ــ 2 ــ
گرچه شبنم وار
بر برگ خزان افتاده ایم
تابش خورشید باید
ما نباشیم ، باک نیست .
ــ 3 ــ
نسیم به قامت مهتاب
می وزد بی تاب
مگر به ماه و باغ
تکیه داده یی امشب ؟
ــ 4 ــ
چشم بر هم بزن
ای غنچه نشکفتهٌ صبح
که تماشاگر این باغ
به جان منتظر است .
ــ 5 ــ
برنگیرید
دل از وسوسهٌ شوق طلوع
پشت پرچین سحر
زمزمه یی در کار است .
ــ 6 ــ
در این تفریق
ما جمع نمی شویم
بر بام ما ، هنوز
سراسر ،
هوا
یکی ست .
ــ 7 ــ
در خیابان های شب
چشم از چهارسوی
تاریک است .
باید از سمت شما
ما چراغی گیریم .
ــ 8 ــ
ابرها سترون و
آفاق پر لهیب
بر خاکستر نمور شعر
سایهٌ دلگیر ما
هنوز !