خیال میکردم سیلاب اشکی را که روز و شبهای بی شمار همراه با خون دل در سوگ سرداران سر به دار ناخواسته گریستم، صلا و سوز سینه داغدارم را خاموش و بغض سرکش آواره توی گلویم را نیز ناگزیر بر قلب بی آسایش آوار خواهد کرد و پس از آن باز با آرامش، زندگی روزمره روز و شبم را مثل معمول به سر برده و سپس خاطره هولناک این فاجعه را نیز شاید مثل خیلی حادثه های دیگر بعد از مدت کوتاهی در نسیان حافظه گم کرده و روزمره زندگی را باز خواهم یافت. اما نه این دست داد نه آن جز آنکه بجا ماندم من مبهوت از ابعاد سهم دنائت و قساوت در دایره پیرامون و دنیای ترس آور وهمآلودی که در آن جرثومه های پلشتی با بسی بی شرمی، وقاحت و رذالت، شأن والا و بی همتای سرداران دلاور و اسطوره های صلابت را چونان زندگی باختگانی بی قرب و اجر در غربت و قربانی شده در حلقه قدرتخواهی راهبران جلوه و بازتاب داده و زبونانه تر از جلاد، همچنان شمشیر آخته را بر گلوی زخمی قربانی میسایند.
راستش آنوقت در اول کار گرچه از اینهمه نامردمی و انبوه حقارت و شقاوت سخت دچار دل آشوب و نفرت شده و میباشم اما نهیب زدم به خود که معقول بیاندیشم و به خود دلداری بدهم: در جنجال و آشوب جهانی که یکسر همه جولانگاه دلالان و باجبگیران جهاندار شده، در معرکه بازاری که واژه ها و کلام را تهی از بار معانی و همه ارزشها را فاقد مفهوم و تعریف درست پیشین نمودهاند، در روزگار مصیبت باری که انسان سردرگم معاصر گاهی در فقدان آرمانی متفاوت و مترقی تر از آنچه که هست یا بوده و از دست رفته و اغلب ناآشنا و بی شناخت نسبت به پدیدهای مترقی و موجود، سرخوردگی و کینه به حق از خیانت جهانبارگان و بی جربزگی تنها ابر قدرت جهان را ناآگاهانه در پذیرش ادعا و ادا و تظاهر کاذب و پیچیده در زرورق ضد استعماری و ضد امپریالیسم ملایان فاشیست بارز نموده و به اشتباه دل به سراب آن میبندند، آنوقت در حصار این دوران و در چنبره مجموعه چنین شرایط ناهنجار البته آرمانی متعالی و برتر، راه و روشی پیچیده و بسی مشکلتر، راهبری گزیده و برجسته تر و رهروانی استوار و شایسته تر میباید تا در عصر جاری، جان و روان را یکجا در مصاف تیر و تبر، داغ و درفش و موشک و مرگ سپر نمایند و با صبر ایوبی، پایمردی اسطورهای و صلابت رسالتگونه، دنیای سنتی فرتوت را با همه کاستیها و فرودستی آن یکسره در هم ریزند، طرحی نو دراندازند و جهانی دگرگونه بنا سازند که این عزم و اراده، رفتار و منش و راه و روش نیز البته بی کم و کاست و ناچار بر دوش و سهم همه نخبگان و پیشاهنگان تاریخ و رهروان آنهاست تا در حیطه آفرینش و خلق ارزشهای والای جدید، فراتر از زمان و سنتهای دست و پاگیر آسیب رسان، بی اعتنا به حقد و کینه های کور، ناسزا و ناجوانمردی، حسد و سیل اتهام ناروا که بر سرشان آوار میشود، به سوی آینده دگرگونه روشن گام بردارند و به بهای هستی و توان، کاروان تا نیمه راه رفته را در مسیر نوین و خطیر به سر منزل آخر برسانند حتی اگر خیل یهودا صفتان نیز هیچ از رسم خیانت و رذالت بی حد در مورد آنان کوتاه نیایند و لشگر ارباب تباهی شب تا صبح در میدان گشاد پوچی و ولنگاری تاخت و تاز کند تا در گرد و غبار برخاسته از سم کوبی در فضای بسیار باز و سرسبز! مجازی، رسم انسانی و سنت پایداری سربداران دلیر دوران را به خواست و میل ملایان، بی حاصل و بی رنگ نموده و شاید آن را به حذف یا نابودی سوق دهند.
اینکه اما در عصر شتاب، گستردگی رسانه ها و نشر آگاهی، ناکسانی از جرگه ولگردان بی جربزه جهان مجازی، بی مواجب یا با حد اکثر آن محض انجام وظایف با نشر اراجیف ـ از نوع گوبلز ملایان یا مزدوری و رذالت ـ وارد گود شده و در باره”مسعود“ و نقش غرور آفرین رهبری ایشان یا اشرفیان به ویژه زنان مجاهد ”گاو گند چاله دهان“ از هم باز کرده و با نشخوار اصطلاحات تکراری لومپنوار همراه با اقساط از قبل پرداخت شده یا با پیش قسط و سفارش، به تحریف و جعل حقایق در باره این نسل بی همتای پیشتاز برآیند، بی تردید آلودگی مزمن به وقاحت از نوع فقاهت و حجم انبوه تلنبار شده از گنداب ذهن و زبان آنان فقط بر سر و صورت خودشان و همپالکی های آخوندی پاشیده شده و لجن بارگی و هرزه دریشان یکجا به نهایت و تنها در مکاره بازار اراذل و اوباش هم سنخ خریدار خواهد داشت.
شأن برجسته و تقدیر شایسته نسل زنان مجاهد همانا حضور بی نظیر، جدی و پر شور آنان در مقاومت خونبار ایران و پذیرش ایفای نقش های سنگین کلیدی و مسئولیت های عظیم در جنبش آزادیخواهانه بی همتاییست که بعنوان تنها پادزهر فاشیسم مذهبی، عزم و رزم نبردی نابرابر را چشم در چشم و چنگ در چنگ هیولای هار دینی بر عهده گرفته و در این راستا، سخاوتمند و دلسوز از هر آنچه که داشته و دارد گذشته تا بی هیچ چشمداشت با جانفشانی بسیار در چار چوب تشکیلات ضروری، محبت، صلح و آزادی را به مردم و میهن زخمی سوخته در آتش جهل و فساد ملایان هدیه کند و جهان و تمدن در آستانه نابودی آن را نیز شاید از چنگال اختاپوس بنیادگرایی رهایی بخشد. به این ترتیب زن مجاهد موحد و مسلمان متکی بر باورهای اصیل و مترقی اسلام، نبرد در راه آزادی و عدالت را نیز برتر از زندگی عادی و وظایف معمول روزمرگی و لزوما حتی ارجح بر حیات فیزیکی دانسته و در این راه صعب از هر آنچه برایش دلچسب و محبوبتر است ـ خانواده و فرزند ـ نیز گذشته تا در راه عقیده و جهاد، همه چیز و جان را نیز دستمایه آن سازد: ”واسه آزادی واسه داد، رد شدن از فصل بیداد، خیلی سینه سوزه اما، بهترینها رو باید داد“. با همین باور و ایمان، زنان مجاهد فراتر از بعد زمان و رسم جاری ایام، بگونه ای شکوهمند و شگفت انگیز بر شاخسار بلند مقاومت میهن، سهم شهامت بی شباهت، اوج استقامت و صلابت میهن پرستی زن ایرانی را در خلاء هر جنبش و مقاومت مترقی دیگر درجهان، در انظار همگان به قضاوت گذاشته و با حضور گسترده و عمل خلاق، ضرورت پذیرش و انجام نقش پیشتاز زنان را در دوران معاصر بخصوص در جوامعی با اکثریت مسلمان و سنتهای دست و پا گیر جاری در آن مسجل ساخته اند. حالا چنانچه در دنیای سهمگین سود، ستم و سرمایه های کلان، روسپیگریهای سیاسی، فساد و فروپاشی کسی از رده شبه دستار بر سران، واسطه های بی واسطه استعماری و مجاری مستعمل مجازی این را واقعا هیچ نفهمد ـ که بعید مینماید ـ اما برحسب وجوه دریافتی و کینه عمدی آن را نه فقط نفی و تکذیب بلکه در قالب روشنفکر فقاهتی مورد توهین یا دهان دریدگی قرار دهد، بگمانم باز جای تعجب هیچ باقی نمیماند. تاریخ معاصر نیز بر این امر گواه صادق بسیار دارد که پیشتازان، سنت شکنان و نوآوران پیوسته و تا دنیا بوده و هست در معرض کینه و عناد انواع دشمنان بی شرم و شرف و بهتان و خیانت آنان بوده و خواهند بود تا آنکه البته بنا بر سنت و رسم همین تاریخ، به هر حال روزی انواع اجیران آلوده به ملایان اما به ظاهر وطنی باید با نام نامی ایران و تحت لوای درفش شیر و خورشید نشان در پیشگاه مردم میهن و دادگاهی عادل با صلاحیت قاضی و قضاوت، پاسخگوی همه جرم، جنایت و خیانت خود باشند.