محمد علی توحیدی: انتخابات رژیم و پیامدهای شقه درحاکمیت

گزیده یی از گفتگو با محمدعلی توحیدی

فشرده و نوشتاری شده از برنامه ارتباط مستقیم با سیمای آزادی
یکشنبه-27 مرداد1392


سوال: بحث ما برسر موقعیت جنبش مقاومت بعد از گردهمایی بزرگ ویلپنت و خیزش میهنی در همیاری باسیمای آزادی بود، خوب است در قسمت پایانی برنامه، وضعیت دشمن را هم به اختصار نگاه کنیم، رژیم در چه موقعیتی است؟ وچه سمت وسویی در پیش دارد، مخصوصاً  بعد از انتخابات و روی کار آمدن آخوند روحانی؟  
بله، این لازم است و بحث خاصی می طلبد، اما به اختصار نکاتی می گویم، هم چنان که گفتید دشمن وضعیت خودش را در انتخابات رژیم بارز کرد.
دربحث انتخابات اولین حرف، که نباید ناگفته بماند، این است که مفهوم انتخابات در چارچوب رژیم مثل بسیاری از مفاهیم معنای قلب شده یی دارد! یعنی تا آن جا که به بحث حضور مردم، آرای مردم،  یا تحولی بر اساس رأی مردم صورت بگیرد، انتخابات رژیم هیچ ارزش و اصالت و اعتباری ندارد. این را هم ناظران در دنیا می گویند و هم خودشان، یعنی خود رژیمیها و مقاماتش و کاندیداهایش که قبل و بعد از هر نمایش انتخاباتی درباره تقلبات نجومی و بی اعتباری نتایج و ترتیبات انتخاباتشان چه حرفها که نمی زنند از جمله این که مثلاً تعداد آرای اعلام شده از فلان شهر حتی از تعداد واجدان شرایط هم بیشتر بود و گویا مرغان هوا یا مردگان هم در رأی گیری شرکت کرده اند. اینها از حرفهای خودشان است. حقیقت اول این است که بعد از30خرداد1360و حذف و سرکوب تمامی نیروی سیاسی، هیچ وقت چیزی که بشود به معنای واقعی اسم انتخابات روی آن گذاشت، در این رژیم نبوده است. آنچه بوده، نمایشهایی بوده با شرکت کاندیداهایی از درون رژیم که باید به طورقلبی یعنی در فکر و عواطفشان و به طورعملی یعنی در عملکرد و مواضع سیاسی شان سرسپردگی به ولی فقیه ارتجاع را اثبات کرده باشند. در این زمینه آن قدر سخت گیر هستند که حتی اعضای مجلس خبرگان نظام یا نمایندگان ادوار مجلس رژیم و اعضای هیأت رئیسه مجلس رژیم یا در این آخرین نمایش انتخاباتی کسی مثل رفسنجانی هم رد صلاحیت می شود!
اما حقیقت دوم، درباره نمایشهای انتخاباتی رژیم این است که تا آنجا که به تعادل و وضعیت حاکمیت غاصب آخوندی برمی گردد، نمایشهای انتخاباتی آن بسیار مهم است و از این زاویه باید آن را زیر ذره بین گذاشت و بررسی کرد. چرا؟ چون یک رژیم قرون وسطایی مادون سرمایه داری با نوعی خان خانی و خصایص فئودالیته است که باید تعادل اجزای تشکیل دهنده اش را بدینوسیله تنظیم کند. مخصوصاً بعد از مرگ خمینی این نیاز بیشتر شده است. چون قبل از آن درمیان دزدان حق حاکمیت مردم، یک سارق بزرگی به نام خمینی بود که حرف آخر را او میزد. حالا بعد از مرگ خمینی این رژیم تکه پاره می باید تعادل خود را با نمایش انتخابات و زور آزمایی گرگها به نوعی برقرار کند و به اصطلاح با همدیگر رگلاژ بشوند!
درمورد تعادل درونی رژیم از فردای مرگ خمینی ، تضاد میان رفسنجانی و خامنه ای مهمترین تضاد در رأس حاکمیت بود. به یاد بیاورید که این رفسنجانی بود که بعد از مرگ خمینی، از ترس حمله ارتش آزادیبخش، یک روضه خوان درجه سه (خامنه ای) را با آوردن یک نقل قول از خمینی یک شبه ولی فقیه کرد. بعد هم همین رفسنجانی برای اینکه به خامنه ای گوشزد کند و او را در تنظیم با خودش سرجای خودش بنشاند، علناً میگفت که در حال حاضر مشکلمان در نظام این است که الان مرجع نداریم! یعنی نباید بر خامنه ای امر مشتبه شود که انگار مثل خمینی است! همزمان خود رفسنجانی هم رئیس جمهور شد. پس از پایان 8 سال دوران ریاست جمهوری اش هم از زبان مهاجرانی که آن زمان معاونش بود (و بعد وزیر خاتمی شد) پیشنهاد کرد که قانون اساسی عوض شود و برای دور بعد هم با ریاست جمهوری رفسنجانی این تعادل حفظ شود که البته چنین چیزی این در جنگ میان گرگها معنی نداشت و  خامنه ای به طور علنی با تغییر قانون اساسی مخالفت کرد. در مقابل، رفسنجانی هم برای اینکه سهم خود را از دست ندهد پشت آخوند خاتمی رفت و تلاش کرد تعادل نظام را با ورود خاتمی حل کند. ولی به دلایلی که در حوصله این بحث نیست، ارکان نظام سه سره شده به لرزه افتاد و تحولاتی مثل قیام 18تیر هم رخ داد و در آرایش درونی قوای حکومتی خیلیها از باند خاتمی علیه رفسنجانی افشاگری کردند و در جنگ گرگها جنایات زیادی برملاشد و رفسنجانی هم که عمود خیمه نظام را درخطر می دید، پشت ولایت خامنه ای رفت ولی در پایان دوران 8ساله خاتمی، دوباره خودش کاندیدا و وارد صحنه شد و در سال 84 در مقابل کاندیدای خامنه ای که احمدی نژاد بود قرار گرفت. در دور اول نمایش انتخابات نفر اول هم طبق نتایجی که رژیم اعلام کرد، رفسنجانی بود که جلوتر از احمدی نژاد وکروبی قرار داشت. اگریادتان باشد، کروبی دادش بلند شده بود که چرا رأیهای من را به احمدی نژاد دادید و گفت آخرشب پسر خامنه ای رفته به ستاد احمدی نژاد و من صبح که بلند شدم همه چیز به هم ریخته بود و از این حرفها… اما جالبتر از آن دور دوم همین نمایش بود. چراکه رفسنجانی در دور اول جلو افتاده بود و آرای کروبی و بقیه هم در دور دوم قاعدتاً به حساب او می رفت و اغلب تصور می کردند که رفسنجانی برنده می شود، اما خامنه ای امان نداد و این احمدی نژاد بود که از صندوقهای نمایش انتخاباتی سال84 بیرون آمد.
به این ترتیب خامنه ای رفسنجانی را، که خودش توسط او  رهبر رژیم شده بود، زیر پای پاسداری مثل احمدی نژاد، ذبح کرد.  و یک دوره هشت ساله با رئیس جمهوری که خامنه ای میخواست، شروع شد. خامنه ای از هیچ رئیس جمهوری به اندازه احمدی نژاد حمایت نکرد و در پاسخ به کسانی که میگفتند چرا از این پاسدار چموش حمایت میکند، بارها گفته بود آقایانی که قبلاً بودند (منظورش خاتمی و رفسنجانی است) معلوم نبود وقتی خارج کشور میروند چکار میکنند و من نمیدانم وقتی ملاقات میکنند چه میگویند، تنها کسی که میدانم چه میگوید و حرفهای من را اجرا میکند، احمدی نژاد است. این رئیس جمهور مطلوب خامنه ای هم صرفنظر از سایر ویژگیهایش، یک ویژگی مشخص داشت، به این معنی که روزی نبود که از خواب بیدار شود و یک لگدی به رفسنجانی نزند. هر تقابلی هم که با خامنه ای داشت، ولی رفسنجانی را فراموش نمیکرد و او را می کوبید. مجمع مصلحت نظام رفسنجانی را هم به کلی تحریم کرده بود و اصلا نمی رفت.  شاید یکی دوبار بار نمایشی رفته باشد.  
الان در درون رژیم و در جریان نمایش انتخاباتی اخیر و در مهمترین صحنه جنگ گرگها در رأس نظام، اتفاق بسیار مهمی افتاده است. مهندسی ولی فقیه ارتجاع  به سختی شکست خورده و تعادل در درون نظام به شدت برهم خورده است.
خامنه ای از دو سال پیش خیز برداشته بود که در این نمایش انتخاباتی یکی بهتر از احمدی نژاد را بیاورد و خودش میگفت نتیجه انتخابات باید کسی باشد که حسنهای رئیس جمهور فعلی را داشته باشد و عیبهایش را نداشته باشد. همه هم فهمیده بودند که منظورش سعید جلیلی است. به همین منظور چرخهای مهندسی ولایت به چرخش در آمدند  و نمایش انتخاباتی پرده های مختلف و بسیار جالبی داشت. از مناظره ها و اعلام ائتلافهای سه گانه و پنج گانه و برنامه ریزی برای حذف کاندیدای احمدی نژاد (رحیم مشاعی)، تا عجیب ترین حادثه سیاسی تاریخ این رژیم یعنی رد صلاحیت رفسنجانی توسط آخوندهای شورای نگهبان که رفسنجانی درکل نظام همیشه بالای سرشان بوده و همین حالا هم رئیس مصلحت نظام آنهاست. معلوم است که خامنه ای آن هم به ضرب دخالت مهره های اطلاعاتی اش آنها را وادار کرد که فرمانده کل، رئیس مجلس، رئیس خبرگان و هشت سال رئیس جمهورشان را رد صلاحیت کنند! یادم هست که رویتر در همان روز ضمن مخابره این خبر نوشت در مجلس رژیم ایران می گویند این اتفاقی عجیب و غیرقابل هضم است. ولی خامنه ای بالاخره این کار را کرده است.
این که چرا این طورشد، بحث مفصلی است. مختصر اینکه بعد از قیامهای سال 88 و بعد هم در سال 89 و به صحنه آمدن مردم و شکسته شدن طلسم و هیمنه خامنه ای، شقه عجیبی در درون رژیم و در درون باند غالب یعنی باند خود خامنه ای ایجاد شد. خامنه ای به دلیل همین شقه وگسستگی در اردویش و به دلیل نارضایتی که در جامعه موج میزد، نتوانست مهندسی خودش را پیش ببرد. در آخرین صحنه هم برخلاف سال 84 و در وحشت از قیام مردم نتوانست و نخواست کار به دور دوم بکشد، با محاسبه روی بازیهای بعدیش در درون رژیم و با محاسبه روی سرسپردگی آخوند روحانی به وضعیت کنونی تن داد. اما جدای از محاسبه های خامنه ای تا آن جا که به تعادل درونی رژیم برمی گردد با وضعیتی روبه روشده که رفسنجانی بیش از همیشه درمقابلش برگ دارد و می تواند نظرات  و افراد خودش را تحمیل کند و این شقه و بحران درونی رژیم را به شدت دامن می زند. یعنی خامنه ای با یک تقسیم قدرت جبری و تحمیلی مواجه شده که همه تلاشش این بود از آن اجتناب کند.


سؤال ، چرا براساس  منافع مشترکشان در حفظ کل نظام، با هم کنار نمی آیند؟
آخردعوا برسر همین است، دعوا برسر همین حفظ نظام است، اصلاً صورت مسأله اختلافات و جنگ گرگها که دعوای نظری نیست. دعوای دو دکترین یا نظریه نیست. دعوا ، به قول معروف دعوای دزدهاست برسر لحاف ملا.
 اینها حاکمیت و منابع ثروت ملت را دزدیده اند و برسر حفظ آن  با هم دعوا دارند. این دعوا روی زمین است و نه داخل ذهن آنها. این صورت مسأله و این دعوا از روز اول انتخابات خودش را نشان میداد، در صحبتهای اعضای مجلس رژیم بر سر کابینه آخوند روحانی هم بیشتر  بارز شد. همگی حرفشان این بود که الان مشکل این است که این نظام را چه جوری حفظ کنیم؟ به جایی رسیدیم که از هر طرف تهدید میشویم. موقعیت سرنگونی و وضعیتی که این رژیم به نقطه پایانی بن بست رسیده است. این معنا را به هزار و یک زبان میگویند. برای اینکه بحث طولانی نشود دو جمله از رفسنجانی میگویم. او همان  زمانی که صلاحیتش رد شد، ستاد خودش را جمع کرد  و با تأکید بر این که آمده بود تا این نظام را نجات بدهد گفت:
«با این کوه مشکلات هرکس که راضی به پذیرفتن مسوولیت باشد باید ابتدا قصدش را پرسید ...دولتی که بیش از 500 هزار میلیارد تومان به بانک ها و پیمانکاران بدهکار است، را چگونه می خواهد اداره کند؟ »
وی اضافه کرد: «پولی نمانده و اگر هم مانده باشد قابل انتقال به داخل نیست. پولهای خارجی را خوشبینانه به چین دادند و آنها با دریافت هزینه ای آن را به یوآن تبدیل کردند و بعد هم گفتند به جای پول کالا می دهیم و بعد از آن هم گفتند نه هر کالایی، بلکه آنچه خودمان تعیین می کنیم می دهیم .. .با سمهای چینی محصولات پارسال و امسال را از دست دادیم حالا ببینید مردمی که داروی چینی می خورند چه می کشند. چند سال پیش بهترین داروهای دنیا را می خریدیم. وضع دارو و غذا این شده و هیچکس نمی داند فردا چه می شود».
رفسنجانی ادامه میدهد:« هند هم آمده نفت ما را با قیمتی خیلی ارزان می خرد اما حاضر نیست حتی روپیه بپردازد. این گزارش وزیر بازرگانی و رئیس کل بانک مرکزی است که در یکی از جلسات تلخ مجمع آمدند و گفتند».
خوب این وضعیت رژیم است از زبان کسی مثل رفسنجانی و با استناد به حرفهای مجمع تشخیص مصلحت نظام و گزارشهای وزیران رژیم.
حالا این یکی میگوید ما باید زهر بخوریم و آن یکی یعنی خامنه ای که باید زهر را بخورد اکراه دارد. علی لاریجانی رئیس مجلس رژیم قبلاً این وضعیت را خوب فورموله کرده و این مضمون را گفته بود، ما یا باید خودکشی کنیم یا مرگ را انتخاب کنیم و هیچ عاقلی از ترس مرگ خودکشی را انتخاب نمیکند. در واقع زبان حال خامنه ای این است که نباید از ترس مرگ خودکشی کنیم. رفسنجانی میگوید مصلحت نظام اقتضا میکند،  که تو همان کاری را بکنی که خمینی در سال67 کرد.  
از بد حادثه لاریجانی هم به نظر میرسد فرمول «از ترس مرگ ،خودکشی نکنیم» یادش رفته و ظاهرا کم کم دارد می آید سمت خودکشی و زهرخوری!  همه دعواها و داد و بیدادهایی که در مجلس به هواست و بیشتر از آن در میان باندها و در روزنامه‌های رژیم بلند است، بر سر این است که زهر بخوریم یا نخوریم و الان باند رفسنجانی تعادل را دارند به نفع خودشان می چرخانند و میگویند که خامنه ای باید به زهر خوردن تن بدهد. میگویند ما با وضعیت زمان پایان جنگ 8ساله روبرو هستیم. با وضعیت بدتر از آن روبرو هستیم. این چیزهایی است که خودشان میگویند.
بنابراین مرحله و وضعیت سرنگونی گریبان حضرات را گرفته است و بسیاری جام زهر به دست، مقابل ولی فقیه ایستاده اند که او زهر را بخورد. او میتواند بخورد، میتواند نخورد. این دو راه جلو خامنه ای و رژیم هست. البته در یک وضعیت شکنندگی و به شدت بحرانی. حالا شما می گویید کنار بیایند چطور کنار بیایند؟ به هم می پرند وخاک بر سر یکدیگر می ریزند… این دستگاهی است که از زیر ضربات مقاومت عمومی ومقاومت سازمانیافته مردمی، به خصوص  بعد از مرگ خمینی دارد تلوتلو میخورد. دو تا چوب زیر بغل هم دارد. یکی اتمی، یکی تروریسم صادراتی که محور اصلی اش جنگ بود و الان هم در بلعیدن عراق و در سوریه آن را ادامه میدهد. حالا اینها هم بلای جانش شده است چون هم در عراق و هم درسوریه و هم در اتمی اوضاع برایش خوب نیست. این هم بحران و جنگ گرگها را تشدید می کند، کاهش نمی دهد. اینها در چنین فلاکتی بین مرگ و خودکشی دارند دست و پا میزنند.


سوال: در دعوایی که در مجلس رژیم بود و بالاخره سه وزیر روحانی حذف شد و15تا تصویب شد اوضاع به چه سمتی رفت و نتیجه در دعوای گرگها چی بود؟
به نظر من این دعوا دنباله همان انتخابات بود. فکر کنم در آنچه که در مجلس گذشت و همه دیدند، بیشتر بارز شد، به طوریکه بعضی از روزنامه های رژیم هم نوشتند اینها چرا در مجلس برملاشد و چرا پخش شد. همه دیدند که در نظام چه خبر است. از دعوای دزدها و از روشدن دزدیها، یکی از آنها گفت «آقا کدام وزارتخانه است که این خبر نیست». یکی دیگر گفت آقا این زنگنه را میخواهی بیاوری دوباره دزد بازار بشود. کیهان ولی فقیه، 23مرداد، یعنی یک روز قبل از دادن رأی اعتماد مجلس ارتجاع به وزرای کاندیدا شده، به صراحت نوشت: صلاحیت نامزدهای معرفی شده برای تصدی شش هفت وزارتخانه با اما و اگرهای جدی مواجه است. اما و اگرهای جدی را هم توضیح میدهد و میگوید سؤال مبنایی این است که «از کدام خیانت آنها و با چه حسابی میتوان گذشت. چگونه رویشان میشود وزیر دولت جمهوری اسلامی ایران شوند؟» دارد میگوید حداقل شش هفت نفر را کنار بگذارید. آن هم به خاطر خیانت. نه یک خیانت بلکه اینقدر خیانت دارند که من از کدامشان بگذرم. بعد رو به باند خودشان میکند و میگوید این میزان دامن زدن به مجادلاتتان مقدمه «یک فتنه مهندسی شده است که در اصل عقیم کردن و به تحلیل بردن اقتدار نظارتی مجلس را در دستور کار دارد». یعنی میخواهند کاری کنند که ما نتوانیم اینها را عزل کنیم. با همه این دعواها بالاخره 15وزیر که عمده آنها مورد نظر رفسنجانی بودند تصویب می شوند، البته جناح خامنه ای هم سه تا از وزرا را حذف میکند. ولی روحانی هم  آمد و کسی را که عزل کرده بودند، معاون خودش کرد. بنابراین به نظر من باند خامنه ای در این دعوای کابینه و در این جنگ بر سر کابینه یعنی در فاز دوم جنگ گرگها یک ضربه کاری دیگر خورد، البته لگد و ضربه یی هم به روحانی زدند که آن سه نفر را کنار گذاشتند. طرفین در چنین نقطه یی هستند. و در چنین وضعیتی، باید گفت نتیجه این زد وخوردها در درون رژیم برنده یی ندارد.
در انتها هم باید بگویم این وضعیتی که رژیم دچارش شده، همینجوری نشده، اگر پایداری نبود، اگر این خیزشها نبود، اگر این خلق به پاخاسته و آگاه نبود، اگر این اشرف نشانها نبودند و اگر این اشرف و لیبرتی و کارزارهای پایداری و مقاومت آنها نبود، دشمن دچار این وضعیت نمی شد. درست به همین دلیل است که خامنه ای هم تنها راه نجات خودش را در ضربه زدن و کوبیدن همین مقاومت می بیند که خوشبختانه ملت ما نسبت به آن آگاه است و صف آرایی کرده است و شعارهای مرگ بر اصل ولایت فقیه بر در و دیوار در شهرهای میهن و پرچمهای برافراشته در اقصی نقاط جهان و بلندتر و قوی تر از همه جا پرچم پایداری در دست قهرمانان اشرف و لیبرتی، گواه عظمت و ایستادگی این مقاومت است. درود براشرفیها و اشرف نشانها.