بیایید مختصری شرایط را بررسی کنیم. چه کسی شک دارد که مقاومت ایران و تک به تک اعضای آن در سراسر جهان در یک جنگ سهمگین با رژیم ددمنش حاکم بر میهنمان قرار دارند؟. تنها کافی است به حملات موشکی رژیم به اشرف و لیبرتی که افراد آن هیچ سلاحی نداشته و ندارند و قاعدتا نباید منشأ خطری برای رژیم باشند توجه کنیم. مگر در جنگ چه می کنند؟. البته که جنگ نابرابر است. یک طرف سلاح برای دفاع از خود ندارد. طرف دیگر بمب و موشک و انواع سلاحها را دارد.
حال اگر بپذیریم شرایط بین مقاومت ایران و رژیم خونخوار حاکم بر میهنمان ”جنگی“ است، پس قوانین حاکم بر همه کسانی که به نحوی شامل این جنگ می شوند می بایستی قوانین جنگی باشد. قبلا در اشرف و اکنون در لیبرتی این شرایط نیاز به تعریف و تبیین ندارد و از سوی ساکنان با گوشت و پوست و خون و استخوان لحظه به لحظه احساس می شود. در آنجا نیازی نیست به کسی توضیح دهی که اکنون شرایط جنگی است و در نتیجه باید فلان امر را رعایت کنی.
نیازی نیست که مثلا برای همه عالم و آدم توضیح داده شود که در اشرف تنها صد نفر انسان بی دفاع و بدون سلاح هستند و به لحاظ قوانین بین المللی تحت حفاظت و حمایت قرار دارند و حمله به آنها عواقب استراتژیک دارد. رژیم آخوندی چون خود را در جنگی خونین با مقاومت ایران حس می کند، حمله می کند، دستها را می بندد، اعدام می کند، جنایت جنگی مرتکب می شود، قتل عام می کند و گروگان می گیرد.
کاری ندارد که کمپ لیبرتی یک کمپ تعریف شده پناهندگی بر اساس موازین بین المللی است. چون خود را در جنگ با دشمن ترین دشمنانش احساس می کند، موشک و خمپاره و بمب و کاتیوشا و مینی کاتیوشا پرتاب می کند و بازهم عواقب استراتژیک این اعمال ضد انسانی را هم برای خودش و هم برای متحدینش و هم برای طرف حسابهای بین المللی اش به جان می خرد.
حالا بازگردیم به شرایط جنگی. خوب یادمان هست که در ایران، همان مواقعی که جنگ ایران و عراق شروع شده بود و من خودم به خوبی به خاطر می آورم، کافی بود یک راننده حتی در اثر فراموشی، در تاریکی شب با چراغ روشن حرکت کند. از همه طرف، حتی لازم نبود مأموری تذکر دهد، خود مردم در خیابان او را مورد هجوم قرار میدادند که خاموش کن خاموش کن. حتی همین موارد جزئی در قوانین مربوط به شرایط جنگ مجازاتهای خاص خود را دارد. از جمله در همین مورد حرکت در شب با چراغ روشن، مجازات آن، چه در جنگهای جهانی اول و دوم و چه در سایر جنگها و یا در جنگهای اخیر دو ماه و بیشتر زندان است، چه رسد به موارد قرار دادن اطلاعات در اختیار دشمن.
کافی است بسیار کم درباره یک عملیات جنگی، یک حمله موشکی و خمپاره یی، مختصات، برآورد وضعیت بعد از حمله، تجدید سازماندهی و حمله مجدد بدانیم. در عملیات نظامی، یک بخش از کار حمله و هجوم است، باید در یک نقطه یک استپ زد، خسارات دشمن را برآورد کرد، تعداد کشته ها و مجروحین دشمن را درآورد، اماکن مورد اصابت قرار گرفته را درآورد، بعد مجددا حمله کرد، یا در حملات بعدی مدنظر قرار داد.
حال در این شرایط جنگی، یک روز دشمن حمله می کند، عده یی را می کشد، عده یی را مجروح می کند، بعد از این حمله، دشمن چند کار اصلی دارد، بهره برداری، از جمله درآوردن اماکن مورد اصابت قرار گرفته و استفاده تبلیغاتی. در مورد حمله به اشرف و لیبرتی، ساده ترین راه برای درآوردن اطلاعات اماکن مورد اصابت قرار گرفته این است که دشمن بداند چه نفراتی شهید و مجروح شده اند. خیلی راحت، اسامی و عکسها را جلوی نفرات بریده می گذارد، اماکن آنها را سؤال می کند و سپس درمیآورد که کدام اماکن با چه مختصاتی مورد اصابت قرار گرفته اند، هدف گیری بعدی را با توجه به مختصات به دست آمده، بر روی اماکن مورد نظرش انجام می دهد.
در شرایط جنگی، اسامی کشتگان و مجروحین اعلام نمی شود. رژیم که فقط به خانواده ها اطلاع می داد، تازه مجروحین را صبر می کرد و چند روز بعد می گفت.
حال در این جنگ به غایت سهمگین، برخی درست در همان ساعات اولیه هر حمله خواهان این می شوند که لیست دقیق اسامی مجروحین اعلام شود. خوب بخواهند نخواهند در خدمت دشمن عمل می کنند، و همکاری با دشمن در شرایط جنگی، بازهم بخواهند نخواهند، آگاهانه باشد یا ناآگاهانه، تحت هر شرایطی عواقب خاص خود را دارد. بگذریم که ما در این جا با کسانی طرفیم که خط مشخص وزارت اطلاعات را رله می کنند.
بیایید به جنبه های سیاسی بپردازیم. خوب می دانیم که رژیم خونخوار حاکم بر ایران مطلقا مایل نیست که هیچ یک از اعضای مجاهدین از کمپ لیبرتی به کشورهای خارج بروند، سوابق موجود پروسه باز اسکان هم نشان می دهد که همین که در هر زمانی رژیم حدس زده که ممکن است به احتمال یک در هزار کشوری تصمیم داشته باشد در آینده تعدادی از ساکنان را در خود بپذیرد، تمامی دیپلوماسی تروریستی خود را بسیج کرده و آن کشور را تحت فشار گذاشته و یا با وعده و وعید اقتصادی تلاش در منصرف کردنش کرده است و البته که در موارد بسیار نتیجه هم گرفته است.
بازهم در چنین شرایطی، هرکس که خواهان این شود که اسامی کشورهایی که قرار است ساکنان کمپ لیبرتی را بپذیرند، جزئیات مذاکرات با آنها و میزان پیشرفت و سایر موارد اینچنینی ریز به ریز و به طور دقیق اعلام شود نیز در راستای منویات اطلاعات آخوندی و رژیم ددمنش حاکم بر میهنمان عمل می کند و مرتکب جرم و جنایت جنگی شده است. اعلام اسامی منتقل شدگان، در همین زمره است. گویی که افراد منتقل شده خود اراده یی ندارند که با خانواده و بستگان خود تماس گرفته و اطلاع دهند که به خارجه آمده و وصی و راه حل این است که این اسامی علنا اعلام شود تا خانواده ها مطلع شوند. این البته همان خط وزارت پلید اطلاعات آخوندی است.
پس استفاده از عنصر «خانواده» و «بستگان» نیز بخش دیگری از همین جنگ و شرایط جنگی است. سوژه اصلی در اینجا ساکنان اشرف و بعدا لیبرتی هستند که در خط مقدم جبهه نبرد قرار دارند. سابقه امر که برای همه شناخته شده است: سالها است که رژیم از طریق انجمن نجات این مقوله را پیگیری می کرده است، بنابراین مقوله مربوط می شود به همان شرایط جنگی و این که بالاخره در این جنگ هرکسی در کدام جبهه قرار دارد؟. بعد از آن که انجمن نجات به علت افشاگریهای گسترده مقاومت دیگر لو رفت و اطلاعات رژیم دیگر از آن طریق نمی توانست خط خود را به پیش ببرد، همان موضوع بستگان و خانواده را از طرق دیگر، از جمله از طریق عناصری معلوم الحال در خارج از کشور دنبال نمود. خوانندگان گرامی مطلع هستند که نگارنده نیز سوژه این مقوله بوده است. اما اخیرا موج تازه یی از این مقوله از سوی چند تنی که سابقه هایی بسیار واضح در این زمینه دارند به راه افتاده است: نامه نگاری و دل سوزاندن برای افراد عاقل و بالغ بالای چهل و پنجاه و شصت سال ساکن در کمپ لیبرتی که خود بهتر از هر کس دیگر می توانند در مورد سرنوشت خویش تصمیم بگیرند و گرفته اند. سوژه های این نامه نگاریها که چون نمونه های متعدد را دیده ام می توانم به ضرس قاطع بگویم که خط وزارت اطلاعات است، یا بستگان نویسندگان نامه ها هستند، یا اعضای مقاومت با هر سابقه یی. نامه ها وجه مشترکهای زیادی دارند، از جمله: علنی هستند، خود سوژه ها در این نامه ها افرادی هستند بدون اراده، تو گویی که تنها تصمیم بریدن از مقاومت و رفتن به جبهه دشمن ضد بشر مشروعیت دارد، و بالاخره انبوهی مطالب دروغ و غیر واقعی.
همچون نمونه خود من این افراد اگر با جواب قاطع سوژه مواجه شوند، اول می گویند سوژه خودش ننوشته، بعد که سوژه خودش حاضر و ناظر می شود که خوب بفرمایید، هرچه دارید بگویید، می گویند، نه مغزشویی شده است.
این نامه نگاریها، به طور خاص در شرایط اخیر یک وجه مشترک دیگر نیز دارد: خطاب نامه ها نه خود خانواده ها بلکه رییس جمهور برگزیده مقاومت است. خط همان خط قدیم رژیم است: خودشان خودشان را کشته اند و می کشند و این اصولا مجاهدین هستند که از کشته شدن اعضای خود نفع می برند تا مظلوم نمایی کرده و آن را به گردن دشمنان مجاهدین بیندازند. محمل هم البته وجود دارد، چون همان گونه که اشاره شد کمپ لیبرتی زیر تیغ رژیم است، هر آن هم احتمال حمله به آن وجود دارد، بنابراین قصد این است که با علم کردن این نامه، اگر خدای ناکرده فردا حمله یی واقع شد و کسی در آن حمله آسیبی دید، بتوان رهبری مقاومت را هدف قرار داد. این همان جنبه پلید این مقوله است.
بازهم گریزی به شرایط جنگی بزنیم. این جنگ، جنگی که سی و دو سال و اندی است بی امان بین مقاومت ایران و رژیم آخوندی جریان دارد، اکنون در حال نزدیک شدن به یک نقطه سرفصلی است. دامی که رژیم در آن گرفتار آمده است، همان دامی است که مقاومت ایران سالها تلاش و افشاگری می کرد تا به همین نقطه بکشاندش، دام اتمی، جام زهر اتمی، اکنون دیگر برای رژیم نه راه پیش گذاشته است و نه راه پس.
به همین دلیل هم، درست همانند شرایط بعد از سرکشیدن جام زهر جنگ ایران و عراق و پذیرش آتش بس، رژیم هیچ راه گریزی جز روی آوردن و حمله به دشمن اصلی خود، مقاومت ایران و در بطن آن مجاهدین خلق نمی یابد. بسیج این ایام بی دلیل نیست. جنگ شدت بیشتری هم خواهد یافت، در این جنگ، امروز هرکس ناچار است جبهه خود را مشخص کند. فردا دادگاه سرنوشت آنان را که در جبهه دشمن قرار گرفتند تعیین خواهد کرد.