کارگران ایران مشکلات و مسایل متعدد دارند که گرسنگی خانواده تحت تکفل آنها مهمترین و ملموس ترین آنهاست. مشکلات اقتصادی ایران و به خصوص رکود تولیدی و گرانی شتابدار و روزمره مواد غذایی در ایران وضعیت معیشت وتغذیه خانواده اکثر کارگران ایرانی را هر روز بد تر از روز پیش می کند. علت این ضایعه روشن است. وقتی «خط فقر»، یعنی مبلغ لازم برای نگهداری یک خانواده 4 نفری در مرز فقر و گرسنگی، به طورمیانگین در شهرهای ایران به یک میلیون و پانصد هزارتومان می رسد، وقتی « شورایعالی کار» حکم می کند که در طی سال 92 نیز درآمد ماهانه کارگر شاغل ایرانی در حدود یک سوم این مبلغ یعنی ماهانه 486 هزارتومان باشد، نه تنها با حقوق یک کارگر بلکه حتی با دو حقوق در این حدود (یعنی اگرهمسراین کارگر نیز با همین حقوق بتواند کاری گیر بیاورد) و حتی اگر رقم پرداخت یارانه دولتی را به درآمد دو حقوقی این خانواده 4 نفری اضافه کنیم، نمی توان این خانواده کارگری را از گرداب فقر و محرومیت بیرون کشید.
روند فقرافزای اوضاع ادامه دارد
متأسفانه، همه شواهد گویای تحمیل و تشدید فقر و گرسنگی در جامعه ایران است. حاکمیتی که امروز کارفرمای بازار کار ایران است، ازطریق « شورایعالی کار» درعمل عوارض سیاست های داخلی و خارجی خود را که افزایش شدید قیمت مایحتاج داخلی تولید مثل برق و گاز و آب و همچنین واردات کالاهای واسطه تولید از خارج است را به موسسات تولیدی کشور تحمیل می کند، از این طریق قیمت تمام شده کالاهای تولید شده داخلی را به شدت بالا می برد، اما آگاهانه از پذیرش سهم منطقی دستمزد در قیمت تمام شده کالا و افزایش منطقی حقوق کارگران خودداری می کند. دراین مورد کافیست به افزایش چند صد درصدی حذف یارانه های سوخت و آب مورد نیازکارخانه ها و پذیرش تحریم و افزایش شدید قیمت واردات مورد نیاز آنها از خارج اشاره کنیم. حال آنکه حتی حاضرنمی شوند حداقل حقوق کارگران محروم ایران را در حد رقم تورم رسمی، ولی غیر واقعی، که بانک مرکزی خودشان اعلام می کند، افزایش دهند.( بانک مرکزی رقم تورم را در سال 91 حدود 32 درصد اعلام می کند. اما شورایعالی کار بر خلاف قانون کار موجود فقط 25 درصد به رقم حد اقل حقوق در سال 1392 اضافه می کند)
منشاء گرسنگی خانوارهای کارگری ایران
گرسنگی خانوارهای کارگری در ایران کنونی منشائی داخلی دارد. به حاکمیت نظامی امنیتی برمی گردد که منابع ثروت ملی ایران مثل نفت را در اختیار گرفته، در این منابع، که پشتوانه مادی توسعه اقتصاد ایران است، دخل و تصرف غیراقتصادی می کند، برای اقتصاد کشور سیاستگذاری می کند و در قالب شرکتهای دولتی و شبه دولتی متعلق به سپاه پاسداران و «بنیادها»، بر کارگاههای تولیدی، غیرتولیدی و اقتصاد کشور چنگ انداخته است. حتی در نظام سرمایه داری بدون مرز کنونی جهان، نمی توان پدیده ناهنجار گرسنگی خانوارهای کارگری ایران را صرفا به «نظام سرمایه داری جهانی» نسبت داد. زیرا اولا این پدیده در جوامع کارگری کشورهای به هنجار پیشرفته و یا کشورهای تازه به پا خاسته ای که درنظام سرمایه داری جهانی ادغام شده اند، وجود ندارد یا محسوس نیست. ثانیا نظام سرمایه داری در جهان کنونی، مثل سابق، خودکامه و فعال مایشاء نیست. درفضای بالنسبه دموکراتیک، قدرت سندیکاها وتشکل های جامعه کارگری و سایرحقوق بگیران تا حدودی جلوی خود کامگی این نظام را گرفته و این تشکل ها آزادانه و به صورت قانونی از تأمین حداقل های معیشتی لازم و قدرت خرید کارگران و سایر حقوق بگیران دفاع می کند. حال آنکه خودکامگی سرمایه داری حکومتی در رژیم ولایت فقیهی ایران، پشتش به خودکامگی و دیکتاتوری این رژیم گرم است. ناهنجاری گرسنگی خانوار های کارگری ایران نیز از همین منشاء، یعنی دیکتاتوری نظام ارتجاعی ولایت فقیه، آب می خورد!
تعادل قوا به زیان جامعه کارگری درحال تغییراست
مدیریت کلان اقتصادی – سیاسی ایران توسط قوه مجریه رژیم نا سازگار ولایت فقیه و از جمله تن دادن این رژیم به تجارت خارجی محدود و پایاپای (واردات کالا در ازاء صادرات نفت به کشورهای آسیایی) به رکود تولیدی در ایران دامن زده است. به اعتراف معاون وزارت صنایع و بازرگانی طی سال 91 بیش از 4 هزار کارگاه تولیدی در ایران تعطیل شده و بسیاری ازکارگاههای باقی مانده تولید خود را کاهش داده اند. این وضعیت تعادل قوای بین جامعه کارفرمایی و جامعه کارگری را به ضرر جامعه کارگری تغییرداده است.این تغییر وتضعیف جامعه کارگری وقتی بهترملموس می شود که درنظربگیریم که کارفرمای اصلی در ایران دولت، سپاه پاسداران و بنیادهای تحت امر رهبر رژیم هستند که استراتژی حفظ حاکمیت به هر قیمت را پیش رو گذاشته اند و در این راستا هم سیاستگذارند و هم مجری تاکتیک ها و هم ابزار سرکوب اعتراضات را در دست دارند.
جامعه کارگری را گرفتارکرده اند
درفضای به شدت تورمی ایران، به طورطبیعی همه هم وغم نان آور و یا نان آوران خانوارهای محروم کارگری این شده که ازصبح تا شام به دنبال نان و قوت لایموت بچه ها و افراد خانواده خود باشند. ازدست دادن شغل برای این کارگران کابوس وحشتناکی است. اغلب این کارگران در ظاهر شاغل، امنیت شغلی ندارند. کارفرما آنها را به صورت قراردادی استخدام کرده و دربرخی موارد از آنها چک سفید امضاء گرفته تاهروقت که بخواهد آنها را اخراج کند و جلوی اعتراض وشکایت آنها را بگیرد!. علاوه بر این رژیم و کارفرمایان حکومتی در کارگاههای تولیدی، کانون های جاسوسی و تفرقه اندازی موسوم به « شورای اسلامی » ایجاد کرده و نیروهای انتظامی – امنیتی رژیم آماده اند تا به سرکوب و بیکارکردن کارگران معترض به پردازند. با این تمهیدات «فرمانده نیروی انتظامی» رژیم، باد در غبغب می اندازد که «درسال گذشته ( 91 ) حدود 37 درصد از اعتراضات کارگری کاسته شده است ». به هر حال، به نظرمی رسد در فضای گرفتاری های فوق الذکر، اعتراضات رادیکال کارگری زیرزمینی شده باشد و در ظاهر اعتراضاتی نظیر اعتصاب و راهبندان جای خود را به تهیه تومارهای اعتراضی و یا بالا بردن پلاکاردهایی نظیر اینکه « ما گرسنه ایم » در تجمع های ضمن سفر استانی رییس جمهوررژیم، داده با شد.
چه می توان کرد ؟
گرسنگی، آنهم در زیر فشار اختناق، می تواند نگاه انسان گرسنه و نگاه انسانهای با وجدانی را که شاهد آنند، نسبت به محیط پیرامونی و حتی نسبت به زیبایی های طبیعی دگرگون کند*. در مورد این پدیده شوم، که زندگی حقوق بگیران و زحمتکشان جامعه ما در آن غوطه ور شده، باید واکنش لازم را نشان داد. واکنش لازم برای برطرف کردن علت ریشه ای پیدایش این پدیده مصیبت بار، که همانا دیکتاتوری نظامی – امنیتی حاکم برایران باشد!. در بطن جامعه ایران استعداد و توانایی های لازم برای تحقق این مهم وجود دارد که می توانند به هم پیوند بخورند و به صورت سازمانیافته نظام ظلم و بیداد گری حاکم برایران را ریشه کن کنند. میلیون ها جوان بیکاری که به رغم نیازمعیشتی سنی خود، بیکاری مداوم اغلب آنها را گرفتار محرومیت مطلق کرده، به قول کارگزاران رژیم به « بمب ساعتی » مانند شده اند. حاکمیت ولایت فقیهی ایران از این جوانان بیکار، که روحیه ای عصیانی داشته و نه چیزی دارند که ازدست بدهند و نه گرفتاری تکفل خانواده ای را بر عهده دارند، در هراس است که « مبادا » به مقاومت سازمانیافته مردم ایران وصل شوند. مقاومت سازمانیافته ای که تجربه سی و چند سال مبارزه پیگیر با رژیم ولایت فقیه را پشت سرگذاشته وپرچم سرنگونی این رژیم را به دوش می کشد. اگراین استعداد براندازی رژیم ولایت فقیه درجامعه ایران وجود نداشت، این رژیم در عرصه داخلی و بین المللی برای خنثی کردن آن اینچنین خود را به آب و آتش نمی زد. بنا براین، رفع علت ریشه ای گرسنگی در ایران به سرنگونی رژیم ولایت فقیهی ایران و آزاد سازی میهن ازاسارت این رژیم گره خورده و تحقق این مهم مشروط به آن شده که شرایط پیوند عنصرمستعد اجتماعی مذکور به مقاومت سازمانیافته موجود فراهم و آماده شود. بر ماست که در جهت کمک به فراهم سازی و حمایت از این استعداد بیش از پیش بکوشیم.
7اردیبهشت 1392
27 آوریل-2013