوباش وابسته به دربار را تحریک کنند و با کمک آنها و پشتیبانی ارتش، در کاخ خود شاه یا محل نخست وزیری به کشتن مصدّق و دستگیری دکتر فاطمی و یاران نزدیک و وفادار وی اقدام نمایند.
کاشانی که بعد از قیام  دلیرانة مردم در پشتیبانی از مصدّق در روز 30تیر 31، در همة کوششهای مذبوحانة دربار علیه مصدّق شرکت فعّال داشت، در این توطئه نیز فعّالانه شرکت کرد. ثریّا اسفندیاری، همسر شاه، در این باره می نویسد: «در فوریه 1953... شبی که فردای آن قرار بود، حرکت کنیم، با تعجّب مشاهده کردم که فرستادة آیت الله کاشانی، بزرگترین مقام مذهبی ایران، به دیدارم آمده است. وی گفت: علیاحضرت، به طوری که به ما اطّلاع داده اند، شاه به توصیة شما قصد دارد کشورش را ترک کند. آیت الله از شما تقاضا دارد با همة نفوذتان سعی کنید شاه را قانع نمایید از این تصمیم منصرف شوند» (جنبش ملّی شدن صنفت نفت ایران، غلامرضا نجاتی، ص255).
کاشانی طی نامه یی به شاه، در روز نهم اسفند 31، نوشت: «به عرض اعلیحضرت همایون شاهنشاهی می رساند، همان طوری که ضمن نامة رسمی به وسیلة هیاٌت رئیسة مجلس شورای ملّی نظر خود را دائر بر عدم صلاح مسافرت همایونی در  این موقع خطیر به عرض رسانیده ام، اینک بدین وسیله باردیگر نظر خود را تاٌیید می نمایم. ایّام عظمت مُستَدام باد. سیّد ابوالقاسم کاشانی».  وی هم چنین، طی اعلامیه یی از همة مردم خواست که متّفقاً از شاه بخواهند که در تصمیم خود به خروج از ایران تجدیدنظر کند (متن اعلامیه در «کیهان» 9 اسفند 31 آمده است).
پس از کودتای نافرجام شاه و سرسپردگانش در 9اسفند، مردم تهران و شهرستانها به حمایت از مصدّق به خیابانها ریختند. فردای آن روز بازار تهران به هواداری از مصدّق بسته شد.
پس از این کودتا، لزوم شدّت عمل دربرابر کودتاچیان به ضرورت واقعی روز تبدیل شد. در روز 10اسفند سی تن از فراکسیون نهضت ملّی در حمایت از مصدّق در مجلس نشستی تشکیل دادند و از او خواستند که دربرابر اخلالگران شدّت عمل نشان دهد (کارنامة مصدّق و حزب توده، ج2، ص435). در همین روز، «حزب نیروی سوم» که خلیل ملکی پس از جداشدن از «حزب زحمتکشان» بقایی آن را رهبری می کرد، به مصدّق پیشنهاد کرد برای جلوگیری از اقدامات مشابه کودتای 9اسفند، «گارد ملّی» از توده های طرفدار تشکیل دهد و اسلحه در اختیار آنها بگذارد کارنامة مصدّق و حزب توده، ج2، ص430 ).
در روزهای 10 و 11 اسفند کانون افسران بازنشسته، که سرلشکر زاهدی رئیس آن بود و در کودتای 9 اسفند نیز فعّالانه شرکت داشت، در میدان بهارستان به تظاهرات علیه مصدّق دست زد و چون ارتش از آنها پشتیبانی می کرد، این تظاهرات بدون مانع دو روز ادامه یافت.
در ادامة اقدامات ضدّملی وابستگان به دربار، ربودن سرتیپ افشار طوس، رئیس شهربانی کل کشور  در دولت مصدّق، را می توان ذکر کرد. این عمل در روز اول اردیبهشت 32، توسّط سرلشکر زاهدی، دکتر بقایی و چند تن از عناصر وابسته به دربار صورت گرفت. افشار طوس یکی از وفاداران جدّی مصدّق بود که در جلوگیری از کودتای 9اسفند نقش درجة اول داشت. وی در روز 6اسفند 31 سرلشکر زاهدی را به جرم ایجاد غائلة  بختیاریها دستگیر کرده بود، ولی پادرمیانی شاه باعث شد که زاهدی، به سرعت، آزاد شود. افشار طوس را پس از دستگیری شکنجه کردند و  چند روز بعد او را به قتل رساندند. جنازه اش در غاری در لشکرک پیداشد.
درمورد بقایی که  آن روزها علیه مصدّق به فعالیّت شدید پرداخته بود، توضیح مختصری لازم است: وی در دورة 15 و 16مجلس نماینده بود و از طرفداران فعّال ملّی کردن صنعت نفت به شمار می رفت. او از اعضای اولیّة جبهة ملّی بود. «حزب زحمتکشان» که بنیانگذار و فرد شاخص آن بقایی بود، پس از پیوستن خلیل ملکی به آن از احزاب اصلی جبهة ملّی شد. بعد از 30تیر 31، دکتر بقایی در ضدّیت با مصدّق در کنار کاشانی قرار گرفت. بعد از کشف تماس یکی از نزدیکان بقایی به نام دکتر عیسی سپهبدی با قوام السّلطنه، اختلاف بین ملکی و بقایی آغاز شد و با بالاگرفتن دامنة ضدّیت بقایی با مصدّق،تشدید شد و تا 20مهر 31 ادامه یافت. در این روز ملکی که از طرفداران دکتر مصدّق بود، از او جداشد و «حزب نیروی سوم» را تشکیل داد. از آن پس، بقایی، روزبه روز، به دربار نزدیکتر و از نهضت ملّی دورتر شد. پس از پیشنهاد مادة واحده یی به مجلس درمورد جلوگیری از «ورود، تهیّه، خرید و فروش و مصرف کلیة نوشابه های الکلی در سراسر کشور» در 12بهمن 31، که براساس رهنمود کاشانی و به همدستی حائری زاده و شمس قنات آبادی و چندتن دیگر صورت داد و به تصویب نرسید، راه خود را از مصدّق جداکرد و سه روز بعد از جبهة ملّی استعفا داد و دو اسبه به سوی دربار تاخت. بقایی از شاه وعدة  نخست وزیری گرفته بود و حائری زاده و شمس قنات آبادی  (این دو تن بعد از کودتای 28 مرداد نیز در مجلس ماندند و از «اَلطاف ملوکانه» برخوردار شدند)، هم هریک وعده هایی مناسب حال خود دریافت کرده بودند. البتّه، بقایی از سالها قبل با دربار در ارتباط بود و با عبدالحسین هژیر که به نخست وزیری هم رسید، «روابط حسنه» داشت و مراتب وفاداری خود را به «آستان مقدّس و مقام شامخ سلطنت مشروطه و شخص شخیص اعلیحضرت همایونی محمدرضاشاه پهلوی، شاهنشاه محبوب و پدر تاجدار ملت ایران» (تاریخ مبارزات ضدّ امپریالیستی، خلیل الله مقدّم، ج1، ص9) ابراز کرده بود. بقایی از همدستان کاشانی بود.
کاشانی، بقایی، حسین مکّی، حائری زاده و شمس قنات آبادی، در شرایطی که خرید نفت از سوی کارتلهای وابسته به انگلیس و سپس آمریکا تحریم شده بود، همصدا با امثال میراشرافی، زبان به انتقاد از مصدّق گشودند. شمس قنات آبادی روز 29 اردیبهشت 32 در مجلس، علیه فروش نفت با صدی پنجاه تنزّل بها صحبت کرد. میراشرافی در همان جلسه در تاٌیید صحبتهای او، گفت: «این پنجاه درصد، مقدّمة همان فروش به خارجی است» (کارنامة مصدّق و حزب توده، ج2، ص371).  همزمان با تشدید فعالیتهای دربار و استعمار و وابستگان رنگارنگ آنها، حزب توده نیز فعالیّتهایش را علیه مصدّق شدّت بخشید. در اردیبهشت 32 اعتصاب دخانیات را به راه انداخت. در همان ماه (در روز اول ماه مه =11اردیبهشت) تظاهراتی علیه دولت برگزار کرد که توسّط ایاری دربار به خشونت و زدوخورد کشیده شد ولی حزب توده آن را به حساب مصدّق گذاشت. نشریة «به سوی آینده» در روز 14اردیبهشت نوشت: «دکتر مصدّق که در توطئة خائنانة اول ماه مه شرکت داشت، یک بار دیگر چهرة واقعی خود را به عموم افراد ملت مخصوصاً کارگران مبارز و شرافتمند ایران نشان داد... دولت عوام فریب و جنایتکار مصدّق تصمیم دارد  با این رذالتها مردم را بترساند» (حزب توده در خدمت ارتجاع و امپریالیسم، ص9).

 

کودتای 28مرداد

     روز چهارم تیر 1332 در جلسه یی در دفتر جان فاستر دالس، وزیر خارجة آمریکا، که در آن هندرسن، سفیر آمریکا در ایران، آلن دالس، رئیس سازمان «سیا» و چارلز ویلسون، وزیر دفاع آمریکا، حضور داشتند، تصمیم نهایی برای سرنگونی دولت مصدّق گرفته شد. هندرسن در همین جلسه گفته بود: «با وضع خطرناک و نومیدکننده یی روبه رو هستیم و با مرد دیوانه یی که با روسها متّحد خواهد شد، ما انتخاب دیگری نداریم» (کتاب «جمعه»، سال اول، شمارة 31، 28فروردین 1359 ـ کودتای 28مرداد به دست آقای روزولت، نوشتة ناصر پاکدامن).
همزمان با  این تصمیم آمریکا، حزب توده باز هم بر فعالیتهایش  در جهت تضعیف دولت مصدّق افزود و در همین ماه سومین اعتصاب بزرگ در دورة مصدّق، یعنی اعتصاب کوره پزخانه ها را به راه انداخت. نویسندة کتاب «جنگ قدرتها در ایران» (ترجمه فارسی، ص79) در زمینة تشدید فعالیت حزب توده می نویسد: «در ماه مه سال 1953 (اردیبهشت 32) جان فاستر دالس، وزیر خارجة آمریکا، سفری به  کشورهای خاورمیانه کرد... در طرحی که آمریکا برای ایجاد یک سدّ دفاعی در برابر شوروی در خاورمیانه داشت، ایران می بایست نقش اصلی را بازی می کرد. شورویها با توجّه به این طرح و برای سدّکردن راه نفوذ  آمریکا در ایران بر فعالیتهای خود در این کشور افزودند و گزارشهای اطّلاعاتی آمریکا از ایران نیز حاکی از این بود که... حزب توده می خواست به کمک عوامل خود در ارتش در اولین فرصت مناسب شاه را ازمیان بردارد و از مصدّق به عنوان یک رئیس حکومت ظاهری و بدون اختیار (شاید در مقام ریاست جمهوری) استفاده نماید. با انتصاب آناتولی لاورنتیف به سمَت سفیر شوروی در تهران این نگرانیها افزایش یافت، زیرا لاورنتیف همان کسی بود که طرح کودتای کمونیستی چکسلواکی را در سال 1948 به موقع اجرا گذاشت».   همزمان با تصمیم قاطع امپریالیسم آمریکا و انگلیس در براندازی حکومت ملّی و دسیسه های دربار و وابستگان آن، کاشانی و دارودسته اش، زخمدار از نفوذ اجتماعی مصدّق و خنثی شدن توطئه های دربار علیه او، بر دامنة دشمنی با وی افزودند و از خرداد 32 (رمضان 1272هجری قمری)، خود او و واعظان طرفدارش به تبلیغ علیه مصدّق پرداختند و به تدریج حجم این قبیل تبلیغات را افزایش دادند. گاه همین تبلیغات درگیریهایی را برمی انگیخت، ازجمله، در شب 9مرداد 32، در منزل کاشانی، بین عدّه یی از طرفداران وی و دوستداران مصدّق زدوخوردی روی داد که به زخمی شدن عدّه یی منجر شد. تحصّن سرلشکر زاهدی در مجلس پس از قتل افشار طوس، برای درامان ماندن از دستگیری و محاکمه، و حمایت کاشانی از وی تا موقعی که رئیس مجلس بود، ازجملة مواردی است که همدستی او را با کودتاچیان علیه مصدّق نشان می دهد.  سرانجام، «توطئه ها و دسایس، که مظهر همسویی و اتّحاد عمل عینی همة اضداد مصدّق ـ یعنی اضداد استقلال و آزادی ایران ـ با دربار محمّدرضا شاه بود در کودتای 28مرداد به یکدیگر گره خورد».

 

دست افشانی دشمنان مصدّق

بعد از این کودتای ننگین و اسارتبار، همة کسانی که از موجودیّت راه مصدّق  بقایشان در خطر می افتاد، دست در دست شاه و سرلشکر زاهدی و شعبان «بی مخ» و رجّاله های دیگر، به دست افشانی و پایکوبی پرداختند.
بهبهانی به خاطر «نجات مملکت از شرّ بی دینان» به شاه در ایتالیا تبریک گفت و  شاه هم او را با فرستادن تلگرامی مورد «مراحم ملوکانه» قرارداد.
کاشانی نیز پس از کودتا، طی اعلامیه یی که از رادیو ایران پخش شد، پشتیبانیش را از دولت نظامی سرلشکر زاهدی اعلام کرد. در بخشی از این اعلامیه گفته شده است: «جای مسرّت است که دولت جناب آقای زاهدی، که خود یکی از طرفداران جبهة ملّی بود، تصمیم دارند که شرافتمندانه از حیثیّت و آبروی ملت ایران دفاع نموده و در راه اصلاح ملت حدّاکثر فداکاری رابنمایند» (جنبش ملّی شدن صنعت نفت ایران، غلامرضا نجاتی، ص360). همین آخوند مرتجع در جریان محاکمة دکتر مصدّق، در مصاحبه یی با روزنامة «المصری»، که متن آن در کیهان 17شهریور 32 به چاپ رسید، در انتقاد به مصدّق گفت: «مصدّق برخلاف قانون اساسی قدم برداشت و دستور داد مجسّمه های شاه سابق ایران را از جایگاه عمومی بردارند...» و افزود: «مصدّق برای برقراری جمهوریّت می کوشید. او شاه را مجبور کرد که ایران را ترک نماید، امّا، شاه با عزّت و محبوبیّت چند روز بعد بازگشت... ملت ایران شاه را دوست دارد». همین شخص در حمایت از سرلشکر زاهدی، در روزهای پس از کودتا، گفت: «من از ژنرال زاهدی مادام که به منفعت ایران قدم بردارد پشتیبانی می کنم... آن چه امروز بر مصدّق گذشته است نتیجة عدل خداوندی است» (مکتوبات و سخنرانیهای کاشانی، ج2، ص355). وقتی خبرنگار «اخبارالیوم» از او می پرسد : «نظر شما دربارة مجازات مصدّق چیست؟» در جواب می گوید: «طبق شرع شریف اسلامی مجازات کسی که به فرماندهی و نمایندگی کشور در جهاد خیانت کند، مرگ است» (کیهان، 23شهریور 1333).
 روزنامة «نبرد ملت» ـ («نبرد ملت، از طریق اسدالله علم، با دربار در تماس بود... و وجوه بسیار کلانی... از دربار می گرفت» تاریخ مبارزات ضدّ امپریالیستی مردم ایران، ص178) ـ حامی و مدافع کاشانی، در روز 29مرداد نوشت: «دیروز تهران در زیر قدمهای مردانة افراد ارتش و مسلمانان ضدّ اجنبی می لرزید. مصدّق، غول پیر خون آشام در زیر ضربات محوکنندة ارتش و مسلمانان استعفا کرد. حسین فاطمی خائن که از خطر گلولة برادران نجات پیدا کرده بود، قطعه قطعه شد. نخست وزیر انقلابی و قانونی (منظور سرلشکر زاهدی است) برای ملت سخنرانی نمود... کلیّة مراکز دولتی به تصرّف مسلمانان و قشون اسلامی درآمد و جاسوسان و وطن فروشان و عُمّال خائن مصدّق از ترس انتقام ملت به لانه های کثیف خود فرار کردند». این روزنامه در روز 2شهریور 32 در صفحة اول با تیتر درشت نوشت: «غلبة درخشان حق بر باطل».
 ـ  (عبدخدایی، عامل ترور دکتر فاطمی، طی مصاحبه یی با کیهان 27دی 1359 دربارة کرباسچیان، صاحب امتیاز این روزنامه می گوید: وی که عضو «فداییان اسلام» بود «تا 28مرداد با ... کاشانی بود و بعد از 28مرداد با سپهبد زاهدی»).
نشریات جیره خوار دیگر نیز به همین سان از سقوط حکومت ملّی دکتر مصدّق، که یگانه امید مردم در آن دورة پرفتنه و اختناق بود، به شادمانی پرداختند. رجّاله های پسمانده از آن کودتای سراسر تباهی و ننگ نیز، هنوز شادمانی خود را از سقوط تنها حامی و پناهگاه مردم پنهان نمی کنند. نزدیک به سی سال بعد از این کودتا، خمینی ضدّبشر در 30خرداد 60 گفت: «مصدّق اگر  می ماند به اسلام سیلی می زد، در کودتای 28مرداد از اسلام سیلی خورد».

 مبانی دیپلوماسی ملّی مصدّق


پایبندی به اصول استقلال طلبانه و توانمندی در حلّ و فصل پیچیده ترین مسائل دیپلوماتیک در امر جنبش، اساساً، به مثابه «شرط لازم» می تواند عمل کند. بدون مبانی و زیرساختهای مُکفی، این شرط، در پیشبرد امر خطیر آزادی و استقلال، نمی تواند تعیین کننده باشد. راه مصدّق یعنی رسیدن به استقلال از گذرگاه سیاست خارجی «موازنة منفی»، که در جوهر خود مبیّن اتّکا به ظرفیتها و مقدّرات ملّی بود، در جهانی که به سوی قطبی شدن کامل پیش می رفت، الزامهای مبنایی بسیار پیچیده یی را می طلبید که در میدان جذب و دفع دو قطب بتواند استقلال، پایداری، تداوم و پیشرفت خود را تضمین کند. بهره یابی دیپلوماتیک از تضاد بین دو قطب جهانی، خنثی کردن قدرت یکی توسّط دیگری و دستیابی به امکان فعالیتهای استقلال طلبانه، کاری بود که مصدّق، به خوبی، از عهدة آن برآمد. در راستای ایجاد، فراهم کردن و تحکیم مبانی لازم برای حفظ دستاوردهای دیپلوماتیک و حَراست از عرصه های فتح شده در زمینة استقلال و آزادی نیز، در حدّ توان فردی و امکانات و مقدورات تاریخی جنبش مایه گذاشت تا بتواند در برابر مانورهای خصمانة دشمنان داخلی سیاست «موازنة منفی» و قدرتهای جهانی پشتیبان آنها، نه تنها جنبش را حفظ کند بلکه، با استحکام و اقتدار بخشیدن به آن در میدان تجربة خونین استقلال، برای جنبشهای استقلال طلبانة جهان سوم الگویی راهگشا و بن بست شکن فراهم نماید.
در این جا لازم است به اختصار مبانی جنبش ضدّاستعماری ـ ضدّاستبدادی ایران در دورة پیشوای کبیر استقلال و آزادی، دکتر مصدّق، را ـ البتّه، در کادر بینش، شیوه و سطح جنبش در آن دوران، بدون این که که بخواهیم ذرّه یی به ظرفیتهای ارزشمند آن کم بها دهیم ـ بررسی کنیم. آن چه به مصدّق برمی گردد و باید گفت، این است که وی در  کادر «الزامها و اجبارها»ی جنبش در آن شرایط، از آن چه می دانست و می بایست کوتاهی نکرد.

   «ارادة مردم، بالاترین قانون»

در علاقه و عشق شدیدی که مصدّق به مردم داشت و طی تلاش پنجاه ساله اش برای رهایی مردم از چنگ فقر و فلاکت و سیه روزی از جان مایه گذاشت، هیچ تردیدی نمی توان کرد. خود او، بارها، آن را به بیانهای مختلف به زبان آورده و در مجموعة فعالیتهای اجتماعی او نیز،  این ویژگی، به طرزآشکاری، دیده می شود. مصدّق خود را «نوکر ملت» (نطقهای دکتر مصدّق در دورة شانزدهم مجلس، ج1، ص2، مقدمه) می دانست. از نظر او «قانونها، مجلسها و دولتها برای خاطر مردم به وجود آمده اند نه مردم به خاطر آنها... هیچ قانونی بالاتر از ارادة مردم وجود ندارد» (از نطق مصدّق در مجلس در روز 14مرداد 32 برای انحلال مجلس هفدهم ). وقتی با انتخاب آیزنهاور به ریاست جمهوری آمریکا، که طبعاً پشت جبهة قدرتمندی برای دست اندرکاران کودتا علیه دولت ملّی مصدّق به شمار  می رفت، توطئه ها و کینه توزیهای مخالفان شدّت یافت، مصدّق طی یک سخنرانی رادیویی در روز 16دی 31 از تنها قدرت مشروعی که می شناخت ـ مردم ـ کمک گرفت و آنها را به دفاع از دستاوردهای جنبش، که می رفت در معرض تهاجم گستردة مخالفان نابود شود، فراخواند. او در این سخنرانی گفت: «هموطنان عزیز! یک اصل ثابت و تغییرناپذیر برای حکومتی که به افکار عمومی تکیه دارد این است که هر وقت با مشکلی روبه رو می شود به منبع قدرت و سرچشمة لایزال (=زوال ناپذیر) نیروی ملت متوجّه می گردد و موجد (=به وجودآورنده) نهضت بزرگ عظیم ملّی را در جریان حوادث و تحوّلات می گذارد. محتاج به گفتن من نیست بلکه دنیا نیز آگاه است که رستاخیز بی سابقه و جنبش پرافتخار اخیر ایران را هیچ کس جز ملت شالوده گذاری (=بنیادگذاری) نکرده و این دست توانای ملت است که با تمام بی اسبابی و اقدامات تخریبی یکصد و پنجاه سالة اجنبی ... قوای اهریمنی استعمار را درهم شکسته و طومار غارتگریهای نیم قرنی او را برای ابد برهم پیچیده است» (کارنامة مصدّق و حزب توده، ج2، ص422).

«یا مرگ، یا مصدّق»

     طی حکومت دو سال و چند ماهة مصدّق مردم، بارها، حمایت خود را از او نشان دادند. به عنوان نقطة اوج این اظهار حمایتها، می توان از قیام ملّی روز 30تیر 31 نام برد که طی آن مردم یکپارچه با شعار «یا مرگ، یا مصدّق»، علیه دولت چهار روزة قوام السّلطنه، مهرة سرسپردة امپریالیسم، به پاخاستند و وفاداری خود را به آرمان به حقّ دکتر مصدّق ـ آزادی و استقلال ـ نشان دادند. تظاهرات اعتراض آمیز مردم، سراسر کشور را فراگرفت. مردم آبادان که نسبت به بیدادگریهای دستگاه استعماری شرکت نفت سابق ایران و انگلیس، شناخت عینی تری داشتند، شور بیشتری از خود نشان دادند. سیل تلگرام و نامه، در اعتراض به حکومت قوام السّلطنه و پشتیبانی از دکتر مصدّق، از سرتاسر ایران به سوی  تهران روان شد. در شهرهای خوزستان کارگران دست از کار کشیدند. شهر تهران نیز از 29تیر به حال تعطیل درآمد. در آن روز و به ویژه فردای آن، انبوه مردم با شعار «یامرگ، یا مصدّق»، «مصدّق پیروز است»، «مرگ بر قوام السّلطنه»، به خیابانها ریختند و با نیروهای ارتشی و شهربانی که برای مقابله با تظاهرکنندگان از سوی فرمانداری نظامی بسیج شده بودند، به مقابله پرداختند. خبرنگار روزنامة کیهان مشاهدات خود را در روز 30تیر بدین شرح نقل کرده است: «... گذشته از تعطیل بازار و مغازه ها، رانندگان اتوبوسهای شهری و کارگران کارخانه ها و کارگاهها دست از کار کشیده و به تظاهرکنندگان پیوسته بودند. کوشش ماٌموران انتظامی برای جلوگیری از تعطیل ادارات شکست خورد. از ساعت 9صبح به بعد، ادارات دولتی هم تعطیل گردید. به علت اعتصاب کارگران راه آهن، قطارهای مسافری و باری نیز از کار بازماند... حوالی ظهر زد و خورد در میدان بهارستان، اکباتان، ناصرخسرو و بازار به اوج شدّت رسید و گروه کثیری کشته و زخمی شدند. در شهرهای مشهد، آبادان، کرمان، شیراز، تبریز، اصفهان و  رشت... مردم مبارزة روزهای پیش را به اوج سرنوشت ساز سی ام تیر رسانده بودند و حماسه آفرینی می کردند... در خیابان اکباتان جوانی که گلوله خورده بود و در خون خود می غلتید، به دشواری برخاست و با انگشتان رنگین شده از خون خود، بر دیوار کنارش نوشت: ”این خون زحمتکشان ملت ایران است، زنده باد  مصدّق“ و بعد، جان سپرد... با اوجگیری قیام، به تدریج، آثار نافرمانی در صفوف نظامیان ظاهر شد و خطر پیوستن افسران و سربازان به قیام کنندگان و ایستادگی مردم دربرابر نیروهای انتظامی، شاه را، سخت، نگران ساخت. قریب 800تن از مردم تهران کشته یا زخمی شده بودند، ولی لحظه به لحظه، مقاومت مردم گسترده تر می شد و قیام به مرحلة انقلاب می رسید... مقارن ساعت چهار بعد از ظهر به دستور شاه نیروهای ارتش و نیروی انتظامی عقب نشستند. متعاقب بازگشت نظامیان به سربازخانه، قوام السّلطنه مجبور به استعفا گردید و مخفی شد... ساعت 7بعد از ظهر، هزاران تن از مردم تهران عازم خانة دکتر مصدّق شدند. رهبر جبهة ملّی در حالی که به شدّت می گریست، خطاب به مردم گفت: ”ای کاش مرده بودم و ملت ایران را این طور عزادار نمی دیدم“... سپس، افزود :”ای مردم! من به جراٌت می گویم استقلال ایران ازدست رفته بود، ولی شما با رشادت خود آن را گرفتید“...» (کیهان، 31نیرماه 1331، به نقل از «جنبش ملّی شدن صنفت نفت، ص223). 

مصدّق پاکباز

     حمایت یکپارچة مردم از مصدّق تا کودتای اسارتبار 28مرداد، به نحو بارزی، ادامه داشت. ناظران خارجی نیز، بارها، به این امر اشاره کرده اند. حتّی، «مطبوعات آمریکا، تقریباً، در این امر متّفق القول بودند که مصدّق یک چهرة ملّی است و مبارزة او با انگلیسیها از پشتیبانی افکار عمومی برخوردار است» (جنگ قدرتها در ایران، ترجمة محمود مشرقی، چاپ اول، 1363، ص71). باید تاٌکید کرد که عشق مردم به مصدّق، بازتاب عشقی بود که او به مردم داشت و تا آخر عمر هم چنان آن را در قلب خود شعله ور نگه داشت. او برای فداکردن جان خود در راه ملت آماده بود. او، به رغم مدّعیان عافیتجوی امروزیش، که برای ادامة زندگانی تواٌم با ذلّت خود، سر در آخور خمینی ضدّبشر فرو برده اند، می گفت: «تا من و عدّه یی در راه آزادی ازبین نرویم، ملت ایران روی آسایش را نخواهد دید و به استفاده از حقّ ملّی و حیاتی نایل نخواهد شد» (نطقهای مصدّق در دورة شانزدهم مجلس، ج1، ص30). این مساٌله حتّی، در نخستین سخنرانی رادیوییش در روز 7اردیبهشت 30، نیز منعکس است: «هموطنان عزیز! تردید ندارم که برای قبول این کار و بار گرانی که به دوش گرفته ام، ازبین می روم... ولی، در راه شما جان چیز قابلی نیست و از صمیم قلب راضی هستم که آن را فدای آسایش شما کنم» (تاریخ مبارزات ضدّ امپریالیستی، خلیل الله مقدم، ج1، ص9).
وقتی در پایان عمر، پس از سالها زندان و تبعید و دوری از مردم، در اواخر پاییز 1345، به علت ابتلا به بیماری سرطان دهان به تهران انتقال یافت و زیر نظر ماٌموران سازمان امنیّت تحت معالجه قرار گرفت، خانواده اش، که موفّق نشده بودند سازمان امنیّت را راضی کنند که او را برای معالجه به خارج ببرند، تصمیم گرفتند برای مداوای او پزشگ از خارج بیاورند. وقتی این تصمیم را با خود وی درمیان گذاشتند، به این اقدام اعتراض کرد و گفت: «لعنت بر من و هر کسی که در این زمان خرج چندین خانواده از این مملکت فقیر را صرف آوردن پزشگ از خارجه بنماید... وصیّت می کنم که فرزندان و خویشان نزدیکم از جنازة من تشییع کنند و مرا در  محلّی که شهدای سی ام تیر مدفونند، دفن نمایند» (جنبش ملّی شدن صنفت نفت ایران، غلامرضا نجاتی، تهران، شرکت انتشار، 1365 ص455).
شمع وجود مصدّق پاکباز و آزاده، در صبح روز یکشنبه 14 اسفند 1345، سرانجام به خاموشی گرایید. ساواک شاه که از جنازة او نیز  وحشت داشت، از انجام آخرین آرزوی او جلوگیری کرد؛ درنتیجه، فرزندان و چند تن از یارانش او را طی مراسم ساده یی در تبعیدگاهش ـ احمدآباد ـ به خاک سپردند.

 جبهة ملّی

     در اعتراض به انتخابات دورة شانزدهم مجلس شورای ملّی، مصدّق و نوزده تن از معترضان به این انتخابات، که در ضمن از افراد سرشناس بودند، در روز جمعه 22مهر 1328 در دربار  متحصّن شدند و طی نامه یی به شاه، به موارد نقض قانون و مداخلة علنی مقامهای دولتی در این انتخابات اعتراض کردند و خواستار الغای انتخابات شدند. وقتی پس از چهار روز، به درخواست تحصّن گزیدگان رسیدگی نشد، آنها طی بیانیه یی انتخابات دورة شانزدهم مجلس را غیرقانونی خواندند و به تحصّن پایان دادند. روز اول آبان همة آن افراد، به جز یک تن، در منزل دکتر مصدّق گردآمدند و به تاٌسیس «جبهة ملّی» اقدام کردند.
چند تن از مؤسّسان جبهة ملّی عبارتند از: دکتر مصدّق، دکتر فاطمی، مهندس زیرک زاده، دکتر مظفّر بقایی، دکتر سنجابی، دکتر شایگان، عبدالقدیر آزاد، عمیدی نوری، ارسلان خلعتبری، حسن صدر، دکتر رضا کاویانی، حائری زاده، شمس الدّین امیرعلایی و...   افراد تشکیل دهندة جبهة ملّی، وقتی جنبش در سطح و در پی خواستهای محدود بود، همراه و همسو بودند، ولی با تعمیق جنبش و سمتگیری مطالبات در جهت برآورد خواستهای مردم زحمتکش و نفی بند و پیوند استعمار و استبداد، راه خود را جدا کردند و هراسان از اعتلای مقاومت مردمی، حیات خود را با حیات رژیم گره زدند و، همراه و هم پیوند با اَیادی دست پروردة آن رژیم، با مقاومت رشدیابندة مردم به مقابله پرداختند. قیام مردم قهرمان ایران به پشتیبانی از مصدّق در روز 30تیر 31 و ورود عنصر اجتماعی، در تعمیق مرزبندیها و مشخّص شدن جایگاه واقعی هر نیرو در حکومت ملّی، نقطة عطف مهمی است. از آن پس، به تدریج، همة «دل به دو جایان»، «کبوتران دو بُرجه»، فرصت طلبان و میوه چینانی که برای دستیابی به جا و مقام و منزلت اجتماعی خود را در طیف نیروهای ملّی جا زده بودند، صف خود را جداکردند و ماهیّت واقعی آنها، به مرور، بارز شد. جبهة  ملّی نیز بعد از قیام سی تیر، عرصة تعارضهای جنبش و ضدّجنبش شد. این تعارضها، در آستانة انتخابات مجلس هفدهم و تسلیم نشدن مصدّق به خواستهای قدرت طلبانة برخی از عناصر وابسته به جبهة ملّی مثل مکّی و بقایی، به نقطة غَلَیان خود رسید. دکتر حسین فاطمی، مظهر و شاخص وفاداری به آرمانهای والای مصدّق، شمّه یی از اختلافها، ناهمگونیها و تعارضهای درونی جبهة ملّی را ـ که دکتر شایگان، یکی از اعضای مؤثر این جبهه که تا پایان دوران حکومت ملّی در کنار مصدّق ماند، به حق «بنگاه کارگشایی» می نامید ـ در یادداشتهایش آورده است. او، پس از تشریح علل جداشدن عبدالقدیر آزاد و امثال او از جبهة ملّی و بیان فرصت طلبیهای مظفّر بقایی و مکّی، از فَحّاشی و کتک کاری حسین مکّی و دکتر سنجابی در یکی از جلسات جبهه یاد می کند و سپس، تاٌثّر درونی خود را از تشدید اختلافهای درونی جبهه در آستانة انتخابات دورة هفدهم مجلس شورا، با این بیان بازگو می کند: «نزدیک شدن انتخابات دورة هفدهم، و مخصوصاً انتخابات تهران ”بحران جبهه“ را به وجود آورد... روزنامه های مخالف می نوشتند که اختلافهای جبهه به مرحلة متلاشی رسیده است. وضع، صورت زننده یی به خود گرفته بود. دیگر در جلسات جبهه آن روح صمیمیّت و رفاقت وجود نداشت... زُعَمای قوم یا به هم فحش می دادند یا مصدّق را به باد انتقاد می گرفتند. یک شب در منزل حائری زاده، که جبهه تشکیل بود، آقای کاشانی هم حضور داشت، آن وضع به اندازه یی مرا متاٌثّر کرد که مدّتی به گریه مشغول شدم و  با حالت عصبانیّت به منزل دکتر مصدّق رفتم؛ از معاونت او، از کاندیدایی انتخابات و از عضویّت جبهه استعفا داده بیرون آمدم. فردای آن روز مصدّق مرا خواست. وقتی جریان جلسه را برای او گفتم، مدّتی، زار زار، گریست و گفت: ما با این عوامل می خواهیم با امپراتوری انگلیس جنگ کنیم» (خاطرات، دکتر حسین فاطمی، ص42).

 تجربة ناتمام

     پیشوای کبیر نهضت ملّی در نامه یی که در پاسخ به نامة مصطفی شعاعیان، در روز 20مهر 1341 به وی نوشت، از ناتوانی اهرمهای اجرایی دولتش در برابر هجوم و توطئه های مستمرّ اَیادی دربار و استعمار برای براندازی حکومت ملّی یاد می کند و می نویسد: «... علت شکست ما دو چیز بود که یکی جنبة مادی داشت و دیگری جنبة معنوی. دول استعماری نتوانستند از نفت ایران صرفنظر کنند، جه ابقای نفت در دست ملت ایران سبب می شد سایر کشورهای نفتخیز هم احقاق حق خود را بخواهند؛ این بود که با هم متّفق شدند و به هر قیمتی بود دولت را از بین بردند... امّا، این که اینجانب در روزهای 25تا 28مرداد سکوت اختیار کردم، علّت این بود که قوایی در اختیار نداشتم. دو افسر از اقوام من حافظ خانه بودند که آنها را هم بعد محاکمه و محکوم کردند» («پنج نامة سرگشاده به سازمان چریکهای فدایی خلق ایران»، مصطفی شعاعیان، انتشارات مزدک).
مصدّق با تمام عشقی که به مردم و آزادی و استقلال میهن داشت، با آن که حمایت گستردة مردمی تنها حامی و پشتیبان او در برابر توطئه های دربار، امپریالیسم انگلیس و آمریکا و مدّعیان فرصت طلب رهبری پرولتاریا به شمار می آمد، با تمام تلاشی که برای ایجاد یک ثقل اجتماعی قدرتمند برای حفظ دستاوردهای جنبش کرد، ضعف تاریخی جنبش، باعث شد که تا به آخر نتواند مبنای داخلی توانمندی در مسیر پیشبرد اهداف استقلال طلبان و تحرّک دیپلوماتیک خود فراهم کند. سرانجام، درعین آمادگی مردم و خود او برای پرداخت بالاترین بها در راه حفظ این دستاوردها، با کودتای امپریالیستی 28مرداد 32 حکومت ملّی، که به حق مشعلی راهگشا فراراه مبارزات استقلال طلبانة ما و جهان تحت ستم بود، به زانو درآمد. جنبش در آن شرایط تاریخی، از نظر آگاهی سیاسی و انقلابی توده های مردم، تعمیق مرزبندی بین انقلاب و ضدّ انقلاب، سازمان یافتگی و مشی مبارزاتی، دارای آن چنان توانی نبود که بتواند تلاش مستمرّ و تواٌم با فدا و ایثار مصدّق و مردم را در مقابله با تهاجم همه جانبة دشمنان رنگارنگ داخلی و خارجی، در جهت حفظ و ارتقای دستاوردهای مبارزه حفظ کند. می بایست هم چنان که خود او امیدوار بود و به زبان می آورد، تجربة ناتمام و درخون نشستة حکومت ملّی، در زمانی دیگر و به دست توانای نسلی خونین پیکر و در انقلابی نوین به بار بنشیند: «چه زنده باشم و چه نباشم امیدوارم و بلکه یقین دارم که این آتش خاموش نخواهد شد و مردان بیدار کشور، این مبارزة ملّی را آن قدر دنبال می کنند تا به نتیجه برسد... » (از نطق مصدّق در روز 20تیرماه 1330 در مجلس شورا، «نطقها و مکتوبات دکتر مصدّق در دورة شانزدهم مجلس»، جلد اول). «من به حسّ و عیان می بینم این نهال برومند در خلال تمام مشقّتهایی که امروز گریبان همه را گرفته، به ثمر رسیده و خواهد رسید» (نشریة «مجاهد»، ش248، به نقل از «مصدق در محکمة نظامی»،ج2).