درگرگ و میش سحرگاه خونین اشرف، ارواح مطهر شهدا یکی پس از دیگری به پرواز در آمدند. درآسمان خون گرفته امیرخیز دوران چرخی زدند. درنگی برمزار مروارید و سلامی بررفیقان پیش کسوت. رهاتر ازهمیشه برای رسیدن به آسمان زیباترین وطن خیز برداشتند. بربلندای ابر از ستیغ کوهها گذشتند. آفتاب ایران زمین به استقبالشان شتافته بود. ازتنگه پاتاق گذشتند. گندمزاران اسلام آباد. دشت حسن آباد و تنگه چهار زبر زیربال و پرشان بود. بیاد رزم آوران عملیات کبیرفروغ جاویدان چندین بار منطقه را طواف کردند. درآسمان خونرنگرفته اسلام آباد و کرمانشاهان اوج گرفتند. بالا و بالا تر و ناگهان منظره ای با شکوه درزیربال وپرشان پدیدار گشت. داشتند تکثیر می شدند! انبوهی از شهیدان فروغ به پیشوازشان آمده بودند. فرمانده طاهره را بخوبی شناختند. قطرات خون تازه از پیکرش می چکید. فریاد شادی دیدار یاران قدیم، آسمان را پرکرده بود. قیامتی برپا شده بود. بااسم ورسم همدیگر را صدا میزدند. یکی میگفت نگاه کنید اخترمولوی است. دیگری میگفت مریم شاه حسنی است. ناهید صراف، محسن اسکندری، باقر بیگدلی، منصورزاهدی،محمد معصومی، جمیله قربانی، غلامرضا پورآگل...
محمد معصومی با لبخند همیشگی سرش را بالا گرفت و بی اختیار فریاد زد بچه ها نگاه کنید:
خواهر زهره قائمی، گیتی، میترا، مهدی فتح الله نژاد، احمد بوستانی، حمید باطبی، محمد رضا وشاق، علیرضا خوشنویس، حسین مدنی، علی فیض ...
دسته های شهیدان درهم می شدند. اوج می گرفتند. پایین می آمدند. دست افشان وبالزنان. تابلویی وصف ناپذیر از شکوه وعظمت خلق می شد. رنگ می باخت. دوباره جان میگرفت!
کشاورزان و روستاییان منطقه در روز ده شهریور امسال دسته هایی از پرندگان را مشاهده کرده اند که مثالش را هرگز ندیده بودند. آوار خوان و سبکبال ازسرزمین جاودانه فروغها گذر میکردند.
قاصدان خونین بال آزادی مردم ایران دسته دسته آسمان ایران زمین را درنوردیدند.
دسته ای از آنها در ورودی پایتخت به سمت مقبره سنگ شکسته " محمدآقا" ویارانش رفتند. به نیابت از تمامی شهدای بخون خفته خلق درآستانه چهل و نهمین سال بنیانگذاری سازمان به او سلام نظامی دادند.
همین گروه به رهبری مهدی فتح اله نژاد به سراغ سردار ملی ستارخان شتافته وبزبان مادری ستار به راز ونیازی عاشفانه با او نشستند. مهدی گفت آنام سنه قربان، ما از دیار امیرخیز دوران آمده ایم. تفنگ شما را بردوش گرفته ایم. برعهد وپیمانمان با خلق وخدایمان وفاداریم. قاتلان تاریخی تو و یارانت با پنجمین قتل عام اشرفیان قصد تکرار فاجعه باغ اتابک را داشتند. این بار اما کور خوانده اند و این خواب تعبیر نخواهد شد. گروهان مهدی با اتراقی کوتاه درتهران وحومه، بال وپرزنان راهی آذربایجان قهرمان شدند. سرزمینی که زادگاه ایدیولوژیکی مجاهدان و رهبران انقلاب مشروطیت است. زاد گاه "محمد حنیف نژاد" " شیخ محمد خیابانی" " موسی خیابانی" " ستارخان و سالار ملی" و هزاران هزار دلاور و قهرمان بخون خفته خلق. به آسمان کوچه امیرخیز که رسیدند همگی خطاب به مهدی فریاد زدند یاشاسین آذربایجان!
همزمان دسته دیگر به رهبری زهره قائمی با همراهان شورایی اش به سمت ده احمد آباد روانه شدند. پیر دیراحمدآباد عصایش را بالای دست بلند کرد و به فرزندان رشیدش سلام کرد. پیر مرد زمزمه کرد:
درود برشما فرزندان عزیزم!
آرزوی تاریخی ام را برآورده کردید. مطمئنم این سرزمین درزنجیر، با شما وبا نسل بی قراران آزاد خواهد شد.
شهید والا مقام زهره قائمی پیام رهبری مجاهدین " مسعود ومریم" را به پیشوای آزادی مردم ایران، مصدق فقید رساند. و از رهبری نقل کرد که خون جوشان شهیدان ا ز سی تیر 31 تا 30 خرداد 60 و تا 10 شهریور 92 ضامن پیروزی محتوم خلق ماست. پیر دیر احمد آباد درحالی که چشمانش پراشک شده بود خندید ودست تکان داد و آرام آرام از نظرها پنهان گشت.
آنسو تر در مه وباران جنگلهای شمال ، دسته ای از شهیدان سراغ سردار جنگل را گرفته بودند. درکمرکش کوهستان در یک منطقه صعب العبور، سردار دلاور گیلان و ایران ،هیکل نیمه جان هوشنگ- تنها دوست آلمانی باقیمانده- را بدوش میکشید.
دسته ای از شهیدان اشرف سرانجام سردار ویار باوفایش را یافتند.
پیکر سردار و همراهش در سوز وسرمای جانسوز ارتجاع واستعمار یخ زده بود.
بربالین سردار فرود آمدند. سرسردار سربردا ر را بردامان خویش گرفتند.
چشمان منتظرش هنوز باز باز بود.
فرمانده دسته خطاب به سردار، پیام رهبری وجاودانه فروغها را قرائت کرد.
مبارزه ادامه خواهد یافت بی هیچ شکافی. سرداران اشرف ولیبرتی وسرداران بی نام ونشان درایران و جهان روز ی که دیرهم نیست تفنگ سردار را بدوش خواهند کشید. مردم ایران وفرزندان رشید خلق انتقام تاریخی خون بناحق ریخته شده میرزا، ستاران، اشرفیان و جاودانه فروغها را خواهند گرفت.
دسته های دیگر برای ادای احترام به قهرمانان مردم ایران هرکدام به اقصی نقاط ایران زمین پرواز کرده بودند. خراسان و کنلل محمد تقی خان پسیانش!دشتستان و رییس علی دلواری اش. کردستان و جنگاوران با نام ونشانش. سیستان و بلوچستان ورستم دستانش و تمام استانها با مردمان بپاخاسته و جنگاوران تاریخی آنها. تا غروب آفتاب وتا تاریکی شب سرتاسر ایران زیربال و پرعاشقان ایران بود. شب هنگام قرار بود همه برای نششتی مهم، تاریخی و تعیین کننده بر بالاترین نقطه میهن جمع شوند. مقصد قله دماوند بود. نوک قله دماوند و اطرافش مملو ازقاصدان آزادی شده بود. تعدادشان بی شماران بود. صد هزاران بود.
برغم فراوانی جمعیت، نظام خاصی برآنجا حاکم بود. قراربود آنجا را قرارگاه مرکزی خودشان بکنند. همه جا حرف از آمادگی تمام عیار برای پرواز رهایی بود.
محمد قرایی- سوئد
شهریورماه 92