راستی اگر علت یا راز خروجشان از جبهة مقاومت ایران و شورای ملی مقاومت همان ”وجدان درد“ می بود که فریبکارانه دعوی داشتند، آویختن به دروغگویی را چرا در پیش گرفته اند؟. قابل تأمل آنکه برخی از دروغهایشان، مانند مخالفت غیرتی که گویا با کاسکت و پیراهن همرنگ در تظاهرات و مراسم مقاومت داشته اند، نوعی سراسیمگی را آشکار می کند که چه بسا به یک عامل و کارگردان پشت صحنه ربط دارد. مگر نه که در طی این چنددهه، نطقهای پرحرارتی که خلال اجلاسهای رسمی شورا و یا نشستهای معمول دبیرخانه ایراد می فرمودند، همه در وصف شکوه و انضباط این سلسله مراسم بوده و –به خصوص- هرگز هیچ کلامی از اینان نشنیدیم که به لباس ”یکرنگ“ گروهی از فعالان این مراسم انتقاد کرده و یا آنرا خلاف ارزشهای خود اعلام کرده باشند که گویا دلبسته و خواهان ”دورنگی“ و ”چندرنگی“ هستند، چه رسد به این کذب رسوا که گویی افراد در این قبیل مراسم که گاه دهها هزارنفری برگزار می شود، برای پوشیدن لباس همرنگ تحت فشار بوده اند. رسوا از این بابت که اساسا چنین تحمیلی آنقدر غیرعملی است، که به تکذیب و توضیح نیاز نخواهد بود. چنین است که باید از این حضرات پرسید که اگر دوری گزیدنتان از صفوف مقاومت و مبارزه، چنانکه می گویید، پرنسیپ و ندای وجدانی است، چه نیازی به چنین دروغهای سراسیمه و رسوا دارید؟
بدنیست بدانید که اگر یاران پرس و جو نکرده بودند، چند سطر بعدی را نمی نوشتم و رفتارهای لوس و چاپلوس این خائنان را تداعی ذهن نمی کردم. اما این حضرت روحانی در یک مطلب مسخره مدعی شده که ”رهبری عقیدتی“ شنیدن صدای این خائنان در تماس تلفنی را قدغن کرده است. دروغگوی کم حافظهٌ بکلی از یاد برده است که ما همیشه صدای خائنان را، از نطقهای شاه گرفته تا ترهات خمینی، می شنیده و دنبال می کرده ایم. این امری لازم و در ردیف آگاهیهای مورد نیاز مبارزاتی است ، و نه فقط شامل آن عمده خائنان یادشده، میشود بلکه شامل شنیدن ترهات اغلب بریدهخائنان هم که در فصول و رگه های متعدد ریخته اند، نیز میشود. اما راستی، چرا این خائن نورسیده چنین رسوا وانمود می کند که برای اطلاعات روزمرة مبارزاتی، شامل وقوف بر خیانتهای گفتاری و رفتاری خائنان، کسی هست که تحت فلان عنوان به قدغن یا مجاز کردن مشغول است؟
باورکردنی نیست که این رفیق سابق، این آقای حقوقدان! آنقدرها ابله بوده که نمیفهمیده و نمی دانسته که اگر ما کسی را به عنوان ”رهبر عقیدتی“ پذیرفته و پاس خدمات حیاتیش را داریم، برای آن بوده و هست که از نیم قرن قبل به شناساندن و جداکردن صفوف راست ارتجاعی و راست چپنمای اپورتونیست از صفوف مبارزات ترقیخواه و انقلابی برخاسته و به وجهی بی سابقه و بی نظیر، نسلی گسترده و ادامه دار را از افتادن به دامهای خیانت شاه و شیخ، رهایی بخشیده و همچنان نیز به همین کار حساس همت دارد. آیا اگر که شمایان چیزی از سرفصل مانورهای اپورتونیسم و ارتجاع در 54 را تجربه نکرده اید، آیا این را هم نمی فهمیدید که اگر مرزبندی و افشای ”جبهة متحد ارتجاع“ پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی نبود که آقای مسعود رجوی برپا کرد، سرنوشت خیلیها نمی توانست از همانندان اکثریتی و یا اقران باصطلاح لیبرالشان جدا باشد.
چنین است که نظر به پرت بودن این دروغها یا لودگیها، هرکسی با کمی دقت با این پرسش روبرو می شود که چرا؟ این ”خوشرقصی“ در خیانت، برای خوشایند کیست؟. و اگر این دروغها حسب الامر مطاع نیست، چه پریشان حالی و افلاس درونی و روحی است که به سیاق ”کافور و زنگی” نامش را ”وجدان“ گذاشته اند و عند الاقتضا به کلمات ”حق استعفا“، ”حق اشتباه کردن“ و... پناه می برند؟.
حقیقت اما این است که آنها با عوارض سرخودگیهای خیانت بی حاصلشان مواجه هستند. و گرنه چه معنی دارد که آن یکی آقای دکتر، کریم قصیم، بفرمایند که از جلال گنجه ای پرسیدیم که آیا در ”اسلام اشتباه هست؟“ و نامبرده(یعنی بنده) از جواب طفره رفته است. راستش، اینجانب در عمر حرفه ای خود با پرسشهای بچگانه و پرت بسیاری مواجه شده و ادعا ندارم که همه آنها را به یاد دارم. اما باورم نمی شود که چنین پرسش نامربوطی نیازی به طفره رفتن داشته باشد و فراموشم شده باشد. آخر مگر می شود که سوژه ای به این خندهانگیزی را از این جناب دکتر فراموش کرد. آیا این سؤال فاقد مبتدی و خبر، نیاز به طفره رفتن دارد و یا آنکه اول و خیلی راحت باید منظور را پرسید؟ مثلاً: آیا منظورت این است که آیا این یا آن پیشوا و رهبر تاریخی مسلمانان هرگز اشتباه داشته است یا خیر؟ منظورت این است که اسلام در فلان ارزش و آموزش خود دچار اشتباه شده است؟ آیا در تاریخ اسلام هیچ اتفاقی افتاده که اشتباه تصمیم گیری یا اجرا شده باشد و بهتر بود چنین چیزی روی نمی داد؟ و...؟ رسم درست و کارآمد در پاسخ به این قبیل موارد جز این نیست که نخست به طرف یاد بدهی که قاعدة سئوال پرسیدن از چه قرار است.
چنین است که بازهم می رسیم به این که این نوع دروغ پردازیها اگر خوشرقصی برای مشتریان خاص نیست، چرا بافته می شوند؟ آری، حضرات مدعی وجدان و...، بنگرید که حرفهایتان به چه فضاحتهایی نزول کرده و چگونه از همان تریبونهایی پژواک می شود که ”ممی آمریکایی“ می کوشد باب گفتگو اندر شریعت ”غیرآخوندی“ را با این و آن نام معتبر بگشاید. با این حرفها و دعاوی رکیک، چرا برگ توتهایی را به باد می دهید که برای استتار خودتان لازم داشتید. بس کنید آقایان، اگر عرض مقاومتی خود را برده اید به آبرویتان در حد یک فرد عادی رحم کنید، لااقل به این خاطر که شرم کژیهای کریه شمایان ارث گریبانگیر و فراموش نشدنی فرزندانتان نشود.
جلال گنجه ای- شهریور 1392