جمشید پیمان: شد دست خزان دوباره غارتگر باغ

پائیز رسید و دل پریشان گـُل است

جلّاد خزان کنون نگهبان گـُل است

از خنجر بیداد خزان بر تن باغ

صد زخم عیان بر دل و بر جان گل است

***************

پائیز و هزار قطره خون بر رخ زرد

بلبل غزلی تازه سرود از سر درد

می دید چه غمگنانه افتاده به خاک

آن شاخ گلی که او به جانش پرورد

****************

شد دست خزان دوباره غارتگر باغ

زد تیر گران دوباره بر پیکر باغ

از ناله ی بلبل و پریشانی گـُل

دردیست نهان دوباره همبستر باغ

***************

مهر آمد و شعله زد خزان در گلزار

این گونه نبوده غارتش، نه پیرار و نه پار

ویران شده از چه رو سراپرده ی  گل

جز دست خزان نبوده دستی در کار