حضرت مولانا که در حد خود و زمانه اش با فلاسفه و حکمای یونان قدیم آشنا می بوده، مضمون پرمعنای فوق را از « دیوژن » حکیم، معاصر اسکندر و معلم او ارسطو برگرفته است. دیوژن در اریستوکراسی یونان قدیم، چهره آشنا و درخشان و پرپیام عصر خود بود. او عارفی وارسته و بلند نظر و پیام دهنده یی به بشریت بود که صوفی وشانه زندگی می کرد. هست و نیست او با آن اندیشه فراخنای مرتفع دریک خمره بزرگ و کاسه یی خلاصه می شد. این زندگی و زیستن برای معاصران و عابران گیج کننده و نا مفهوم بود. آمده است که وقتی اسکندر مقدونی با کوکبه و دبدبه از خیابان آتن می گذشت. همه کور و در تعظیم بودند. اسکندر، دیوژن را دید که بی اعتنا به مقام و مرتبه او تکیه بردیوار تن به آفتاب داده است. آمد بالای سر حکیم و گفت: « دیوژن حکیم از اسکندر کبیر چه تقاضا دارد ؟» دیوژن از فراغت پر اطمینان و مستحکم فکری و روحی خود گفت: « اینکه آفتاب را از دیوژن دریغ مدارد» یعنی جلو آفتاب را گرفته یی، برو کنار!. راست یا دروغ می گویند اسکندر گفت: « اگر اسکندر نبودم، ترجیح می دادم که فقط دیوژن باشم ». اسکندر نمی دانست که گاه میان دو آدم مطرح زمان، چه فاصله پرناشدنی هست. مسلما اگر اسکندر، اسکندر نبود با کمک هفت پشتش هم نمی توانست به گـَرد دیوژن برسد. اما اسکندر از این انصاف و فهم و مروت برخوردار بوده است که برای حفظ شئون حاکمیت و تشخص خود، قدردانسته و با کلمات، حریف را لوث و حقیر و مسئول نارسایی ها نکرده است. تجربه سالیان به من نشان داده و فهمانده است که هرمجاهد خلق یک دیوژن است اما نه آفتابگیر و بی عمل. هست ونیستش دریک ساک کوچک هم جا می گیرد اما روح بلند و استوار او زیر شدیدترین و مخوف ترین تهدیدات و هجوم ها و طعن ولعن ها چونان خیمه یی آسمان آسا، برجهان سایه افکن می شود.
ما امروز، در آغازه هزاره سوم میلادی با پدیده خون آشام، نکبت بار و جنایتکاران بی سابقه یی رو دررو هستیم که نه تنها از حمایت استعمارگران قدرتمند جهان برخوردارند، بل گروهان و شاید هنگی از خادمان و خائنان و تسلیم طلبان و نوجهان بینانی که مشخصه شان خودخواهی و خودنمایی ست؛ به حمایت گرداگرد خود دارند. ابزار جملگی کلمات است و اگر عهد عتیق درست گفته باشد که: « وخدا انسان آفرید. کلمات را آفرید » باید که مورد مداقه و تفسیر قرار بگیرد. چرا که انسان موجودی یکسان نیست و کلمات نیزاز خود اراده و اختیاری ندارند، خاصه به زمانه یی که مدیریت سرمایه داری جهانی با لعبتکان ودست آموزان دولتمردش؛ نه تنها درجهان جنوبی ها که در جوامع خود نیز ارزش های انسانی را ساقط و دستخوش یک حیات صرفا بیولوژیکی کرده است. فهم تفاوت میان دو عنصر متضاد و در پیکار با هم، زمانی مقدور است که حس و تمایل و مرزبندی میان تضاد ها درما زایل یا کمرنگ و بی اهمیت نشده باشد، ورنه چونان پرنده یی بال وپر شکسته آماده ایم یا میان دو شاخه پرپر بزنیم و یا برشاخه یی بنشینیم و بگوییم یک پایمان هم برشاخه دیگراست. استعداد کلمات برای مصرف بی حد و مرز است. مرتجعان جنایتکار و حیله گر همانقدر می توانند از مفاهیم نهفته در کلمات استفاده کنند که یک مترقی. قاتلان همانقدر می توانند با سفسطه و مغلطه به مدد کلمات خود را بیگناه جلوه دهند که مقتولان و مظلومان.
آتشین خون های سرداران قهرمان میهن ما در اشرف، دریک شبیخون بس ناجوانمردانه و بشدت رذیلانه به بیرحمی تمام ریخته شد. هفت قهرمان دیگر را به غنیمت بردند برای شکنجه و عذاب بل لااقل یکی دو تن از آنان تسلیم و تحت تعلیم و تلقین جلادان قرارگیرند. این جنایت هولناک، بشریت بیدار و نه خفته را تکان داد. آتشخون ها در میادین جهان آتشکده ها و آتشفشان ها شدند. شخصیت های پرشمار بشردوست از جهان عرب تا غرب به تجمع و اعتراض درآمدند. توضیح واضحات موجب اطناب کلام است. عکس ها و فیلم ها و نطق و خطابه های فراوان وبی وقفه گواه واقعیت است. رژیم جلاد - اوباش فاشیستی غاصب حاکم برایران و دست نشانده حقیر وضعیف اما سخت بیرحم و جنایتکارش دربغداد با آن شبیخون و قتل عام براین باور بودند که اگر به رهبر مقاومت سرفراز ایران دست نیابند لااقل می توانند پرو بال تنفس و تحرک وحضور بشدت مخل و مزاحم مقاومت را در عراق و جهان، قیچی کنند. می گویند آزموده را آزمودن خطاست اما حاکمان مرتجع وخونخوار تازه به دوران رسیده و خدمتگزار نعل وارونه زن استعمار وتمامی عناصر ومحافل وابسته مستقیم یا غیرمستقیم آنان، همواره در خبط و خطای محاسبه اند. اربابان و نوکران و خادمان و حاسدان و معاندان هنوز راز ورمز پایداری و بقا و دوام این مقاومت ایثارگر تاریخی را نفهمیده و نخواهند فهمید. اگر اغراض و نیات سوء آنان را نیز نادیده بگیریم باز هم توان درک ظرفیت این مقاومت را نخواهند داشت. مثل اینکه پیاله و کوزه و خمره یی بخواهد فهم دریا و اقیانوس کند. دشمنان ما از ریز تا درشت مشتی عناصر بیولوژیکی هستند که سیاست و مسایل سیاسی و میهنی، صرفا سوژه گفتار و نوشتار آنان است. درخارج جا افتاده اند و خدا را به موقعیت خود، شاکر و سپاسگزارند. یا پشت به دیوار وزارت اطلاعات رژیم دارند و یا پشتگرم صاحب ثروتی که به تور آنان خورده است. هم امروز به فرض محال اگرسازمان مجاهدین خلق مثل برف در زیر تابش تند آفتاب، آب شده و به زمین فرو رود و سازمانی دیگر بدینگونه قاطع، ایثارگر و آشتی ناپذیر وفعال سربلند کند ، مطمئن باشید که به هزار لطایف الحیل به آنهم پیله خواهند کرد. جوش و تاب و اعتصاب غذا از لیبرتی تا برلین تا لندن تا اتاوا تا ملبورن و صدها و صدها تجمعات اعتراضی هموطنان در کشورهای مختلف جهان، فقط موجب بغض و حسادت تا حد خفگی و ترکیدن این جماعت مزور واژه پرداز آرامش بخش رژیم می شود و بس. اینان صدا برنمی دارند که آمریکا تو و دولت مقبول تو در عراق امضا دادید و قبول کردید که تا فروش اموال صد نفر در اشرف بمانند، پس قولتان چه شد؟ اینان یک رگشان هم به راستی و حقیقت نمی جنبد که کشتار تا روی تخت بیمارستان و درمانگاه؟ اینان یا مأمور یا معلول روحی، تمامی مسایل ایران و جهان را رها کرده اند برای مقابله با مقاومت ایران خاصه دو رهبر قهرمان آن مسعود و مریم. این هدف را بریده مزدوران بی لفافه به جیغ و داد کشیده اند و دیگران، حتا آنانکه درخارج رابطی دارند با وزارت بد نام اطلاعات رژیم؛ با زیگزاگ زدن و دایه مهربانتراز مادر شدن به مدد کلمات بی اختیار؛ در پی منزوی کردن وبدنام کردن مقاومت سرفراز ایران و رهبری هستند.
مخلص به عنوان یک هوادار جدی سازمان پرافتخار مجاهدین خلق می گویم که خانم ها و آقایان! من به عمرم چون شمایان کم ندیده ام با این تفاوت فاحش که آنان هرچه بودند و هرچه خیانت کردند لااقل سرشان به تن شان می ارزید و وزنه یی به زمان خود بودند. شمایان همانا آشغال های رد شده از صافی زمان هستید و بس. مصرفی ندارید جز برای ارتجاع و استعمار. شما هنوز به مفهوم تاریخی مقاومت دربرابر مخوف ترین استبداد توسعه طلب پی نبرده و نخواهید برد. مبارزه را درحد قد وقواره فکری و روحی و ظرفیتی خود می بینید وگرنه عجیب نیست که چند هزار از جان گذشته ایرانی این چنین بایستند و جهانی را به حیرت وادارند. این چند هزار جان برکف ازهمه چیز خبر دارند، از اوضاع ایران گرفته تا جهان و منطقه و امثال شمایان و ادعاهای مزورانه تان. من با تنی چند از این قهرمانان، اخیرا به دقت به صحبت نشستم. دیدم درمسیر اطلاعات سیاسی روز و ماه وسال و سالیان از آنان عقبم. حالا شما بگویید آنها را از دنیا بی خبر گذاشته اند. قیام و اعتراض جوامع عربی را می بینید، تجمعات اعتراضی کشورهای اروپا وآمریکا وکانادا و استرالیا را می بینید و باز به ما می گویید: جهان عوض شده و شما عقب مانده اید!!. آری، جهان سخت در چنگال مدیریت حریص سرمایه داری دست وپا می زند و به نفس نفس افتاده است اما از هرگوشه این جهان فریاد اعتراض و سرکشی بلند است. شمایان مثل ندید بدید ها دراین خارج خود را کافی و وافی و تمام می بینید دیگر چه انتظار که مسعود و مریم و مجاهدین پاکباز ویاران وفادار آنان را در سراسر گیتی، بفهمید و به انصاف فکر و قضاوت کنید. پنجاه و دوتن و دیگر یاران قهرمانشان برای همین سرنوشت، آگاهانه ایستادند تا پیام مقاومت و تسلیم ناپذیری و ضرورت مبارزه را به نسل های امروز و فردا واهل تاریخ درعمل اعلام کنند. تا نشان دهند که وقتی به زمانه یی می رسیم که ارتجاع و استعمار به کثیف ترین و محیلانه ترین شکل ممکن به شکار جنبش های آزایبخش می آیند، باید که نسلی به اتکای ایمان و هدفمندی آزادیخواهانه بعنوان پاسخ تاریخی یک ملت تا پای ایثار جان بایستد و صحنه را برای ددمنشان محیل خالی نگذارد. عناصر بیولوژیکی سیاسی کار نمی توانند این حس مسئولیت و بخشندگی تمام عیار درقبال آن را درک و هضم کنند. ظرفیت آنان محدود بوده وبا هر سابقه واندازه ومقدار مبارزاتی، لبریز و بسرآمده. درنهایت آنان جویندگان نام و جاه و مال و فراغت ان. زیربنای روانشناختی فردی آنان تحمل یک بنای سنگین و عظیم را ندارد.
خون های بناحق ریخته در ده شهریور در اشرف بی ثمر وپاسخ نماند. به جهان نگاه کنید و خیل ایرانیان معترض و اعتصاب غذا کنندگانی که مرجع و الهام بخششان ، قهرمانان در اعتصاب زندان لیبرتی ست. این یک شکوه ملی و تاریخی ست. ما هواداران سازمان پر افتخار مجاهدین خلق ایران، با ارج و احترام به دو قهرمان نستوه خود مریم و مسعود؛ اعلام می داریم که تا آخرین نفس به افتخار و سربلندی دراین سنگر خواهیم ماند و خرسندیمان همین که تن به تسلیم یا سکوت و خاموشی نمی دهیم.